اول می خوام اين مسئله رو اطلاع بدم که نگارنده، عضو فعال
پايگاه بسيج ناحيه شرق تهران بوده و هست.
تعریف خاص
خودمو از بسیج دارم که با تعاريف افراد فعلی کاملا
فرق می کنه. بسيجی واقعی رو هم اون رزمنده ای می دونم که جونشو
برای من و تو داد تا امروز در امنيت و رفاه باشيم. حالا
هی بيايد برای من درس "شجاعت" و "ايثار" بديد و بگيد از جنگ با
آمريکا نبايد ترسيد! من انقدر ميدون تير و ميدون مين و ميدون
... رفتم که بشه بهم گفت "فرمانده" و به قدری کتب جنگ و دفاع
خوندم که کاملا می تونم فرق بين جنگ ليزری و اتمی، و جنگ
فرسايشی و زمينی رو تميز بدم. هميشه ی خدا هم گويی توی جنگ
بودم و با سرتيپ و سرهنگ و سرگرد و ... کار داشتم. با خيلی از
بر و بچه های حزب اللهی اصيل هم رفيقم و مطالبی هم که می نويسم
نه از قول يک اپوزيسيون که از قول يک بسيجيه. اما نه اون بسيجی
درک کرده ی جنگ هشت ساله، که از نوع بسيجی جبهه نديده و البته
متفاوت با بسيجی های امروزی. به اين بسيجی بودنم افتخار می کنم
و خدارو شکر می کنم که هيچگاه کاری رو با اجبار و تحميل انجام
ندادم. هميشه انتقاداتی رو به اعضای بسيج وارد دونستم و ترسی
به دل راه ندادم و همين روش رو ادامه خواهم داد. در هيچ برنامه
ی تحميلی يا تجمع خشونت آميز و بی ربط به آرمان های بسيج شرکت
نداشتم و در اين مدت، نه مال و منالی از اين راه بدست آوردم و
نه مال و منالی رو از دست دادم.
اينارو برای اين گفتم که بدونيد وقتی من حرف می زنم و انتقاد
می کنم سريع انگ ضديت نبنديد و سريع ديوار دشمنی بين من و
خودتون نکشيد. خيلی برای من جالبه که هر کسی تا می بينه يکی
مخالفشه، دوست داره طرف خفه شه! اصلا دوست نداره بشينه ببينه
طرف، حرف حسابش چيه. نمونه ی اين قضيه رو در جمع دوستان وبلاگ
نويس زياد ديدم، و شايد تا اين لحظه فقط يه نفر بوده که اين حس
رو نسبت به مخالفينش نداشته که فعلا از ذکر نامش خودداری می
کنم. جالبه که هيچکس هم آخرش نمی فهمه بالاخره من چپم يا
راستم، اصلاح طلبم يا اصولگرا هستم، اپوزيسيونم يا سوپر حزب
اللهی ام، امام صادقی ام يا امام کبيری ام!، ادوار نيوزم يا
شريف نيوزم و .... هر کسی هم با برداشتی که از يک يا چند مطلب
من ميکنه اونو تعميم ميده به کل عقايدم و منو جزو همون طيف می
دونه! نمی دونم منم بايد تعميم بدم اينجور آدما رو به کل جامعه
يا نه؟! اما می دونم که ما مردم، مدام از روی هم تقليد می کنيم
و اگه من بی دليل بد و بيراه به يکی گفتم، اون يکی هم شروع می
کنه به تکرار کردنش. آخه يکی نيست بگه بابا جون برو اول بشين
فکر کن ببين چی می گی بعد تکرارش کن(اين قضيه توی نظراتی که به
اين وبلاگ می دن هم خيلی آشکار ميشه ... وقتی که طرف مياد به
من ميگه حواشی اين مطلب رو هم بنويس در صورتی که هيچ حواشی يی
نداشته، بقيه هم عينا همينو تکرار می کنن و خودشونم آخرش نمی
فهمن چی گفتن!) ...
بگذريم ... حقيقت اينه که ماشاء الله افکار و عقايد واحدی بين
ماها وجود نداره. اين پراکندگی عقايد خيلی خوبه، اما اينکه
موجب تفرقه بشه و با ديد و عينک "عقيده ی خودمون" به همه
انسانها بنگريم و اونی که با ما بود رو تحسين کنيم و اونی که
با ما فرق داشت رو دشمن بدونيم، خيلی درد آوره. اگه اين
نويسنده مياد از سياست حرف ميزنه، نه به خاطر خود سياسته که
همش دوز و کلکه، بخاطر اسلامه که بايد سياستش هم عين ديانتش
باشه؛ بخاطر اينه که در اسلام دين و سياست بايد يکی باشه ...
اينطوريه که اگه می بينم فردی چون احمدی نژاد داره با شعارهای
فريبنده و مقدس مأبش به مردم دروغ ميگه تا دار و دسته ی خودشو
که تا ديروز توی محلشونم راهش نمی دادن سرکار بياره، صِدام تا
آخر بلند ميشه. اينطوريه که اگه می بينم فلان مسئول برای ارضاء
شهوت قدرت طلبيش دست به هرکاری می زنه و ميلياردها تومان از
خزانه ملت بالا می کشه و هيچ کس هم چيزی نمی گه، فقط می سوزم و
فرياد می زنم. اگه شهرام جزايری برد و خورد، شهرام جزايری هايی
هستند که مستقيما در حال بردن و خوردن هستند (همه هم
ميشناسنشون) ولی با سکوت و تاييد مستقيمِ عاليترين مقامات اين
مملکت هيچ کس حق اظهار نظر درمورد اونها رو نداره(هی نگيد
هاشمی، ربطی به هاشمی نداره).
چند وقت پيش بسيج تهران بزرگ همايشی رو ترتيب داده بود که اکثر
فرماندهان در اون جمع حضور داشتند. من هم به عنوان يک بسيجی
اونجا بودم و با برخی مسئولين گپ و گفتی داشتم. يکی از
فرماندهان ارشد بسيج (که اينجا از ذکر نامش خودداری می کنم)
راجع به انتخابات اخير با يکی ديگه در حال تجزيه و تحليل بودند
که بالاتفاق من هم در جريان اين گفت و شنود قرار گرفتم. اون
فرمانده ارشد بسيج می گفت: « احمدی نژاد گفته بود علت اصلی
پيروزی من در رياست جمهوری، "بسيج" بود. قبل از انتخابات شورای
شهر هم محصولی (که به عنوان شهردار طيف احمدی نژادی در صورت
پيروزی، معرفی شده بود) ميگفت که در انتخابات شوراها هم بسيجی
ها، همه به ما رای ميدن.» بعد، اين فرمانده با حالتی عصبانی، و
ناراحتی از طيف احمدی نژاد ادامه داد: « ما [با رای ندادنمون
به اين گروه] کاری کرديم که بفهمن بسيج با کيه ... بايد بدونن
وقتی آقا دستور داده به فرمانده کل سپاه و بسيج که "هاشمی در
انتخابات خبرگان نبايد تخريب بشه"، اينا هی ضدّشو عمل نکنن ...
يکی از همين طرفدارای احمدی نژاد به من ميگه که سفرهای استانی
احمدی نژاد نشون داده که محبوبيت دکتر از آقا هم بالاتره! ...
اصلا خجالت نمی کشن ... حالا [بعد از انتخابات شوراها] فهميدن
که بسيج طرفدار کيه ... اومدن ميگن نخير، فلانی و فلانی (از
فرماندهان بسيج) طرفدار قاليبافن اما بدنه با ماست ... توهّم
بزرگ بينی برشون داشته. اين مسئله رو فقط خواص ميفهمن ...
همه ی مردم ايران توی خيابون و کوچه و بازار و اينترنت و ...
نشون دادن که با احمدی نژاد بَدن، اما معلوم نيست چرا توی
سفرهای استانی يه عده ی هر چند قليل از سر و کول اين رئيس
جمهور بالا ميرن! توی يه جای ديگه تجمع معلما و کارگراست ...
يه جای ديگه عکس رئيس جمهور رو آتيش می زنن...
حالا اين آقا دکتر تازه به دوران رسيده، هر کاری هم که می کنه،
به ملت نسبت ميده ... تازه جنگ هم که بشه باز ميگه ملت ما
دربرابر شما ايستادگی می کند ... خودش جنگ راه ميندازه،
گندکاری ميکنه بعد هم از ملت مايه ميذاره ...
خدا آخر و عاقبت مارو ختم بخير کنه! |