امسال، سالگرد ترور "سعيد حجاريان" با شعار "صلح برای صلح"
برگزار شد. چيزی شبيه "جبهه صلح" در برابر سياست های جنگ
طلبانه ای که حاکم شده و بی وقفه از سوی فرماندهان سپاه و رئيس
دولت به اشکال و بهانه های مختلف اعلام می شود.
هفت سال پس از ترور جانشين رئيس زندانی شده شهر تهران "عبدالله
نوری"، او که همچنان از آن ترور رنج می برد و قادر به سخن
گفتن و راه رفتن نيست، در مقاله کوتاهی که با عنوان "صلح مسلح"
برای اين مراسم نوشت، يادآور شد:
ما اكنون در چه وضعيتی به سر
میبريم. از نظر بنده پس از آن كه پرونده هستهای ما به
شورای امنيت
سازمان ملل متحد رفت و اكنون منتظر صدور قطعنامه دوم آن نيز
هستيم،
الف-
غنیسازی اورانيوم را ادامه دهيم
گرچه
كشور در حالت تعليق
است. به اين معنا كه در كشور نه امكان سرمايهگذاری وجود
دارد، نه وضعيت
آينده قابل پيشبينی است، نه پروژههای فاينانس و بيع متقابل
جواب
میدهند و نه دورنمايی برای برونرفت از وضعيت بيكاري, فساد,
بیعدالتی و فقر وجود دارد. به اين شرايط غنیسازی در تعليق
میگويند.
يعنی چرخ
سانتريفوژها میچرخد اما چرخ اقتصاد از كار افتاده است. اگر
دقت كرده
باشيد، كشوری مانند روسيه كه در گذشته با ما همراهی میكرد
نيز اخيرا با
ادعاهای واهی پيشبرد پروژه نيروگاه بوشهر را متوقف ساخته است و
منتظر است
قطعنامه بعدی عليه ما صادر شود تا قادر به تصميمگيری باشد.
ژاپنیها هم
كه بنا بود در پروژههای نفت و گاز ما سرمايهگذاری كنند،
عقبنشينی كردهاند.
حتی بانكهای چينی نيز اكنون با ما همكاری نمیكنند. مالزی
هم
كه ادعا شده است برای سرمايهگذاری در ايران پا پيش گذاشته
است، در حقيقت
يك يا دو تفاهمنامه امضا كرده است تا ببيند اوضاع به كدام سو
میرود.
ب-
گاهی گفته میشود كه غنیسازی و برخورداری از انرژی هستهای
حق مسلم
ماست؛
اما بايد توجه داشت كه در كنار اين حق ما دارای حقوق ديگری هم
هستيم،
در حالی كه برخی افراد انرژی هستهای را يك حق پايهای عنوان
میكنند،
من میخواهم بگويم شايد مهمترين حقی كه در اين ميان پايمال
میشود، حق
توسعه است چرا كه ما هم حق داريم كشوری توسعهيافته شويم.
كشور ايران با
برخورداری از منابع سرشار و استعدادهای درخشان هيچ چيز كمتر از
بسياری از
كشورهای توسعهيافته كنونی ندارد،
اما در اثر سياستهای گذشته و بخصوص
وضعيت پا در هوای كنونی، يعنی معلق بودن وضعيت كشور, اوضاع
بهگونهای شده است كه اين حق را از ما سلب كرده است.
البته مسوولان هم اين را كه اگر
50
سال ديگر هم توسعه كشور به تاخير بيفتد اما چرخ غنیسازی
اورانيوم
بچرخد به سود است، را كتمان نمیكنند آن هم در جهانی كه هر
ثانيهاش
ممكن است ما را فرسنگها از قافله تمدن به عقب بيندازد. بايد
دقت داشت كه
توسعه فقط بهبود استانداردهای زندگی نيست، فقط بالا رفتن سطح
درآمد ملی نيست، فقط ايجاد شغل و بهبود تكنولوژی و بهرهوری و
گرفتن سهم از بازار
جهانی نيست. توسعه, تعالی و تكامل هم هست، اگر ما در جا بزنيم،
نيز به عقب
رفتهايم كه در اصطلاح به اين «لاغر شدن» میگويند.
ج-
يكی از خطرات
«صلح
مسلح»
که ما اکنون در اين حالت قرار داريم،
آن است كه
هر لحظه
امكان دارد يكی از طرفين خطايی را مرتكب
گردد و اين خطا مانند بازی دومينو خطای ديگری را به دنبال بيآورد.
وقتی دو
نيرو در مقابل يكديگر به طور مسلحانه صفآرايی كردهاند، حتی
شليك يك
گلوله اشتباهی ممكن است به مغلوبه شدن جنگ منتهی شود. مثلا در
مانورهايی كه ما با آمريكايیها در خليج فارس انجام میدهيم
هر لحظه امكان دارد كه
خطايی
صورت گيرد و آن گاه تبعات آن مشخص نخواهد بود. نكته مهم آن است
كه
در منطقه اين آمريكا نيست كه ضربه اصلی را تحمل میكند چون
خاك اصلی آمريكا فرسنگها دورتر از منطقه ماست. ضربه اساسی
متوجه
زيربناهای اقتصادی ما
خواهد بود كه ما را به عصر پيش از صنعتی برمیگرداند.
البته
آمريكايیها دقت دارند كه با عمليات ايضايی خود آرام آرام از
ما
حساسيتزدايی كنند و به اصطلاح با شيوه نمدمال كردن به علاوه
ديپلماسی فعال،
مقاصد خود را پيش ببرند. به هر حال سياست رسمی ما همين حالت
«نه جنگ,
نه صلح» است و اين حالت دو بحران ايجاد مینمايد؛ هر چه به
سمت جنگ
برويم،
بحران بقای حاكميت
را در پيش داريم و هر چه به سمت صلح برويم، از
آنجا كه تعليق را مقولهای حيثيتی كردهايم، دچار
بحران مشروعيت
میشويم.
البته میتوان به اين تناقض با دو نگاه قدمايی و مدرن نگريست.
نگاه
قدمايی میگويد كه «الموت اولی من ركوب العاری و العار و اولی
من
دخول ناری" يعنی مساله بقا چندان در مقابل آبرويزی و عدم
مشروعيت مهم نيست
و از آن سو عدم مشروعيت در مقابل فرو رفتن در جهنم مصايب بعدی
اهميت
چندانی ندارد.
لذا با تقدم مشروعيت بر بقا ترجيح میدهد كه وارد جنگ مقطعی و
حتی تمامعيار شود،
چرا كه اگر مشروعيت را از دست بدهد، ممكن است دچار
نائره مصيبتهای بزرگ شود. شايد راهی كه صدام برگزيد را بتوان
در اين
چارچوب تحليل كرد.
نگاه دوم يعنی نگاه مدرن معتقد است كه بقا
و حفظ
نظام اوجب واجبات است. در اين جا نظام به مجموعهای از عناصر
سرزمين,
مردم, حاكميت و حكومت اطلاق میشود.
لذا میتوان حتی با مايهگذاری از
آبرو نيز نظام را حفظ كرده و به سمت صلح پيش رفت و سپس به
بازسازی مشروعيت
از كفرفته پرداخت. شايد راهی كه قذافی انتخاب كرد، در اين
مقوله بگنجد.
او اكنون تلاش دارد كه با حركات نمايشی مختلف به بازسازی خود
بپردازد و
حتی مجسمه صدام را در پايتخت كشورش به عنوان قهرمان ملی اعراب
برپا كند؛
صدامی كه به كلی مشی قذافی را قبول نداشت و برخلاف آن عمل كرد.
اما به
هر حال بايد دانست كه تاكنون ظاهرا كه مسوولان ما نگاه اول را
پذيرفتهاند، آنها بايد بدانند كه هر جنگی بالاخره روزی به پايان
خواهد
رسيد.
بنابراين ضروری است كه قبل از آغاز هر واقعه خطرناكی مانند
جنگ، به
اين بينديشند كه چگونه آن را
خاتمه
خواهند داد. آيا اساسا خاتمه آن در دست
آنان خواهند بود يا نه؟ آنان كه از هماكنون مانور
جنگهای نامتقارن
را
انجام میدهند در پس ذهن خود پذيرفتهاند كه در صورت بروز
جنگ طرف مقابل
با قدرت به مراتب عظيمتر از قدرت نظامی ما وارد صحنه خواهد
شد. اين عدم
تقارن فقط در عرصه نظامی نيست و در عرصههای اطلاعاتی و ديپلماسی
نيز
وجود دارد و بهتر است كه ما خلاء عدم تقارن در عرصههای نرمافزاری
را
كه سادهتر است، حل كنيم تا به سختافزارجنگی هم دست بياييم.
متاسفانه
در شرايط جنگ،
ميليتارها دست بالا را در
كشورداری
خواهند گرفت و امكان تنفس
برای بخشهای نرمافزاری را سلب خواهند كرد چه رسد به امكان
بروز و تجلی افكار عمومی از طريق نهادهای مدني, آزادی بيان,
رسانههای آزاد و احزاب
سياسی.
5-
چه بايد كرد؟
در شرايط فعلی مبرمترين وظيفه ما كاستن از حدت مساله است
يعنی لااقل اگر بتوانيم خود
را از «صلح مسلح» به حالت «تخاصم» بكشانيم يا بهتر از آن به
جنگ سرد
پايين
بياييم، بهترين حالت را محقق ساختهايم. راهكارهايی كه پيشنهاد
شدند
مانند راهكار البرادعی كه تعليق در برابر تعليق است يا راهكار
پيشنهاد
سوئيس
يا راهكار پيشنهادی روسيه و غنیسازی در يك كشور ثالث يا هر
راهكار ديگری كه ممكن است موثر باشد، بايد توسط گروه مذاكرهكننده
به شدت تعقيب شود.
اخيرا شنيدهام آمريكايیها به دنبال راهكار تشكيل سايتهای
منطقهای غنیسازی بودهاند. شايد اگر ما با همسايگان عرب
خود در حوزه خليج فارس
مذاكره كنيم، بتوانيم عمليات غنیسازی اورانيوم را به صورت
كنسرسيوم تحت
نظر آژانس بينالمللی انرژی اتمی در يكی از جزاير ايرانی خليج
فارس مانند
لاوان يا سيری انجام دهيم و فرآوردههای آن را به نسبت سهامی
كه هر كشور
دارد، به آن تحويل دهيم يا به كشورهای ثالث بفروشيم، اين به
معنی آن است
كه از منطقه ما جز نفت و گاز انرژی هستهای هم صادر شود. |