پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيک

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 
پيک هفته

در رابطه با پيک هفته



 

 
 

 

 
 

 

 

 

 
 
 
 
 

 

بخش هائی از گفتگوی فرزاد محمودى با بيژن كامكار
جواز هروئين فروشی
آسان تر از اجازه كنسرت
1- اجازه ارشاد، 2- مجوز مكان،3- مجوز سپاه،
4-  وزارت كشور، 5- همكارى با راهنمايى و رانندگى
انشعاب و رسيدن به رهبری و استبداد، ريشه دارتر از
آنست كه در حوزه سياست، مذهب، شاه، رهبر و... بگنجد
موسيقی ايران و گروه های آن هم گرفتار همين آفت اند

 

   

شرق با بيژن كامكار گفتگو كرده است. چنان دردانگيز كه آه از نهاد بر می‌آيد. او از 5 خوانی می‌گويد كه برای اجرای كنسرت بايد ازآنها گذشت. جواز كنسرت سخت تر مجوز توزيع هروئين و ترياك در جمهوری اسلامی صادر می‌شود. او دراين مصاحبه از تكه پاره شدن گروه‌های موسيقی می‌گويد. چنان كه گوئی رسم انشعاب، خاص احزاب و گروه های سياسی ايران نيست . جمع گريزی و فرد گرائی چنان ريشه دار است كه از دل جمهوری اسلامی رهبر در آمد و 2500 سال شاهنشاهی درايران، جز ديكتاتور و شاه مستبد پرورش نداد. همين فردگرائی است كه نه تنها درعرصه سياسی، نه تنها در گروه های ورزشی، نه فقط در باشگاه های ورزشی كه درگروه های موسيقی نيز موجب پراكندگی شده است. كامكار براين واقعيت انگشت می‌گذارد. در واقع نيز، اين گفتگو، جدا از مسائل تخصصی كه مطرح می‌شود، اين نكاتش عبرت آموز است. خلاصه اين گفتگو را بخوانيد:

از 4 سالگى به همراه هوشنگ و دو خانم ديگر سوپرانو مى خوانديم، چون قديم ها خانم ها نمى خواندند پس در نتيجه مرحوم پدرم تمام كارهاى كر را به ما مى داد. بعداً به عنوان سوليست از برنامه كودك شروع كردم و همينطور ادامه دادم تا سن يازده، دوازده سالگى كه پيش پدرم تنبك دست گرفتم. البته ساز اصلى مرحوم پدر ويولن بود و در دسته موزيك نظام هم ترومپت مى نواخت ولى با امكانات اجرايى اكثر سازها آشنا بود. آن زمان هم كه تنبك دست گرفتم خودم خيلى كنجكاو بودم و از طريق نوار و تنبك زن هاى آن زمان موسيقى را دنبال كردم- مدتى هم ملوديكا مى زدم- البته ساز بچگانه اى بود ولى من هم آن موقع ده دوازده ساله بودم كه جذب اين ساز شدم و حتى حدود سى تا چهل كار توليدى راديو سنندج با ملوديكا را من ضبط كردم، بعد آكاردئون زدم، سنتور زدم، حتى گيتاربيس در كاخ جوانان آن زمان زدم. جاز كار كردم ولى، به قول خودمان عرض زندگى به ما فرصت نمى دهد كه طول همه اين سازها به شكوه برسد. آن طول زندگى كه بچگى و پيرى است به درد نمى خورد ولى عرضش هم مثلاً اجازه نمى دهد من سى تا ساز با هم دست بگيرم! متاسفانه اين كار را كردم يعنى سازهاى زيادى عوض كردم و زندگى ام تلف شد. من هيجده يا نوزده ساله بودم كه تار دست گرفتم. اول مرحوم پدرم برايم تار گرفت و مقدمات اوليه را آموزش داد. بعد هم آقاى محمدرضا لطفى كه سپاه دانش بود به سنندج آمد، با هم آشنا شديم. ديگر شروع كردم به نوازندگى تار به طور رسمى. بعدها كه به دانشكده هنرهاى زيبا آمدم تار را در دانشگاه به طور تخصصى دنبال كردم. حالا متاسفانه يا خوشبختانه در هر گروهى كه كار مى كردم نوازنده هاى قدرى مثل محمدرضا لطفى يا حسين عليزاده تار مى زدند كه من خودم كوتاه آمدم كه بعداً مدتى تارباس مى زدم و بعداً در جشن طوس بود كه گروه حمرا گل افروز كه آمده بودند ربابى داشتند. من اين رباب را گرفتم و شروع كردم به علاقه خودم رباب زدن و در حقيقت در اكثر كارهاى عارف و شيدا رباب زدم و در كارهاى اوليه قبل از آنكه ارژنگ به تهران بيايد تنبك مى زدم. بعد از آمدن ارژنگ رباب دست گرفتم و در قطعاتى كه هم به اصطلاح دف خور بود، دف زدم. بعدها كمى كارهاى خوانندگى مى كردم مثل حصار عليزاده و چند كار لطفى كه يك نمونه از آن در اصل اولين سرود جنگ بود. خوانندگى را از همانجا شروع كردم البته آن موقع خودم را خواننده نمى دانستم. الان هم نمى دانم ولى بنا بر تجربيات زيادى كه دارم معتقدم كه مى توانم بخوانم. با اركستر سمفونيك خواندن قطعه شهيدان خدايى به رهبرى آقاى سنجرى را شروع كردم. بعدها اجراهاى بسيار زيادى در تالار وحدت و فرهنگسراهاى مختلف و بعد با اركستر سمفونيك سه كار ديگر انجام دادم؛ يكى از آنها به ياد حافظ بود بر روى دو شعر حافظ و كارى به ياد نيما يوشيج كه كار هوشنگ بود. دو كار هم ساخت ارسلان بود و همينطور اجراى زنده و صحنه اى در گلستانه را من عهده دار بودم. در گروه عارف بيشتر از بيست كاست توليد شد. با آقاى شجريان و ناظرى ،خانم ها هنگامه اخوان، سيما بينا و... و به طور كلى كارهاى چاووش با گروه كامكارها هم اجراى بسيار زيادى داشتيم، در فستيوال هاى بزرگ جهان مثلاً در لندن، آلمان، سوئد، كانادا، نيويورك و در تمام اين شهرها موسيقى ايران و كردى را معرفى كرديم. در مكان هاى مهمى مثل يونسكو با آقاى ناظرى و خواننده هاى مختلف براى اجرايى در جايزه صلح نوبل خانوادگى حضور داشتيم. در تمام اين سال ها اگر تعريف نباشد فقط خدمت كرديم و به هيچ وجه مسائل مادى در ميان نبود. در تمام اين سال ها عاشقانه كار كرديم.

•خبر انحلال گروه عارف را چندى قبل جمشيد عندليبى اعلام كرد و علت آن را رعايت نكردن حقوق نوازندگان از طرف مشكاتيان.

وقتى گروه تشكيل شد با توافق مشكاتيان و تمام گروه، من مسئول گروه شدم. در واقع مسئول مالى و خيلى از مسائل ديگر گروه. ما كنسرت سالن وزارت كشور را برگزار كرديم و بعد از آن سفرى داشتم به كردستان عراق و وقتى برگشتم گفتند شما از مسئوليت خود در گروه عزل شده ايد. من فكر كردم عزل شدن يعنى رفتن از گروه، پس من رفتم و كار گروه ديگر ادامه پيدا نكرد. حيف است. اين گروه كه به جرأت يكى از قوى ترين و حرفه اى ترين گروه هاى موسيقى ايرانى بود كارهايى درخور ارائه داده اين چنين از هم پاشيده شود؟
 ما كه حيف نشديم چون داريم كار خودمان را ادامه مى دهيم. در گروه خانوادگى خودمان و در گروه هاى حرفه اى ديگر مثل دستان و تنبور شمس و غيره. ما كار مى كنيم حالا اگر اين گروه با اين تشكيلات منحل شد نبايد از من بپرسيد، بايد از كسى كه مسبب اين كار شد بپرسيد. برويد از او سئوال كنيد. ما كه كارى نكرديم. شما فكر مى كنيد گروه كامكار دو سال است كه درست شده و فعاليت مى كند اما ما در سال
۱۳۴۵ در راديو رامسر مقام اول را در سراسر ايران كسب كرديم. يعنى ۴۰ سال پيش ما وجود داشتيم و كار مى كرديم اگر حالا شما ما را اين طور مى بينيد براى اين بود كه ما در خدمت دوستان بوده ايم و به آنها كمك مى كرديم. در شيدا و عارف و دستان و حتى اركستر سمفونيك خود من حداقل شش كار با اركستر سمفونيك دارم. حالا اين گروه ها از بدشانسى يا خوش شانسى ما به هم ريخت و سرپرست هايشان به خارج از كشور رفتند. ما گروه خانوادگى خودمان را بازسازى كرديم و هيچ وقت هم نيازى به هيچ يك از اين گروه ها نداريم. آنها هستند كه به ما احتياج دارند. ببينيد، وقتى يك گروه تشكيل مى شود حداقل سه تا چهار ماه طول مى كشد تا برنامه هاى اعضا با هم هماهنگ شود و در تاريخ مشخص با هم تمرين كنند، ما اصلاً كارمان به آنجا نكشيد.

دليل انحلال گروه عارف هم به سال هاى قبل برمى گردد. در سال هاى ۷۳ و ۷۴ شايد هم عقب تر. اكثر سرپرست هاى گروه و آدم هايى كه به قول معروف ملاك گروه بودند مثل آقاى عليزاده و حتى خود مشكاتيان جدا شدند. آقاى عليزاده به خارج از كشور رفت. مشكاتيان با آقاى شجريان جدا كار مى كرد. البته چون آقاى شجريان معتقد به گروه بزرگ نبود كارشان روى آواز متمركز بود و در نتيجه يكى دو ساز برايشان كافى بود. اينچنين شد كه گروه از هم پاشيد و يك مقدار هم خود گروه عارف دو دسته شد يعنى يك دسته رفتند به سمت عليزاده و چند نفر هم به سمت مشكاتيان كشيده شدند، كسانى كه با مشكاتيان كار مى كردند در آلمان و انگليس كنسرت هايى اجرا كردند.

- حمايت های دولتی؟

چهار كانال تلويزيونى موسيقى پاپ پخش مى كنند. يك كانال هم مخصوص ورزش است. در راديو هم همين طور چند كانال ورزش داريم. ما كجا راديوى موسيقى داريم؟ اين همه گروه در جاهاى مختلف از فرهنگسراها تا جاهاى ديگر كار مى كنند، ولى چرا حداكثر تا سه تا بيشتر دوام نياورده اند. حالا اگر هم گروهى دوام آورده، خيلى مقطعى كار كرده مثلاً رسيدند به دهه فجر يك ماه دور هم جمع شدند. بعد رفتند تا يك سال ديگر. شما در سراسر ايران كسى را به عنوان نوازنده مثلاً تار كه حقوقى هم بگيرد، نمى بينيد. حرف و حديث گفتن چيزى را حل نمى كند، اگر براى اين كارها سرمايه گذارى نشود و خرجى نشود هيچ اتفاقى نمى افتد. ما هم داريم اينچنين زندگى مى كنيم. ما راهمان را پيدا كرديم و مى دانيم چطور زندگى كنيم. با كنسرت هاى خارج و داخل، موزيك فيلم و كاست و تدريس و غيره داريم زندگى را مى گذرانيم. با وجود اين من الان بيمه نيستم، اگر افتادم دستم شكست هيچ كارى نمى توانم بكنم. استخدام رسمى حتى براى يك روز هم ندارم كه بگويم حالا به من يك حقوق بازنشستگى بدهيد يعنى تا وقتى كه توان كار دارم، بايد كار كنم تا بتوانم زندگى كنم.
•گروه كامكار در ايران كنسرت برگزار مى كند يا نه؟ چون هوشنگ كامكار اعلام كرده تا درست شدن فضاى مناسب براى موسيقى در كشور، ديگر در ايران فعاليت نمى كنيم؟

ما هيچ تعارفى نداريم و الان هم نبايد مسائل را پوشيده و سر بسته نگه داريم چون به نتيجه نمى رسيم. من دوست دارم اين مصاحبه خيلى از مسائل را روشن كند تا كسى كه حامى اين مسئله هست متوجه باشد. سال ما دوازده ماه است. خب ما در محرم و صفر و رمضان نمى توانيم كنسرت بدهيم. در روزهاى يوم الله و رحلت امامان نمى توانيم كنسرت بدهيم. پس زمان براى كنسرت دادن نمى ماند. مسئولين شرايط خود را به ما تحميل مى كنند و اين براى من ناگوار است.

از انجمن دوستداران هنر و خيلى از انجمن هاى ايرانى بپرسيد كه چرا كامكارها را دعوت نمى كنيد؟ همين طور بايد از مسئولين تالار وحدت و مسئولين سالن وزارت كشور و مسئولين فرهنگسراها بپرسيد كه چرا براى كامكارها كنسرت نمى گذاريد؟ نه از من. من آنقدر قدرت ندارم كه بروم اجازه ارشاد را بگيرم، مجوز مكان را بگيرم، مجوز سپاه پاسداران را بگيرم، حتى در پاره اى موارد باور كنيد مثل وزارت كشور بايد همكارى با پليس هاى راهنمايى و رانندگى مى كرديم. ما اين چنين قدرتى نداريم. از آنها بپرسيد كه چرا براى ما كنسرت نمى گذارند؟