قصه "رنگ پريده، خون زرد" تنها مليون و چپهای ايران را كه
استبداد پيوسته خون از بدنشان كشيده شامل نمی شود. روحانيون در
اين خون كشی سهمی تاريخی داشته اند، امابیانصافی است اگر
نگوئيم از تن روحانيون نيز استبداد و ارتجاع خون كشيده است.
اين سرگذشتی است كه ادامه دارد. نه از مشروطه تا كنون، كه از
صدر اسلام تاكنون. از قرمطيان و خرم دينان بگيريد و بيائيد
جلو، تا برسيد به علی شريعتی و آيت الله منتظری و ... و اين
ماجرا هنوز تا پايان آن راه درازی درپيش دارد. علی شريعتی از
جمله قربانيان اين ماجراست. مرگ مشكوك كه به پيش از انقلاب باز
میگردد، مرگ جسمی او بود، اما نه پايان عمر مذهبی- سياسی او.
به همين دليل مرگ بر او توسط ارتجاع مذهبی همچنان جريان دارد.
در آن سالها كه روحانيون در سايه نظام شاهنشاهی به كنج عافيت
خزيده بودند و از كنار سازمان اوقات لفت و ليس میكردند، او
بيشترين تاثير را در برانگيختن نسل جوان مذهبی ايران داشت.
اكثريت بازاریها به خونش تشنه بودند. همانها كه حالا موتلفه
شده اند و ترقی كرده اند و يا تئوریهای بادامی صادر میكنند،
به پول تجارت سياست میكنند و تظاهر به اصولگرائی!
شريعتی سخنران قابلی بود؛ همچنان كه لوتركينگ بود.
يادماندههای صدر اسلام را به زبان فارسی نو كرده بود و نقل او
از خانواده پيغمر، نقل ديگری شده بود. شبهائی كه در حسينه
ارشاد سخنرانی میكرد، جمعيت جوان كشور موج میزد. حسينه را
شهربانی و ساواك محاصره میكردند، اما يورش به آن نمی بردند و
چماقدار به داخل آن نمی فرستادند. از دل آن سخنان مهيج كه
سرانجام نيز سر شريعتی را برباد داد، نسلی بيرون آمد كه مجاهد
شد و تن به مرگ سپرد و يا آنقدر ماند كه انقلاب خيابانی كند.
از جنوبی ترين و فقيرترين محلههای تهران برای شنيدن حرفهايش
جمع میشدند. سمبل نسل مذهبی دانشگاه بود. افكار او همان بود
كه اكنون پخته تر و منسجم تر از سوی امثال علوی تبار و آغاجری
بيان میشود و كديور تئوريزه مذهبی میكند. براينها همان خواهد
رفت كه بر شريعتی رفت؟
سيب حادثه هنوز در ايران تا برسد به زمين چرخها خواهد خورد.
به ياد شريعتی و آگاهی از آن كلامی كه يك نسل از روشنفكران
مذهبی را در سال 57 به خيابان آورد، صدای او را در يكی از
سخنرانیهای حسينه ارشاد میشنويد.
|