احمد دهقان از رزمندگان جنگ هشت ساله
است
و رمان «سفر به گرای 270 درجه» و مجموعهی داستان «من قاتل
پسرتان هستم» او
به همان
سالهای حضور
درجبهه بر میگردد. درگرما گرم كوبيدن حكومت بر طبل ادبيات جنگ
اما بر محور تائيد و تشويق آن، رمان او را اجاز انتشار ندادند.
به واقعيات زندگی و دوری از شعار حكومتی بسيار نزديك شده است.
شمار آنها زياد است. فقط سيری در ميان كتابهائی كه بعنوان
وصيت نامه جنگی در ايران منتشر شده كافی است تا بپذيريم دهها
داستان نويس از ميان آنها برخواهد خواست. دهها احمد دهقان.
آنها همان مسيری را طی كرده و میكنند كه امثال مخملباف و
حاتمی كيا و قادری در سينمای ايران طی كردند. ارتجاع برخلاف
مسير آب شنا میكند و سر به سنگ میكوبد، تنها آنهائی در مسير
رودخانه تحولات به دريای دگرگونی و بالندگی میرسند كه با آن
همراه میشوند. شعر و داستان نويسی جنگ، از شعار فاصله
میگيرد. نويسندگانی از تبار وصيت نامه نويسان دوران جنگ و
شعار نويسانی كه قصه سفارشی جنگی برای سپاه و بسيج مینوشتند و
هنوز مینويسند، سير و سرگذشت تازهای را آغاز كرده اند. مهم
نيست كه مذهبی فكر میكنند يا نمی كنند، مهم اينست كه تن به
اقيانوس ادبيات ايران و جهان رسانده اند. مصاحبه احمد دهقان كه
در ادامه میخوانيد، دارای اين ارزش و اعتبار است و حتما بايد
با دقت خواند. خواند و آينده را تصور كرد! آنها بايد سايههای
بلند احمد محمود و محمود دولت آبادی، گلشيری و دانشور شوند، و
میشوند. بخوانيد:
احمد دهقان:
داستان بزرگ، نويسنده بزرگ هم میخواهد.
تولستوی است كه میتواند «جنگ و صلح» را بنويسد. اينجا فكر
میكنند
نويسنده بايد توسریخور باشد و به فرمان، رمان بزرگ بنويسد.
روح بزرگ است كه میتواند اثر بزرگ بيافريند. مشكل ادبيات ما
اين است كه آدمهای بزرگ نداريم، جلوشان را میگيريم، اينگونه
چهرهها را تربيت نمیكنيم و نمیگذاريم كه تربيت شوند.
يكی از امتيازهای بزرگ جنگ، فرهنگ جبهه بود. فرهنگی كه حاصل
زندگی مشترك انسانهای آرمانگرا در شرايط خاصی
بود.
اين
هم
از تبعات جنگ
بود
كه داستاننويس میتواند آن را بنويسد.
وظيفه
ادبيات، تهييج آدمها
نيست.
اين خيلی زود تمام میشود. در اين روزها عدهای میگويند
ادبيات جنگ به بنبست رسيده و حجم آثار زياد است، ولی يكی را
هم نمیتوانی بخوانی؛ در حالی كه ادبيات جنگ میتواند باعث
سرافرازی ما باشد. همچنان كه بسياری از بزرگان ادبيات آرزوی
نوشتن دربارهی آن را دارند. ادبيات جنگ پس از يك دورهی
پررونق به يك حالت ايستايی رسيده كه خيلیها را به فكر و
چارهجويی واداشته است؛ عدهای اين ايستايی و حركت كند را
بنبست در اين عرصه خواندهاند. درحالی كه به نظر من ادبيات
جنگ پس از يك دوره تمرين و تلاش، در حال بازخوانی خود است. در
همه جای دنيا اين طور بوده است. نويسندگان بسياری در ابتدای
تجربهی كاری خود و در آغاز تجربهی نوشتن دربارهی حادثه عظيم
جنگ كه در كشورمان سابقه نداشته، بيشتر به روابط بيرونی
پرداختند. ما اكنون در دوره گذر قرار داريم و نويسندگان بيشتر
تمايل نشان دادهاند كه به روابط درونی اين حادثه بپردازند.
اينجاست كه سرنوشت انسانها و بشريت و همهی آدمهای عالم مهم
میشود و ادبيات شكل واقعی خود را پيدا میكند. اگر تولستوی
فقط به شرح نبرد دو قهرمان جنگی يعنی ناپلئون و كوتوزوف
میپرداخت كه جنگ و صلح خلق نمیشد؛ اين توجه به عمق است كه
شاهكار میآفريند. در اكثر آثار خلق شدهی تاكنون، فقط گزارش
بيرونی از حادثه داده شده و نويسندگان به سطح پرداختهاند، حتا
در «زمين سوخته»ی احمد محمود هم روابط كاملا بيرونی است. اما
بعد از مدتی اين حركتها متوقف شده و همه سعی میكنند عمق را
بشناسند.
امروز با يك پوستاندازی در اين زمينه مواجهيم و يك زايمان
طبيعی دارد اتفاق میافتد كه اين هميشه هم با حرف و حديث و درد
همراه است، اما خيلیها نمیخواهند اين اتفاق بيفتد.
حوزهی اعتقادی رزمندگان دربارهی جنگی كه در آن شركت دشتهاند
و جوانیشان را به پای آن ريختهاند، حوزهی قابل احترامی است.
در همه جای دنيا اين طور بوده. اما كسانی كه امروزه يقهدرانی
میكنند و فرياد میكشند، بیهنرانی هستند كه در جنگ حتا از
دور هم دستی بر آتش نداشتهاند، ولی همهچيزشان را از جنگ
دارند، كه اگر جنگی نبود، امروز در سر چهارراهها میديدیشان
كه آكاردئون میزنند.
به شعار دادن عادت كردهايم و فكر میكنيم ادبيات جنگ، شعار
است؛ مثل ادبيات دوران شوروی سابق كه همه میخواستند «زمين
نوآباد» نوشته شود.
آدمهای جنگ همين آدمهای كوچه و بازار بودند. اما اين آن چيزی
نيست كه دوستان میخواهند بعد از 20 سال تفسير كنند. آدمهای
جنگ، آدمهای معمولی بودند كه آمدند متحول شدند، ولی اين تحول
در شهر بزرگ جبهه به وجود آمد. كسانی كه میخواهند بگويند «من
قاتل پسرتان هستم» ارزشی نيست، به دنبال اين هستند كه يك نفر
مانيفست بنويسد؛ اما من داستاننويس هستم، نه مانيفستنويس.
چرا يك لحظه نگاه به پس از جنگ ناخوشايند است؟ كسانی با اين
نوع نگاه مخالفت میكنند كه خودشان مسؤول سرنوشت آن افراد
بودهاند. اين نوع ادبيات حتما در ادبيات دفاع مقدس میگنجد،
ولی میتواند «ادبيات اعتراض» باشد، يا هر اسم ديگری كه بر آن
میگذارند.
چندی پيش نويسندهی كتاب « من او» را مرتد خواندند
و امروز
به
من و ديگری میگويد التقاطی. اينها تازهآمدگانی هستند كه
میخواهند در اين بلبشوی ادبی غنيمتی به چنگ آورند و بگريزند.
مگر در تاريخ ادبی كشور از اين جور آدمها كم داشتيم كه بعدها
فرياد توبه برآوردند و گذشتهی خود را افشا كردند. اين
رياكاران بزرگترين ضربه را به ادبيات كشور زدهاند. اين شعبان
بیمخهای حاشيهی ادبيات هميشه بودهاند و هر چقدر كاری به
كارشان نداشته باشی و سنگ به سلاخخانه نيندازی، باز بهانهای
ديگر میآورند كه فرياد بكشند و خودی نشان دهند، كه اگر اين سر
و صداها را راه نيندازند، بايد برگردند به سر كار اصلیشان.
نوع نگاه من عوض نشده؛
بلكه حالا
حرفهيیتر شدهام، بيشتر نوشتهام و خواندهام و زبان و
داستان را پختهتر ياد گرفتهام، اما جهانبينیام تغييری
نكرده است.
«من قاتل پسرتان هستم» روايت دورهای از زندگی داستاننويسی من
است و در راستای كار من، با همان لذتی كه «سفر به گرای 270
درجه» را نوشتم، به همان لذت روزهای آخر حضور در جنگ و به همان
لذت دوستی در اردوگاههای پشت جبهه. من يك آدمم كه كار خودم را
میكنم. سال 65 میگفتند تكليف است نروی جنگ، ولی رفتم. الان
هم با تمام وجودم و عشقم كار میكنم و لذتم از زندگی، دوستیام
با همه شهيدانی كه میشناختم و با همه بچههای جنگ است و اين
را با همهی دنيای كسانی كه فحش میدهند، عوض نمیكنم. به خاطر
آنها و به ياد و احترام آنهايی كه مردان روزگار ما بودند،
مینويسم و حالا حالاها هم مینويسم!
آدمهايی كه در جنگ نبودند، كمتر توانستند داستان جنگ بنويسند.
تجربهی دنيا هم نشان داده كه كمتر اين اتفاق افتاده است. تنها
گراهامگرين، بدون تجربهی حضور مستقيم در جنگ، «نشان سرخ
دليری» را نوشته و بقيه مثل همينگوی، تولستوی، برشرت و شولوخوف
به نوعی اين تجربه را داشتهاند؛ نمیشود تجربهی عشق نداشت و
به صورت زلال از عشق نوشت. اما موضوع مهم اين است كه جنگ ما
گسترهاش به همهی كشور رسيده و تنها به خط مرزی محدود نشده
است. رمان جنگ فقط در ميان آتش، توپخانه و خمپاره شكل
نمیگيرد؛ جنگ تحول بزرگ اجتماعی است كه زندگیها را كاملا
دگرگون كرده است. دلهرهی جنگ، حسن مشترك انسانی و واقعهای كه
ناخواسته بر ما هجوم آورد، تجربهای است كه همه آن را تجربه
كرديم و همه میتوانند دربارهی آن بنويسند. در زندگی چهقدر
بايد بگردی تا عشق يا نفرت پيدا كنی، در حالی كه جنگ اوج عشق و
نفرت است و مگر میشود نويسنده باشی و اين فرصت را از دست بدهی؟!
دهقان كه مجموعهی داستانش را نشر افق كه يك ناشر خصوصی است،
چاپ كرده است.
در دنيا روی كارهای زيربنايی و بزرگ مثل دايرهالمعارفها
سرمايهگذاری میكنند و سفارش میدهند. اما اينجا خيلی از
مباحث نظری جنگ روی زمين مانده، ولی هيچ كس در فكر تدوين آنها
نيست. اگر فرهنگ جبهه در زمان خود گردآوری نمیشد، بعدا اين
اتفاق نمیافتاد، يا گردآوری 17 جلد كتاب خاطرهی «شبهای
بمباران» بايد در همان زمان انجام میشد؛ چه با سفارش، چهبیسفارش؛
وگرنه از منبع عظيم ادبيات جنگ ما حذف میشد. متاسفانه ما اتاق
فكر نداريم كه بدانيم چه كارهايی را سفارش دهيم و چه بايد
بكنيم.
|