منوچهر آتشي امروز در امامزاده طاهر کرج و در كنار شاملو،
مختاري، پوينده، گلشيري، احمد محمود، صفر قهرماني ... بخاك
سپرده می شود.
آتشي متولد 1312 در بوشهر بود، اما شاعر ایران بود. هنوز پس از
خاموشی اش نیز ریزه خواران قدرت حکومتی که بی شجره ترین افراد
در بوشهرند و با همین شجره نداشته به مجلس برده شده اند،
درباره او رجز خوانی می کنند. آتشی چگونه زیست، از خود چه باقی
گذاشت و چگونه رفت:
پس از 51 سال تدریس و معلمی، با برادر زاده هايش در یک
آپارتمان اجاره اي در شهرك غرب تهران زندگي مي كرد. چند روز
قبل از خاموشی، در همايشي توسط صدا و سيما بعنوان چهره ماندگار
شناخته و جايزه اي دريافت داشت و این شد مستمسک عطارزاده که از
بوشهر به مجلس برده شده و خود بیش از همه می داند چه نفرت و
کینه ای مردم بوشهر از او دارند.
بوشهری ها پا را در یک کفش کرده بودند که آتشی باید در بوشهر
به خاک سپرده شود زیرا افتخار این شهر است. شهری که اگر تحمیل
حکومتی در کار نباشد نه جای زنده و نه جای مرده امثال عطارزاده
هم نیست. این فشار مردم بوشهر باعث چند روز وقفه در مراسم
خاکسپاری آتشی شد. مردم محل زیربار هیچ زبان و استدلالی نمی
رفتند. کار چنان بالا گرفته بود که حکومت هم احساس کرد قصد
مردم دهن کجی به مجلس و نماینده فرمایشی بوشهر است و اگر پیکر
آتشی به بوشهر منتقل شود مردم "سیاوش کشون" راه خواهند انداخت.
بچه های تنگه تنگسیر درخیابان ها راه خواهند افتاد.
مرحمتی که برای اجازه خاکسپاری آتشی در امام زاده طاهر کرج شد،
شاید از اینجا ناشی می شد! امروز او را از تالار وحدت (تالار
رودکی که هنوز معلوم نیست چرا رودکی را غیر خودی اعلام کرده و
نامش را از روی این تالار برداشتند) تا امامزاده طاهر تشيیع
کردند تا در کنار کسانی به خاکش سپارند که هم نفس و همنشین او
بودند. از قبیله او بودند. خودی اند! از این آب و خاک اند و به
زبان و موسیقی فارسی عشق می ورزیده اند نه به زبان عربی و سنج
و طبل و زنجیر! غلامحسين بنان آنجا خفته است، علي اصغر بهاري،
حسن كامكار، حسين قوامي، مرتضي حنانه، گلشیری، داریوش فروهر،
حبيب الله بديعي، ظهوري، صفرخان، پروانه فروهر، احمد محمود،
شاملو، غزاله عليزاده، حسن گلنراقي... یک تاریخ در اینجا خفته
است. یک جهان شور و نشاط و وطن دوستی. جای آتشی در قلب بوشهری
ها، اما در کنار اینها بود. همانگونه که در قلب تهرانی هاست.
نه تهرانی ها، که ایرانی ها. خودش نیز همین را خواسته بود. پس
از عمل کلیه، درحالیکه همه خوشحال بودند که به هوش آمده و روی
تخت میتواند بنشیند، آهسته و شمرده گفت: حالا که به خیر گذشته،
اما اگر به شر می گذشت، دلم می خواست کنار "مختاری" خاکم کنند.
و ساعاتی بعد چنین شد. قلبش باز ایستاد. شاید دلش هوای مختاری
را کرده بود. مردگان این سالها، بقول شاملو "زندگان" اند. از
چهار برج بلند خیال - قطعه هنرمندان بهشت زهرا، خاوران تهران،
ظهرالدوله در شمیران و امام زاده طاهر در کرج- بانگ "ایران من"
بلند است.
تاریخ نشان خواهد داد که جای امثال عطارزاده ها و علینقی جهرمی
ها کجاست. |