پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 

 

 

 

 


وبلاگ گندم
ناظم حكمت
آزاده‌ای در زندان
سميرا مرادی
شرح اين عاشقی ننشيند در سخن
 

انگار سرنوشت آزادی در راه زندان رقم می‌خورد. چارديواری زندان حكايت غريبی دارد كه هر چه می‌خوانی و می‌نويسی و روزهای محكوميت را می‌گذرانی اين غربت بيشتر بر گلويت چنگ می‌اندازد. روزی می‌رسد كه ديگر نمی گويی چقدر مانده به اتمامش. خوب می‌دانی كه بيرون نه آزادی هست نه رهايی. همه چيز در قلب توست هرجا می‌روی می‌آيد...
امشب خواستم تا شعری بخوانم وآن شعر از ناظم حكمت باشد. نمی دانستم كه اينجا هم ياد سيمای رنجور گنجی برايم زنده می‌شود. ياد كسانی كه هميشه چشم به راه دست و دل شانيم. ياد مرداد 67 كه هفت ساله بودم و در كوچه‌ها می‌دويدم و بازی می‌كردم اماهميشه در ذهنم بود كه كوچه پشتی مان موشك زدند و او مرد،آنها مردند. باد بوی خاوران را به مشامم رساند تا بماند در يادم، ياد همه آنهايی كه معنای عشق را دريافته اند. ياد ارغوان تنهايی كه می‌گريد و تكيه بر سردی ديواراسارت می‌دهد اما سرود جاودانه آزادی را زير لب می‌خواند.

درباره ناظم حكمت

ناظم حكمت پيشگام شعر ِ نو تركيه در 1902 در سالونيك به دنيا آمد. ناظم در نخستين سال‌های جوانی وارد مدرسه نظامی نيروی دريايی شد، اما پس از اشغال استانبول توسط متفقين در جنگ جهانی اول آنجا را ترك كرد و در شرق تركيه به كار تدريس مشغول شد. در1922 برای تحصيل به مسكو رفت و وارد دانشگاه بين المللی شرق شد. در 1924 پس از جنگ استقلال تركيه به استانبول باز گشت. چند بار به اتهام همكاری با نشريات چپ گرا دستگير شد و در يك مورد كه غيابا محاكمه و به پانزده سال زندان محكوم شده بود، مخفبانه به شوروی گريخت. در آنجا با مايا كوفسكی آشنا شد و مدتی با "ميرهولد" كارگردان پرآوازه تئاتر شوروی همكاری كرد. در 1928 به دنبال يك عفو عمومی به استانبول بازگشت، اما بار ديگر مورد تعقيب و آزار قرار گرفت. چندين بار دستگير شد و در يكی از اين دستگيری‌ها يك سال و نيم در زندان ماند. در 1938 به اتهام واهی شركت در يك كودتای نظامی دستگير شد و در طی دومحاكمه مجموعا ً به سی و پنج سال زندان محكوم شد. از اين محكوميت دوازده سال در زندان بود كه سرانجام با تلاش كميته بين المللی"آزادی ناظم حكمت" كه در آن افرادی نظير سارتر و پيكاسو شركت داشتند، آزاد شد. بلافاصله پس از آزادی از زندان متوجه شد كه هنوز جانش در خطر است. چندين توطئه قتل را از سر گذراند. سرانجام پس از اينكه دولت او را به خدمت نظام وظيفه در جبهه جنگ كره فراخواند، شبانه با قايقی به بلغارستان گريخت و از آنجا به شوروی رفت. ناظم در 1950 كشورش را ترك كرد و پس از سيزده سال زندگی در غربت در ژوئن 1963 در مسكو به دنبال يك حمله قلبی در گذشت و همان جا هم به خاك سپرده شد.

 درختی است در درونم

نهالش از آفتاب

...

در درونم زمان چون گل سرخ

باعطر مس ايستاده است.

امروز جمعه، فردا شنبه

چه پروا اگر

از جاده زندگيم بيشترش را پيموده باشم؟