چهارشنبه صبح از اصفهانبیهمتا به سمت همدان عزيمت كرديم و
سپس به استان گندم زارهای طلايی كردستان و در نهايت هم اروميه
شهر شاه ميوهها و مهاباد رفتيم.
اول قرار بود كه به كيش برويم ولی من هدفم كردستان و اروميه
بود كه با ترفندهای خاص!!! قرار شد برويم كرمانشاه كه كرمانشاه
شد كردستان و اروميه و مهاباد!
وضعيت استان كردستان برای من باور نكردنی بود. از يك طرف تا
چشم كار میكرد در تمامی تپهها و پستیها و بلندیها گندم بود
كه نشان از لطف ويژه خداوند به اين منطقه بود ولی از سوی ديگر
آنچنان فقر در اين منطقه حاكميت داشت كه من مانندش را در
سفرهايی كه تا كنون داشتم و تقريبا تمام ايران را گشته ام
نديده ام!
از آن متاثركننده تر وضعيت روستاها بود كه در جاهای واقعا صعب
العبور و تقريبا بدون راه ارتباطی بود!
كردها با لباسهای زيبای كردی سرسختانه كار میكردند، حتی بيش
از آن كشاورزی كه در استان اصفهان و يا .. بود ولی قسمت او اين
بود كه در كردستان باشد و قسمت آن يكی اينكه در استان اصفهان
باشد.
كردها به دليل اينكه خاطره خوبی از اصفهانیها نداشتند و پلاك
ماشين ما هم اصفهان بود رفتار محبت آميزی با ما نداشتند .
نگوئيد كه كلا اين طور است چون جاهايی كه ماشين را جايی دورتر
پارك میكرديم و خود برای خريد میرفتيم با ما بسيار
مهربانانه برخورد میكردند، اما وقتی كه پلاك ماشين را
میديدند.....!!!
به طور مثال قطعهای از ماشين احتياج به تعويض داشت، ما تمام
لوازم يدكیها را زير پا گذاشتيم اما آنها میگفتند نداريم!
در حالی كه قطعه بود كه ارزش چندانی ندارد و ممكن نيست يك
لوازم يدكی آن را نداشته باشد، در نهايت هم من ماشين را جايی
ديگر گذاشتم و از يك لوازم يدكی توانستيم قطعه مورد نظر را
بخريم !
البته اين تصور به وجود نيايد كه تمامشان اينگونه بودند، بلكه
مردم روستاها ظاهرا با ما مشكلی نداشتند!( اين نفرت باز
میگردد به جناياتی كه در جريان داخلی در كردستان واحدهای
اعزامی از اصفهان در كردستان ايران انجام دادند و تخم كينهای
را كاشتند كه سرانجام آن هنوز معلوم نيست به كجا خواهد
انجاميد- پيك هفته)
يادم باشد از فاميلمان كه چند سالی فرماندار سنندج بود بپرسم
كه شما در آنجا چه كرده ايد؟
نكته جالب توجه ديگر در اين استان اسم برخی از روستاها و
شهرهای آنها بود مثل : ايرانخواه! كه با توجه به مسايلی كه
در كردستان بود، اين اسم برايم تعجب آور بود !
دراين استان بسيج و سپاه حضوری بسيار گسترده داشتند. در شهری
كوچك، نماد ميدان آرم سپاه پاسداران بود، اسم ميدان هم سپاه.
مردم روی اسم ميدان كاغذ چسبانده بودند تا اسمش مشخص نباشد!
مورد جالب ديگر اين بود كه من در اين استان حتی يك دكه
مطبوعاتی نديدم!!!
كردها از نظر بهداشتی در وضعيت بسيار بدی به سر میبردند. شاهد
آن هم پلاكاردهايی بود كه به طور بسيار بسيار وسيعی در سطح
معابر و شهرها با مضامينی بهداشتی برای جلوگيری از ابتلا به
بيماری وبا نصب شده بود.
نكته جالبی كه من در كردستان ديدم قرار گرفتن شهرستانهای شيعی
نشين و سنی نشين با فاصله بسيار كم از هم بود؛ بطور مثال در
شهرستانی كوچك اسم خيابان اصلی شهر امام شافعی بود و در
شهرستان بعدی با فاصله كمتر از ده كيلومتر خيابان اصلی غدير
نام داشت!
جادههای پر پيچ و خم و دو طرفه نيز از ضعفهای اين استان به
شمار میرود؛ بطوری كه ما حتی يك كيلوتر اتوبان هم نديدم كه
البته اين امر احتمالا با توجه به شرايط خاص جغرافيايی و طرز
تفكر ساكنان آنجا صورت گرفته است!
زمانی كه وارد استان آذربايجان غربی شديم اوضاع كاملا متفاوت
شد! با اينكه در استان آذربايجان غربی هم كردهای زيادی زندگی
میكنند ولی وضع زندگی كردهای اين استان با آن استان تفاوت
زيادی داشت!
باغهای ميوه را شايد بتوان از مشخصههای آذربايجان غربی دانست
. تقريبا از همان بدو ورود باغهای ميوه كه اكثرا شامل انگور و
سيب بود آغاز شد و تا اروميه كه فاصله زيادی هم داشت ادامه
داشت كه اين مايه تعجب من شد!
خانههای بهداشت روستايی در فواصل معقولی ديده میشد و جهاد
كشاورزی هم حضوری فعال داشت .
تقريبا از40 كيلومتری اروميه باغهايی كه بيشتر متعلق به
اروميه ایهای ساكن تهران بود آغاز میشد .
|