ديروز مرخصی گرفتم كه بروم مدرسه دخترم. معلمش همه مادرها را
برای جلسه پايانی سال خواسته بود و كيان مهر اصرار میكرد كه
حتما بايد بروم. رفتم. كلاس پر بود از سر و صدای مادرهايی كه
هركدام بدون اعتنا به ديگران حرف میزدند و سوالهاشان را
درباره امتحان میپرسيدند. ياد حكايت مكرر وراجی جنس مونث
افتادم و اينكه چقدر خودمان در تصويری كه از ما ساخته میشود
نقش داريم.
معلم كلاس كيان مهر بعد از پايان جلسه چشمش كه به من افتاد
نگاههای سرزنش آميزش را از سر گرفت. ( از اينكه من روزنامه
نگاری را برای زندگی انتخاب كرده ام و گاهی پيش میآيد ساعت ده
شب بيايم خانه میخواهد مرا دار بزند). گفت كه من بايد خيلی
بيشتر درباره دخترم احساس مسئوليت كنم و اين را طوری گفت كه
انگار در اينكه منبیمسئوليت ترين مادر دنيا هستم هيچ ترديدی
ندارد. بعد هم گفت كه میخواهد چند تا نصيحت به من بكند. اينكه
«كار» مهم تر از بچه نيست و بايد بيشتر به فكر دختر و زندگی ام
باشم. ديگر اينكه در اثربیمبالاتیهای من معلوم نيست چه بر
سر اين دختر میآيد و میخواست بگويد معلوم نيست سر از كجا در
میآورد كه حرفش را خورد.( كيان مهر دوم دبستان است و شاگرد
اول كلاس و اطلاعات عمومی اش با بقيه همكلاسیهايش غير قابل
مقايسه). مثال هم زد. «جاری من كارمند بانك است. دخترش را هی
سپرد به اين و آن و آلان كارش به جايی رسيده كه اگر اين دختر
را ببينی اصلا تربيت درستی ندارد.» و بعد:« من خودم سه تا بچه
دارم. ولی فقط روزی چهار ساعت كار میكنم. در اين چهار ساعت هم
مدام از طريق تلفن بچهها را كنترل میكنم.» نگاهی به دستهاش
انداختم كه پر از انگشتر و النگو بود و چيزی نگفتم.
امروز به خاطر اينكه ويراستار نيامده بود، رئيس ما گفت با خودش
شرط كرده است به هيچ وجه ديگر زن بچه دار استخدام نكند. میگفت
میدانم بيرحمانه است اما برای بهبود كيفيت چارهای ندارم.
استدلالش هم اين بود كه زنها با چسبيدن به دلايلی مثل مريضی
بچه و گرفتاریهای مربوط به آن از زير كار در میروند. من گفتم
او حق ندارد يك مورد مشخص را به همه زنان تسری دهد اما او گفت
تا به حال چند بار از اين موارد برايش پيش آمده و برايش مسجل
شده كه برای زنها، «كار»در درجه دوم اهميت و پس از خانواده
قرار دارد.
جامعه شناسی كلی آمار میآورد تا ثابت كند آنچه هويت مردان را
میسازد در وهله اول شغل آنهاست در صورتی كه آنچه هويت زنان
را میسازد «مادری" است. نمی دانم برای رد اين فرضيه چقدر بايد
عدد و رقم آورد و اصلا چطور میشود در دنيای مردانه علم، خلاف
اين مسئله را ثابت كرد. اما آنچه میخواهم بگويم اين است كه
بياييم از خودمان شروع كنيم. اگر احساسات مادری و فداكاری
اجازه نمی دهد كودك بيمارمان را در خانه تنها بگذاريم _ كاری
كه پدرش به راحتی و بدون هيچ عذاب وجدانی انجام میدهد_ خلاء
ناشی از نبودنمان در محيط كار را به شكل ديگری جبران كنيم.
باور كنيم كه هويت هر كس به شايستگیها و مهارتهايش بستگی
دارد و ديگر آن دوره سپری شده كه زن با مادر بودن تعريف میشد.
در محيط كار، خودمان و وظيفهای را كه به ما محول شده جدی
بگيريم و اجازه ندهيم به سادگی و به جرم زن بودن يا مادر بودن
بهبیمسئوليتی متهم شويم. گمام میكنم زمان آن رسيده كه از
خودمان شروع كنيم. مدام مشكلات يا تبعيضها را ناشی از مناسبات
غلط فرهنگی نپنداريم و سهمی را كه خودمان در ايجاد اين مناسبات
داشته و داريم از ياد نبريم. از ياد نبريم كه زنان بزرگترين
عامل تداوم پدرسالاری اند و مهم ترين مانع در برابر شكسته شدن
اين روند در دنيای مدرن، فداكاری فضيلت نيست، اهرمی است كه با
آن به زير كشيده میشويم.
تريبون فمينيستی ايران |