پايان كنسرت شجريان در بم،
سرآغازی است بر ثبت رساترين صدائی كه تاكنون درايران از سينه
خوانندهای بيرون آمده است. با ترانه "فرياد" كه روی شعرغم
انگيز اخوان ثالث اجرا شد، بسيار- و از جمله هوشنگ ابتهاج
(سايه) كه سراپا گوش بود و احساس- در بم گريستند. براستی فرياد
بود. شعر را اخوان در وصف آتش گرفتن خانه و سوختن يادداشتهايش
گفته است. دو حادثه، پس از كودتای 28 مرداد پشت اخوان را شكست،
اين حريق و سپس خودكشی دخترش در سد كرج. اما فرياد او، تنها از
حريقی نبود كه خانه اش را سوزاند، از حريقی است كه به خرمن
اميد يك ملت زده شد. همان اميدی كه در شعر زمستان پس از 28
مرداد وصف كرده بود.
شجريان نيز "فرياد" را چنان خواند كه فرياد يك ملت بود. نه اين
كه "بود" كه "هست". در پايان كنسرت جمعيت با چشمان نمناك بپا
خاست و با كف زدنهای ممتد از او خواست بار ديگر بخواند.
حاصل رايزنی و گفتگوی كوتاه او با عليزاده كه تار به چنگ
ايستاده بود و كامكاركه آرشه و كمانچه را در يك دست گرفته بود
"مرغ سحر" بود. نالهای كه آن هم فرياد و فغان است. يكی از
گلوی ملك الشعرای بهار و ديگری از گلوی اخوان ثالث. شجريان
فرياد آن هر دو، كه يكی در دوران رضاشاه و ديگری در دوران پسرش
بلند شده بود را، در بم دوباره سر داد: ملت ايران صلح و آزادی
میخواهد!
شايد بانگ بلند و خاموش نشدنی جمعيت به پا خاسته موجب شد تا او
دهان را از چپ باز كند. شروع چنان بلند بود كه دشوار میشد
تصور كرد بيش از آن نيز ممكن است، اما او، همانگونه كه
میشنويد و ما مستقيم از برنامه زنده بدستمان رسيده، در بند"
نغمه آزادی" اوجی گرفت كه تصور تكرار آن، حتی از سوی خود
شجريان نيز ديگر بعيد به نظر میرسد. همچنان كه نفس بلند و
پايانی ترانه. به ورود از چپ، اوج صدا و نفس پايانی با دقت گوش
كنيد. بنظرمی رسد تكرار نخواهد شد. همچنان كه مصاحبه كوتاه او
درباره كنسرت در جمهوری اسلامی و رسالت هنرمند ايرانی در پيوند
با غم و شادی مردم را نيز نبايد از خاطر برد.
|