يادمه اولين باری كه چهار راه استامبول رفتم
چيزی حدود 11 يا 12 سالم بود. توی دنيای كودكی خودم بودم. فقط
میدونستم
چهار راه استامبول جاييه كه آدمايی كه خارج زندگی میكنن میرن
كه پول
خارجی بگيرن. دلار بدن و تومان بگيرن يا برعكس. میدونستم كه
بازار نقره و
چيزهای عتيقه ش داغه و گبه و فرش و خلاصه هرچيزی كه مربوط به
سنت ايران
باشه با پولای هنگفتی به ايرانی های مقيم خارج فروخته ميشه.
قديما میشد
خانومايی رو كه از خارج اومده بودن از روی روسری های شلشون و
ناخن های لاك
زده و پاهای بدون جوراب شناخت ولی الان ديگه شناساييش
سخته.نميشه فهميد كی اون ور زندگی میكنه و كی اين طرف!
حالا از اون موقع مدتها گذشته و اون بچه بزرگ شده و امروز رفته
بود كه مثل
اون آدمای قديم پول خارجی بگيره و اگه بشه خريدی كنه. خيابون
لاله زار و
جمهوری و منوچهری. همون جا كه مركز چمدون و كيف های چرمه. چه
چيزايی توی مغازه ها بود. انواع و اقسام سنگهای جواهر و انگشتر
و تمثال و عتيقه. دلال
ها همين طوری كنار خيابون صف كشيدن و همشون هم اعصاب معصابشون
تعطيله. واسه
آدمايی كه هر روز اونجان واقعا جای خفنيه. همش استرس و دردسر و
قسم و آيه
واسه دو قرون پوله. راستی يه سری هم پول نو میفروختن. مثلا
بسته 200
تومانی نو رو كه كلا ميشد 20 هزار تومان میفروختن 21500 همه
پولا اتو
كشيده نوی نو. اينا رو هم برای ثبت وقايع بنويسم. كرون سوئد :
118 تومان،
دلار آمريكا 902 تومان، پوند انگليس 1600 تومان و درهم امارات
247 تومان
همگی قيمت فروش!
از چهار راه كه كارم تموم شد، پياده رفتم زير پل حافظ و پاساژ
علا الدين.
چقدر تغيير كرده. چقدر همه چيزآشفته و بیقانون شده. آدم احساس
میكنه
پاساژ در حال منفجر شدنه. اين همون پاساژی بود كه پاييز سال 79
مدت دو
هفته توش كار كردم. تجربه فوق العاده ای هم بود. بعدها رفيق هم
خدمتم رو
معرفی كردم جای خودم كه اونجا كار كنه و هنوزم توی پاساژه و
الان
تقريبا برای خودش كار میكنه. طبقه اولش كلا شده دوربين فيلم
برداری و
موبايل. بقيه طبقات هم همه مغازه ها تا سقف جنس چيدن. چك و
تراول و پوله كه
رد و بدل میشه. پاساژ به اون تميزی از شلوغی شده آشغال دونی.
از دم سفارت انگليس هم رد شدم. خيابون كناريش(بابی ساندز) رو
كلا بستن و يه
بتونهای گنده گذاشتن كنارش و دور تا دورش ماموره كه وايساده.
خدا كارش به
اين سفارت نيفته كه خيلی جای شلوغ پلوغيه. يه دو قدم اون ور تر
آب شاتوت
فروشی های دست فروش هم هنوز هستن كه معلوم نيست اين آب
شاتوتشون جوهر نمكه،
اسيده چيه. لامصبا معلوم نيست چی درست میكنن میدن خورد ملت.
واسه ناهار رفتيم يه سفره خونه سنتی هم خيابون كنار ساختمون
بورس كه جای دوستان خالی خيلی حال داد و هم قليون كشيدم و هم
يه دست جوجه كباب مشتی با
پلو خوردم. چقدر خيابون جمهوری عوض شده. اكثر مغازه های كوچك
اون موقع حالا
شدن نمايندگی های بزرگ سامسونگ و ال جی و پاناسونيك و سونی.
خلاصه ملغمه ای واسه خودش. دود و كثافت و موتوری هم كه جای خود
داره. بازم روز شمار معكوس
واسم درست شده. اميدوارم زودتر تموم بشه. تابستون امسال هم بشه
خاطره ای خوش. يه تابستون به ياد ماندنی. |