سی و هفت سال از رفتن صمد بهرنگی با ارس گذشت. آب او را برد.
ماهی سياه كوچولوی سالهای دهه 40. همان دههای كه زمستانش را
اخوان سرود. نفس به سختی از سينه بيرون میآمد. دوران جولان
كودتاچیها بود.
او سرگذشت كودكان يك دوران را با خود برد و ستيز با مرغ
ماهيخوار دراين سرزمين ادامه دارد! چه فرق میكند كه نماز
بخواند و نامش گنجی باشد و يا نماز نخواند و نامش بهرنگی؟
ما هزار، هزار میجوئيم
گمشده گان خويش را
درهرفصل
از چهار فصل سال
صمد بهرنگی اگر بود66 ساله بود. در محله چرنداب تبريز،
كوچه"اسكوليلر" بر خشت افتاد. در كوچه "حمال آباد" كه ساكنانش
در فقر غوطه میخوردند بزرگ شد. پدربزرگش كارگر فصلی بود.
سالها بعد نوه آن كارگر فصلی ريشههای فقر را جستجو كرد و
سرگذشت بچههائی را نوشت كه دنباله كودكی او بودند.
معلم روستاهای آذربايجان شد، با كوله باری از كتابهايی ساده و
خواندنی برای بچههای ده.
در مقدمه "كچل كفترباز" مینويسد :
« بعضیها میگويند هر كتابی به يك بار خواندنش میارزد، اين
حرف چرند است. در دنيا آنقدر كتاب خوب داريم كه عمر ما برای
خواندن نصف نصف آنها هم كافی نيست. از ميان كتابها بايد خوبها
را انتخاب كنيم. كتابهايی را انتخاب كنيم كه به پرسشهای
جورواجور ما جوابهای درست میدهند. علت اشياء و حوادث و
پديدهها را شرح دهند. ما را با اجتماع خودمان و ملتهای ديگر
آشنا كنند و ناخوشیهای اجتماعی را به ما بشناسانند... »
در "كتاب هفته" شاملو درباره آداب و سنن آذربايجانیها نوشت.
پس از تعطيلی اين نشريه رفت سراغ روزنامههايی چون "مهد آزادی»
و....
در بخشی از كاست"الدوز" كه پس از انقلاب بهمن 57 با تكنوازی
تار بهروز دولت آبادی و كلام رامين فرزاد از سوی "سازمان
انتشاراتی، فرهنگی هنری ابتكار" ضبط شد گفت:
« سخن از جدايی گفت قارانوش، در لحظهای كه مردان با مروت را
چشم بر راه بود. به قلب طوفانها زد و خود را به دست فراموشی
سپرد. اينك من جواب الدوز را چه بايد بدهم؟ به هنگام زمستان كه
كوههای برف پوش سراغ میگيرند از رعناترين و مهربانترين فرزند
تبريز؟....» سلسله مقالاتی از صمد بعدها تحت عنوان"كند وكاو در
مسائل تربيتی ايران" انتشار يافت.
*عموبهرنگ بچههای اعماق
صمد:
« از دانشسرا كه درآمدم و به روستا رفتم يكباره دريافتم كه
تمام تعليمات مربيان دانشسرا كشك بوده است و همه اش را به باد
فراموشی سپردم و فهميدم كه بايد خودم برای خودم فوت و فن معلمی
را پيدا كنم و چنين نيز كردم.» اين كتاب صد، در آن سالها توقيف
شد.
در نامهای به رفيقش، نسيم خاكسار مینويسد:
«بچههای دبستانی و روستايی هميشه مشغله ذهنی من بوده اند.
میدانی، من يازده سال در دهات آذربايجان الفبای فارسی گفته
ام. هميشه فكر میكردم كه روزی اينها هم بايد ادبيات خاص
خودشان را داشته باشند... »
زنده ياد دكتر غلامحسين ساعدی :
آل احمد، ارديبهشت ماه 1346 را يه ياد میآورد. سفر به تبريز.
« با ساعدی، صمد بود، بهروز بود، آن يكی بهروز، كاظم بود و آن
شبها و آن شور بياتها و آن عاشقی خواندنهای بهروز و آن
صبحانههای قهوه خانه "قله" و آن گپها كه كشيد به "طرح
تبريز". صمد در برگشت به چه حوصلهای نشسته بود و از لغات
مشترك فارسی و تركی كه فرمايش كرد بگوييد
آذری يك كتاب اول ابتدايی
نوشته بود، تا بچههای آذربايجانی مجبور نباشند "سو" و "چرك"
را با آب و نان بنويسند و نفهمند چرا!...»
ماهی سياه كوچولو:
« مرگ خيلی آسان میتواند الان به سراغ من بيايد. اما من تا
میتوانم زندگی كنم نبايد به پيشواز مرگ بروم. البته اگر يك
وقتی ناچار با مرگ روبه روشدم كه میشوم مهم نيست. مهم اين است
كه زندگی و مرگ من چه اثری در زندگی ديگران داشته باشد... همه
اش كه نبايد فكر كرد، راه كه بيفتيم ترسمان به كلی میريزد!»
برخی باقی ماندهها از صمد:
*بررسیها و مقالات*
-1
كندوكاو در مسائل تربيتی ايران.
2
- الفبای فارسی برای كودكان آذربايجان.
3
- مجموعه مقالات.
4-
افسانههای آذربايجان.
5-
تاپماجالار، قوشماجالار (متلها و چيستان)
6-
پاره پاره (مجموعه شعر از چند شاعر)
*قصه*
- 2
اولدوز و كلاغها
- 3
اولدوز و عروسك سخنگو
4
- كچل كفترباز
5
- پسرك لبو فروش
6
- افسانه محبت (قوچعلی و دختر پادشاه(
-7
ماهی سياه كوچولو
- 8
يك هلو و هزار هلو
9
- بيست و چهار ساعت در خواب و بيداري
-10
كور
اوغلو و كچل حمزه
11
- تلخون
*ترجمه*
2
- ما الاغها از عزيزنسين
3
- دفتر اشعار معاصر
4
- خرابكار از چند قصهنويس ترك
5
- كلاغ سياهه از مامين سيبيرياك
هفدهم
شهريور ماه 1347، تن به آب ارس زد و ديگر بازنگشت. |