ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

سعيد حجاريان:
به سوی نابودی گام برنداريد
"صلح مسلح" را
تبديل به "جنگ سرد" کنيد!

هر لحظه امكان دارد يكی از طرفين خطايی را مرتكب گردد و اين خطا مانند بازی دومينو خطای ديگری را به دنبال بيآورد. وقتی دو نيرو در مقابل يكديگر به طور مسلحانه صف‌‏آرايی كرده‌‏اند، حتی شليك يك گلوله اشتباهی ممكن است به مغلوبه شدن جنگ منتهی شود. مثلا در مانورهايی كه ما با آمريكايی‌‏ها در خليج فارس انجام می‌‏دهيم هر لحظه امكان دارد كه خطايی صورت گيرد و آن گاه تبعات آن مشخص نخواهد بود. نكته مهم آن است كه در منطقه اين آمريكا نيست كه ضربه اصلی را تحمل می‌‏كند چون خاك اصلی آمريكا فرسنگ‌‏ها دورتر از منطقه ماست. ضربه اساسی متوجه زيربناهای اقتصادی ما خواهد بود كه ما را به عصر پيش از صنعتی برمی‌‏گرداند. سياست رسمی ما اکنون حالت «نه جنگ, نه صلح» است و اين حالت دو بحران ايجاد می‌‏نمايد؛ هر چه به سمت جنگ برويم، بحران بقای حاكميت را در پيش داريم و هر چه به سمت صلح برويم، از آنجا كه تعليق را مقوله‌‏ای حيثيتی كرده‌‏ايم، دچار بحران مشروعيت می‌‏شويم.

 
 
 
 

 

امسال، سالگرد ترور "سعيد حجاريان" با شعار "صلح برای صلح" برگزار شد. چيزی شبيه "جبهه صلح" در برابر سياست های جنگ طلبانه ای که حاکم شده و بی وقفه از سوی فرماندهان سپاه و رئيس دولت به اشکال و بهانه های مختلف اعلام می شود.

هفت سال پس از ترور جانشين رئيس زندانی شده شهر تهران "عبدالله نوری"، او که همچنان از آن ترور رنج می برد و  قادر به سخن گفتن و راه رفتن نيست، در مقاله کوتاهی که با عنوان "صلح مسلح" برای اين مراسم نوشت، يادآور شد:

ما اكنون در چه وضعيتی به سر می‌‏بريم. از نظر بنده پس از آن كه پرونده هسته‌‏ای ما به شورای امنيت سازمان ملل متحد رفت و اكنون منتظر صدور قطعنامه دوم آن نيز هستيم،

الف- غنی‌‏سازی اورانيوم را ادامه ‌‏دهيم گرچه كشور در حالت تعليق است. به اين معنا كه در كشور نه امكان سرمايه‌‏گذاری وجود دارد، نه وضعيت آينده قابل پيش‌‏بينی است، نه پروژه‌‏های فاينانس و بيع متقابل جواب می‌‏دهند و نه دورنمايی برای برون‌‏رفت از وضعيت بيكاري, فساد, بی‌‏عدالتی و فقر وجود دارد. به اين شرايط غنی‌‏سازی در تعليق می‌‏گويند. يعنی چرخ سانتريفوژها می‌‏چرخد اما چرخ اقتصاد از كار افتاده است. اگر دقت كرده باشيد، كشوری مانند روسيه كه در گذشته با ما همراهی می‌‏كرد نيز اخيرا با ادعاهای واهی پيشبرد پروژه نيروگاه بوشهر را متوقف ساخته است و منتظر است قطعنامه بعدی عليه ما صادر شود تا قادر به تصميم‌‏گيری باشد. ژاپنی‌‏ها هم كه بنا بود در پروژه‌‏های نفت و گاز ما سرمايه‌‏گذاری كنند، عقب‌‏نشينی كرده‌‏اند. حتی بانك‌‏های چينی نيز اكنون با ما همكاری نمی‌‏كنند. مالزی هم كه ادعا شده است برای سرمايه‌‏گذاری در ايران پا پيش گذاشته است، در حقيقت يك يا دو تفاهم‌‏نامه امضا كرده است تا ببيند اوضاع به كدام سو می‌‏رود.

ب- گاهی گفته می‌‏شود كه غنی‌‏سازی و برخورداری از انرژی هسته‌‏ای حق مسلم ماست؛ اما بايد توجه داشت كه در كنار اين حق ما دارای حقوق ديگری هم هستيم، در حالی كه برخی افراد انرژی هسته‌‏ای را يك حق پايه‌‏ای عنوان می‌‏كنند، من می‌‏خواهم بگويم شايد مهمترين حقی كه در اين ميان پايمال می‌‏شود، حق توسعه است چرا كه ما هم حق داريم كشوری توسعه‌‏يافته شويم. كشور ايران با برخورداری از منابع سرشار و استعدادهای درخشان هيچ چيز كمتر از بسياری از كشورهای توسعه‌‏يافته كنونی ندارد، اما در اثر سياست‌‏های گذشته و ‏بخصوص وضعيت پا در هوای كنونی، يعنی معلق بودن وضعيت كشور, اوضاع به‌‏گونه‌‏ای شده است كه اين حق را از ما سلب كرده است. البته مسوولان هم اين را كه اگر 50 سال ديگر هم توسعه كشور به تاخير بيفتد اما چرخ غنی‌‏سازی اورانيوم بچرخد به سود است، را كتمان نمی‌‏كنند آن هم در جهانی كه هر ثانيه‌‏اش ممكن است ما را فرسنگ‌‏ها از قافله تمدن به عقب بيندازد. بايد دقت داشت كه توسعه فقط بهبود استانداردهای زندگی نيست، فقط بالا رفتن سطح درآمد ملی نيست، فقط ايجاد شغل و بهبود تكنولوژی و بهره‌‏وری و گرفتن سهم از بازار جهانی نيست. توسعه, تعالی و تكامل هم هست، اگر ما در جا بزنيم، نيز به عقب رفته‌‏ايم كه در اصطلاح به اين «لاغر شدن» می‌‏گويند.
ج- يكی از خطرات «صلح مسلح» که ما اکنون در اين حالت قرار داريم، آن است كه هر لحظه امكان دارد يكی از طرفين خطايی را مرتكب گردد و اين خطا مانند بازی دومينو خطای ديگری را به دنبال بيآورد. وقتی دو نيرو در مقابل يكديگر به طور مسلحانه صف‌‏آرايی كرده‌‏اند، حتی شليك يك گلوله اشتباهی ممكن است به مغلوبه شدن جنگ منتهی شود. مثلا در مانورهايی كه ما با آمريكايی‌‏ها در خليج فارس انجام می‌‏دهيم هر لحظه امكان دارد كه خطايی صورت گيرد و آن گاه تبعات آن مشخص نخواهد بود. نكته مهم آن است كه در منطقه اين آمريكا نيست كه ضربه اصلی را تحمل می‌‏كند چون خاك اصلی آمريكا فرسنگ‌‏ها دورتر از منطقه ماست. ضربه اساسی متوجه زيربناهای اقتصادی ما خواهد بود كه ما را به عصر پيش از صنعتی برمی‌‏گرداند. البته آمريكايی‌‏ها دقت دارند كه با عمليات ايضايی خود آرام آرام از ما حساسيت‌‏زدايی كنند و به اصطلاح با شيوه نمدمال كردن به علاوه ديپلماسی فعال، مقاصد خود را پيش ببرند. به هر حال سياست رسمی ما همين حالت «نه جنگ, نه صلح» است و اين حالت دو بحران ايجاد می‌‏نمايد؛ هر چه به سمت جنگ برويم، بحران بقای حاكميت را در پيش داريم و هر چه به سمت صلح برويم، از آنجا كه تعليق را مقوله‌‏ای حيثيتی كرده‌‏ايم، دچار بحران مشروعيت می‌‏شويم. البته می‌‏توان به اين تناقض با دو نگاه قدمايی و مدرن نگريست.  نگاه قدمايی می‌‏گويد كه «الموت اولی من ركوب العاری و العار و اولی من دخول ناری" يعنی مساله بقا چندان در مقابل آبرويزی و عدم مشروعيت مهم نيست و از آن سو عدم مشروعيت در مقابل فرو رفتن در جهنم مصايب بعدی اهميت چندانی ندارد. لذا با تقدم مشروعيت بر بقا ترجيح می‌‏دهد كه وارد جنگ مقطعی و حتی تمام‌‏عيار شود، چرا كه اگر مشروعيت را از دست بدهد، ممكن است دچار نائره مصيبت‌‏های بزرگ شود. شايد راهی كه صدام برگزيد را بتوان در اين چارچوب تحليل كرد.
نگاه دوم يعنی نگاه مدرن معتقد است كه بقا و حفظ نظام اوجب واجبات است. در اين جا نظام به مجموعه‌‏ای از عناصر سرزمين, مردم, حاكميت و حكومت اطلاق می‌‏شود. لذا می‌‏توان حتی با مايه‌‏گذاری از آبرو نيز نظام را حفظ كرده و به سمت صلح پيش رفت و سپس به بازسازی مشروعيت از كف‌‏رفته پرداخت. شايد راهی كه قذافی انتخاب كرد، در اين مقوله بگنجد. او اكنون تلاش دارد كه با حركات نمايشی مختلف به بازسازی خود بپردازد و حتی مجسمه صدام را در پايتخت كشورش به عنوان قهرمان ملی اعراب برپا كند؛ صدامی كه به كلی مشی قذافی را قبول نداشت و برخلاف آن عمل كرد.

اما به هر حال بايد دانست كه تاكنون ظاهرا كه مسوولان ما نگاه اول را پذيرفته‌‏اند، آنها بايد بدانند كه هر جنگی بالاخره روزی به پايان خواهد رسيد. بنابراين ضروری است كه قبل از آغاز هر واقعه خطرناكی مانند جنگ، به اين بينديشند كه چگونه آن را خاتمه خواهند داد. آيا اساسا خاتمه آن در دست آنان خواهند بود يا نه؟ آنان كه از هم‌‏اكنون مانور جنگ‌‏های نامتقارن را انجام می‌‏دهند در پس ذهن خود پذيرفته‌‏اند كه در صورت بروز جنگ طرف مقابل با قدرت به مراتب عظيم‌‏تر از قدرت نظامی ما وارد صحنه خواهد شد. اين عدم تقارن فقط در عرصه نظامی نيست و در عرصه‌‏های اطلاعاتی و ديپلماسی نيز وجود دارد و بهتر است كه ما خلاء عدم تقارن در عرصه‌‏های نرم‌‏افزاری را كه ساده‌‏تر است، حل كنيم تا به سخت‌‏افزارجنگی هم دست بياييم. متاسفانه در شرايط جنگ، ميليتارها دست بالا را در كشورداری خواهند گرفت و امكان تنفس برای بخش‌‏های نرم‌‏افزاری را سلب خواهند كرد چه رسد به امكان بروز و تجلی افكار عمومی از طريق نهادهای مدني, آزادی بيان, رسانه‌‏های آزاد و احزاب سياسی.

5- چه بايد كرد؟

در شرايط فعلی مبرم‌‏ترين وظيفه ما كاستن از حدت مساله است يعنی لااقل اگر بتوانيم خود را از «صلح مسلح» به حالت «تخاصم» بكشانيم يا بهتر از آن به جنگ سرد پايين بياييم، بهترين حالت را محقق ساخته‌‏ايم. راهكارهايی كه پيشنهاد شدند مانند راهكار البرادعی كه تعليق در برابر تعليق است يا راهكار پيشنهاد سوئيس يا راهكار پيشنهادی روسيه و غنی‌‏سازی در يك كشور ثالث يا هر راهكار ديگری كه ممكن است موثر باشد، بايد توسط گروه مذاكره‌‏كننده به شدت تعقيب شود. اخيرا شنيده‌‏ام آمريكايی‌‏ها به دنبال راهكار تشكيل سايت‌‏های منطقه‌‏ای غنی‌‏سازی بوده‌‏اند. شايد اگر ما با همسايگان عرب خود در حوزه خليج فارس مذاكره كنيم، بتوانيم عمليات غنی‌‏سازی اورانيوم را به صورت كنسرسيوم تحت نظر آژانس بين‌‏المللی انرژی اتمی در يكی از جزاير ايرانی خليج فارس مانند لاوان يا سيری انجام دهيم و فرآورده‌‏های آن را به نسبت سهامی كه هر كشور دارد، به آن تحويل دهيم يا به كشورهای ثالث بفروشيم، اين به معنی آن است كه از منطقه ما جز نفت و گاز انرژی هسته‌‏ای هم صادر شود.