تصنيف معروف ماشين مشدی ممدلی را همه بچههای ايرانی از بر
هستند. از آن زمان كه مردم با پديدهای به نام ماشين دودی آشنا
شدند هيچ تصنيفی ساخته نشده كه در آن ماشينی بدون ترمز و
دندهعقب حتی به طنز و شوخی هم ساخته شده باشد. پرواضح است كه
ماشين اگر راه افتاد ممكن است سر راهش مانعی چيزی سبز شود و
ناچار از توقف باشد. ماشين بدون ترمز اگر در سرازيری قرار گرفت
فقط دور برمیدارد و خطرآفرين میشود. لازمه گريزناپذير هر
وسيله ای که حرکت می کند آن است که امکان توقف هم داشته باشد.
حتی گاری های قديمی، ارابه های چند هزار سال پيش، کالسکه ها و
درشکه های متصل به چارپايان و... هر کدام بالاخره با يک فرايند
ترمزی در صورت نياز قادر به توقف اند. ظاهرا تنها قطاری كه در
آن ترمز تعبيه نشده قطار هستهای است كه آقای احمدینژاد
مدعیاند عنان كنترل حركت آن را در دست دارند.
قطار بیترمز يا بر اثر اصطكاك با محيطش متوقف میشود يا در
صورت بروز هر مانعی در مقابلش راهی جز برخورد ويرانگر ندارد.
آقای احمدینژاد با اين اظهار حكيمانه به ديگران پيام میدهند
كه انتظار نداشته باشيد راننده اين قطار آن را كنترل كند.
مذاكره با اين راننده بیثمر است چون اختيار آن دست كسی نيست.
به اين ترتيب و با بيان ايشان تنها يك راه برای كنترل سرعت اين
وسيله نقليه وجود دارد و آن اينكه اين قطار با مانعی برخورد
كند يا کسی چوبی لای چرخش بگذارد.
آقای احمدینژاد در اظهارات خود پس از پايان مهلت دو ماهه
شورای امنيت كه بهطور گسترده طنين يافت فرمودهاند: "انقلاب
ما مانند يك بولدوزر است كه به سرعت به سمت قله میرود و
دشمنان فكر میكنند با انداختن چند قلوه سنگ كوچك و شن
میتوانند جلوی اين بولدوزر را بگيرند...". در اين تمثيل
حكيمانه كه برخاسته از طبع ساختمانی ايشان است البته منظور
ايشان از انقلاب چيزی جز محملی كه ايشان بر آن سوارند نيست؛
اما ظرافت قصه اين است كه بولدوزر ايشان در حركت به سمت قله
نيست كه سرعت میگيرد بلكه در سقوط به طرف دره است كه هر آن بر
سرعتش افزوده میشود و صدالبته به دليل ترمزبريدگی هيچ قلوه
سنگی توان نگه داشتن آن را ندارد. هرچند بالاخره هيچ حركتی
از اين دست تا ابد ادامه نمیيابد و يك جا تمام میشود، اما
كجا؟ روشن است، ته دره!
قطار يا بولدوزر آقای احمدینژاد چون فاقد دندهعقب است، اگر
مسير را اشتباه رفت امكان عقب و جلو كردن و تغيير مسير را هم
ندارد. اينچنين قطاری محكوم است كه مسير اشتباهی را تا آخر طی
كند، تا هر جا كه هست! خدا میداند كه محملی كه ايشان راكب آن
هستند آيا فرمان هم دارد و يا هر پيشامدی و هر تكه سنگی
میتواند مسير آن را عوض كند بدون آنكه از دست كسی كاری برآيد.
اما ماشين آقای احمدینژاد فاقد هر چيزی باشد به نظر میآيد
كه ماشين مشدی ممدلی نيست چون هم بوق دارد و هم صندلی! ظاهرا
برای راكبان اين محمل نوظهور اين دو وسيله از همه مهمتر است.
بر صندلیاش محكم نشستهاند، با اعتماد به نفس فراوان و خم به
ابرو نمیآورند. گويی آنكه ارابه سرعت گرفته ايشان مثل آپولو
در مسيری دقيق و برنامهريزی شده پيش میرود و بوق نيز ضرورتی
است تا همگان چهره شادمان راكبان دولت را كه به سرعت برق و باد
در حركتند ببينند كه از هرچه كم آورند شدت دميدن در آن را
میافزايند.
سرايندگان تصنيف قديمی ماشين مشدی ممدلی برايشان هرگز چنين
متحرکی قابل تصور هم نبود که از ملزومات ماشين بودن فقط بوقش
را داشته باشد و صندلی را! |