آن مجسمه به ظاهرآهنين كه نامش
"شاهنشاه آريامهر" بود و آنچه را نداشت "مهر" بود، اقتداردهه
پنجاهش از نيمه كه گذشت، به سرعتی كه خود برآن باور نداشت از
آسمان غرور و يكه تازی فرود آمد. سال 56 ديگر فرصت نيافت فرمان
اعدام صادر كند و در سال 57 اگر مانده بود و نگريخته بود، خود
به دار كشيده شده بود. در آن 5 سال اول دهه 50 اگر فرصت نيافته
بود امثال گلسرخی، جزنی و حكمت جو را به همراه تجربه اندوخته
ترين رهبران اوليه سازمان مجاهدين خلق و چريك های فدائی را
بكشد، ای بسا آن تجربه در خدمت جنبش انقلابی 57 و سال های اول
پيروزی آن انقلاب میتوانست از بسياری كج روی ها جلوگيری كند.
شاه نه تنها شريف ترين انسان ها را كشت، بلكه تجربه انقلابی را
نيز تيرباران كرد. فاجعه ای كه در جمهوری اسلامی با كشتار
رهبران سالمند و پرتجربه حزب توده ايران و ديگران كامل شد.
در جريان اعتصاب غذای
اكبرگنجی، بارها از دو شخصيت و دو نقش نام برده شد. ازگلسرخی
بدليل جسارتی كه دردادگاه شاه از خود نشان داد و تا پايان راه
( تيرباران) رفت و بابی ساندز ايرلندی كه با اعتصاب غذای 65
روزه خود، بلندترين بانگ حق طلبی يك ملت شد و لب مرگ را بوسيد
و رفت.
درجنبش های اجتماعی، گاه يك
جسارت نقش يك جرقه به خرمن خشك را میتواند بازی كند و گاه
شتاب و اراده گرائی میتواند نه تنها فرصت سوز شود، بلكه جان
هائی را از جنبش بگيرد كه در وقت خود نقشی فراتر از لحظات ركود
جنبش میتوانند ايفاء كنند. بحث بر سر فرصت ها، درك شرايط و
آگاهی از تنگناهای حكومت هاست. گنجی از دل اين تنگنا بيرون آمد
وگلسرخی جرقه ای بود بر خرمن خشك. هر دو از فرصت بهره جستند.
يادی از او كه ماركسيست بود اما شرافتمندانه از امام حسين و
نهضت او برای عدالت در دادگاه نظامی شاه دفاع كرد، در كنار
جسارت و اراده اعتراضی اكبر گنجی كه او نيز كشتار بيرحمانه
وتاريخی زندانيان سياسی سال 1367 را در آخرين نوشته اش محكوم
كرد لازم است. لازم است، زيرا اهداف مشترك اجتماعی، انديشه ها
را يكسان نمی كند اما جسارت ها را چرا!
آنچه را درادامه میخوانيد
برگرفته شده از يادداشت های "كاوه گوهرين" است. با تلخيص و
اندك توضيحاتی كه به آن افزوده ايم.
« پيش ازاين، درباره تولد، زندگی و تحصيل خسروهرآن چه را كه
گفتنی بود درمقدمه های چهار جلد ازآثارآن زنده ياد فراهم آورده
و منتشركرده ام، آورده ام. با اين وجود برای اطلاع خوانندگان و
عل الخصوص نسل جوان لازم است. شمه ای ازآن شاعر شهيد بگويم.
گلسرخی دوم بهمن ماه 1322
درشهررشت زاده شد. هنوزكودك بود كه پدرش " قدير" را ازدست داد.
مادرش " شمس الشريعه وحيد" او و برادر دوساله اش " فرهاد" را
به شهرقم به نزد پدربزرگ مادری شان " حاج شيخ محمد وحيد" برد.
" وحيد" روحانی مبارز و نوانديشی بود كه دورانی را درنهضت جنگل
و دركنار" ميرزا كوچك جنگلی" سپری كرده بود. شيخ محمد وحيد از
شاگردان علمای بزرگی دوران، نظير " آخوند خراسانی" و " آقا
ضياءالدين عراقی" بود.
خسروگلسرخی دركنار اين روحانی
حسينی، كينه يزيدی را آموخت. خاطراتی كه شيخ وحيد ازدوران نهضت
جنگل برای خسرو باز گفت، آن چنان درضمير او نقش بست كه بعدها
آن خاطرات و تاثيرهای آن درشعرهايی هم چون " جنگلی ها" و "
دامون" منعكس شد. نه فقط در شعر، بلكه در دفاعياتی كه در
دادگاه نظامی كرد! آنجا كه خطاب به دادگاه يزدی شاه، از نهضت
امام حسين، بنام يك ماركسيست ايرانی با احترام ياد كرد.
گلسرخی تحصيل ابتدايی را درمدرسه " سنايی" و دوران دبيرستان را
دردبيرستان " حكيم نظامی" شهرقم به پايان برد. درسال 1341 شيخ
وحيد چشم بر جهان فروبست و خسرو به همراه مادرو برادرش به
تهران كوچ كردند و در خانه اجاره ای كوچكی درمحله " امين حضور"
مستقر شدند. روزها كار میكرد و شب ها درس میخواند. دراين سال
ها روی ادبيات كار كرد. شعرو داستان میخواند وگاهی هم مینوشت
و يا شعر میگفت.
دوران شكوفايی فكری او و فعاليت چشم گيرش درمطبوعات را
میتوان، در سال های 48 تا 51 (سال دستگيری) او دانست. سالهائی
كه يك پا در روزنامه آيندگان داشت و پای ديگرش در روزنامه
كيهان بند بود. هرچه از آيندگان بيشتر جدا شد، به كيهان بيشتر
وصل شد.
سال 1348 با " عاطفه گرگين" ازدواج كرد، كه او نيز شاعر،
نويسنده و مترجم بود. "دامون" حاصل اين ازدواج بود.
گلسرخی فرانسه را از دايی اش، " علی وحيد" ياد گرفت. زبان
انگليسی را نيزدردوران تحصيلات دانشگاهی آموخت، اما ازانگليسی
چيزی ترجمه نكرد. تمامی ترجمه هايش اززبان فرانسه است. گلسرخی
نخستين مترجمی است كه مقاله ای از" لوسين گلدمن" ترجمه كرد.
اين مقاله اول باردرزمستان 1350 درشماره 2 جنُگ چاپار كه زير
نظر" احمد رضا دريايی" منتشرمی شد، چاپ شد. مترجم در مقدمه خود
بر اين ترجمه، برای بارنخست گلدمن را به روشنفكران و دانشجويان
ايران معرفی كرد. او آرزو داشت كه كتابی از مجموعه مقالات
گلدمن ترجمه و منتشركند، كه با دستگيری او درسال 1351 اين
كارممكن نشد. "سياست هنر، سياست شعر" تنها كتابی بود كه از
گلسرخی در زمان حياتش انتشار يافت. اين كتاب كه در حقيقت جزوه
بود، ازسوی " كتاب نمونه" به مديريت " بيژن اسدی پور" انتشار
يافت. بعد از انقلاب 57 اين اثر بارها انتشار يافت. متن نوشته
دركنار سايرآثارخسروگلسرخی در دو مجموعه " دستی ميان دشنه ودل"
و "من دركجای جهان ايستاده ام" نيز انتشار يافته است. چند جُنگ
و دو دفترشعرش را آماده كرده بود تا توسط " كتاب نمونه" منتشر
كند اما اعدام مجال نداد. بعدها يكی ازاين دو مجموعه شعر با
نام خود در زمان حيات برای آن انتخاب كرده بود منتشر شد: " ای
سرزمين من"
عمران صلاحی نام " پرنده خيس" را برای مجموعه دوم انتخاب كرد.
عمران صلاحی و بيژن اسدی پو از دوستان گلسرخی بودند.
گلسرخی، كه میدانست ساواك در تدارك تنظيم پرونده ای برای
فعاليت های مطبوعاتي- انتشاراتی اوست، بيش تر آثارش را با
امضاهای مستعاری چون خسرو تهرانی - دامون – خ.گ.-
خسروكاتوزيان- قباد- زرير- بابك رستگار و- منتشرمی كرد.
پس ازختم دادگاه نظامی و صدورحكم اعدام برای كرامت دانشيان و
خسروگلسرخی، كسانی ازاو خواستند تا ندامت نامه ای خطاب به شاه
بنويسد. آن زمان شاه در" سن موريتس" )درسوئيس( تعطيلات زمستانی را طی میكرد.
گلسرخی خطاب به پيام آوران گفته بود:
"هيچ كس اززندگی دركنارزن و فرزندش گريزان نيست. من هم مثل
هرانسانی زندگی را دوست دارم، دوست دارم مثل هرپدری رنگ چشمان
فرزندم را ببينم، اما ما راهی را كه انتخاب كرده ايم بايد به
پايان ببريم. مرگ ما حيات ابدی ماست، ما میرويم تا راه و رسم
مبارزه بماند. اگرمن ندامت نامه بنويسم كمرمبارزان را شكسته
ام."
شب پيش ازاجرای حكم اعدام،
ساواك برای درهم شكستن اراده گلسرخی به همسرو فرزند او اجازه
ملاقات دادند. گلسرخی اين ترفند را دريافت و حاضر به ملاقات
نشد.
درآن دادگاه جز آنها كه تقاضای عفو كردند، رضا علامه زاده،
طيفوربطايی و عباس سماكارهم چيز دندان گيری نگفتند كه شاه را
خوش آيد.
5 سال پس از اين دادگاه و اجرای حكم، رژيم شاهنشاهی سقوط كرد.
گلسرخی در وصيت نامه اش نوشته بود:
" شما ايمان داشته باشيد كه حكومت غيرقانونی ايران، كه آمريكا
آن را به ملت ايران تحميل كرده، درحال احتضاراست و ديريا زود
با انقلاب مردم ستم كشيده ايران واژگون خواهد شد.»
|