كتاب "دركوچه و خيابان"، بصورت مجموعه ای از 3 جلد خاطرات دكتر
عباس منظرپور از جنوب تهران به چاپ دوم رسيد. اين سه جلد پيش
تر بصورت مستقل و تحت نام های «در كوچه و خيابان»، «شيربرنج
نامه» و «ديار حبيب» چاپ شده بود، كه پيك هفته دوبار آن را
معرفی و فصولی از آن را منتشر كرد. دراين خاطرات رد پای بسياری
از لوطی ها، مناسبات خاص ساكنان جنوب تهران، اوباش و چاقو كش
های معروف جنوب شهر تهران و... پيدا میشود. پس از انتشار اين
خاطرات كه مشاهدات مستقيم نويسنده را در بر میگيرد، كسانی
ديگری نيز به فكر ثبت چهره ها و حوادث دهه های پيش از انقلاب
بهمن در جنوب تهران افتادند و از شعبان جعفری شروع كردند و به
طيب رسيدند، اما هيچيك از اين خاطرات آنگونه به دل ننشست كه
خاطرات منظرپور. فرزند يكی از مشدی های خيابان اسماعيل بزاز
تهران كه وقتی دندانپزشك شد، از عجايب بود چنين رويدادی در اين
خيابان قديمی تهران.
منظرپور، بمناسبت انتشار چاپ دوم كتاب خاطراتش در مصاحبه ای كه
با وی در تهران انجام شد گفت:
من قبل از انقلاب در روزنامه هايى مثل كيهان واطلاعات گهگاه و
بصورت پراكنده مقاله مینوشتم. هيچ وقت فكر نمى كردم روزى
نويسنده كتاب خاطراتم بشوم.
جلد اول «در كوچه و خيابان» خيلى سريع تمام شد. جلدهاى دوم و
سوم را هم هر كدام به فاصله يك سال تحويل ناشر دادم و چاپ شد و
به سرعت تمام شد. واقعيت اين است كه من نويسنده نيستم اما اهل
تاريخ هستم و به صورت حرفه اى كتابهاى تاريخ را مطالعه مى كنم.
تاريخ واقعى هيچ گاه در كشور ما نوشته نمى شود، به جز يادداشت
هاى متفرقه اى كه امثال قاسم غنى كه منتشر شده و گوشه هايى از
تاريخ را براى مردم روشن كرده اند، بقيه هر چه هست شرح زندگى
شاهان و بزرگان مملكت بود. يا كارهايى كه كردند و نكردند. جنگ
ها و فتوحاتى كه داشتند ونداشتند وخدمات (راست و دروغ) را به
خورد مردم داده اند. از مردم كوچه وخيابان چيزى گفته نشده است.
از مردمى كه اين مملكت را ساخته اند و با روزهاى بدش با روزهاى
خوبش ساخته اند و سر كرده اند، هيچ نشانى نيست. من نوشته ام كه
تاريخ را بايد از آن جايى شروع كرد كه تاريخ سازند. مردم قحطى
ها را ديده اند، شكست ها را تحمل كردند، لطمه ها ديدند و
ماندند، آنجا كه شاهان با اموال غارتى فرار كردند، اين مردم
ماندند و آداب و رسوم و فرهنگ جامعه را حفظ كردند و تا امروز
هم ادامه داده اند.
نقل رويدادهائی، كه در كتاب های من میخوانيد حاصل مشاهدات خود
من است، چيزهايى است كه در طول زندگى شاهدش بودم. حتى اسامى
افرادى كه در كتاب آمده، واقعى است. جز آنهايى كه نخواستم اسم
آنها را بيآورم. حتى آنهايى را كه نخواستم نام ببرم، برايشان
اسم مستعار و بدلى نياوردم، بلكه اسم شان را ننوشتم. |