1
– من هم مثل اکثريت شما طرفداران انقلاب بهمن
57
بودم و در حد و اندازه ی يک دانشجو و نه بيشتر در طرفداری و
پيروزی انقلاب سهيم بوده ام. اگر چه معتقدم انقلاب 57از
سوی گروههای قدرت طلب در دوران انقلاب به بيراهه کشانده شد،
اما اصل انقلاب را حق ملت ايران می دانم و بر هويت آن، يعنی
تاکيد بر آزادی، عدالت، استقلال، اصل حاکميت ملی و مبارزه با
هر نوع ظلم، نابرابری، تبعيض، تفرعن و استبداد مطلقه، پای می
فشارم.
انقلاب ايران نيز همچون انقلاب فرانسه، انگلستان، شوروی سابق و
مبارزات استقلال طلبانه ملت آمريکا، از آفت انحراف، خشونت ورزی
انقلابيون و فساد اقتصادی- سياسی پس از پيروزی و البته توسط
انقلابيون ديروز و حاکمان امروز مبرا نبوده، اما اصل انقلاب را
حق ملت ايران می دانم.
2
– من هم مثل اکثريت شما، در جنگ تحميلی
8
ساله ، شرکت داشته ام و نه تنها ترکش دوران دفاع را بر تن
دارم، بلکه
دو برادرم
در لباسی که شما بر تن داريد، در همين دفاع شهيد شدند. با وجود
اينکه درباره ی نحوه ی اداره ی جنگ و طولانی کردن آن
توسط فرماندهان سياسی و نظامی همچون رفسنجانی و محسن رضائی
، انتقادات زيادی دارم، اما دوران دفاع
8
ساله را از افتخارات بزرگ مردم ايران می دانم که در مقابل يک
ديکتاتور بيگانه، يعنی صدام آنگونه ايستادگی کردند.
3-
من هم مثل اکثريت شما، بر هويت ايرانی، و منافع ملی و استقلال
همه جانبه ی کشور تاکيد می کنم و در همين راستا، تکنولوژی هسته
ای را نيز حق مسلم ملت ايران دانسته و بر اين گمانم که ملت
ايران از ملت های غربی چيزی کم ندارد که شايسته ی اين نباشد که
تکنولوژی هسته ای داشته باشد. حتی دول غربی نيز بارها و بارها
بر اين حق تاکيد کرده اند.
4-
من هم مثل اکثريت شما، معتقدم اين ننگ ايرانی است که حتی پای
يک سرباز بيگانه به خاک ايران گذاشته شود.
برادران سپاهی و هم وطنم !
در اين
13ـ12
سال اخير که به دليل ظلم و ستم حاکم و نابرابری، بی عدالتی،
تبعيض های گسترده، به مبارزه برخاستم، انواع زندانها، شکنجه
ها، فشارها و محروميت ها را تحمل کردم. اينک نيز که اين پيام
را از روی احساس مسئوليت برای شما می فرستم در مرخصی از زندان
به شرط سکوت به سر می برم که حتی اگر يک دربان زندان يا
دادگاه انقلاب يا وزارت اطلاعات اراده کند، من را به راحتی به
زندان بر خواهد گرداند: اما در هيچ شرايطی حاضر نشده و نخواهم
شد برای مبارزه با ظلم و فساد و نابرابری حاکم بر ايران، به
بيگانه پناه ببرم ( ضمن اينکه هرگز صدای اعتراض شما عليه فقر و
فساد و نابرابری حاکم را نيز نشنيدم).
زندگی من در اين
13ـ12
سال اخير توسط نيروهای امنيتی، بارها و بارها زيرو رو شده و
مکرر به خانه ام و محل کارم و حتی سلولم در زندان يورش برده
اند و خود، فرزندان و دوستانم را زير بازجويی های قرون وسطايی
قرار داده اند، اما خوشبختانه هيج مدرکی دال بر وابستگی به
بيگانه نيافته اند زيرا نبوده است.
به آنها اثبات کرده ايم:« ريچارد پرل» ها حقيرتر از اين هستند
که بخواهند در ذهن ما نفوذ کنند و به ما وعده ی حقوق بشر و دمو
کراسی بدهند. ما برای رسيدن به دموکراسی و حقوق بشر به خود
متکی هستيم، اگر چه همه عمر را در زندان و فقر و فشار به سر
ببريم. البته در اين راستا از حمايت های بين المللی و مشروع
استقبال می کنيم.
5-
اما بر خلاف نظر شما به اين نتيجه ضروری رسيده ام که راه رسيدن
به عدالت؛ استقلال، رفاه و امنيت عمومی، دموکراسی و حقوق بشر،
معنويت و اخلاق از طريق جنگ و نزاع و دشمنی با دنيا و آمريکا
نيست. من به اين نتيجه ی قطعی نيز رسيده ام که راه حل اصولی
برای رسيدن به اهداف بالا، تشکيل يک حکومت آزاد و دموکراتيک
و جدايی دين از حکومت است. بلکه يک حکومت فدرال و يک
دموکراسی تمام عيار و پايبند به اعلاميه ی جهانی حقوق بشر و
تساوی حقوق زن و مرد است. حکومتی که حقوق آحاد شهروندان ايرانی
قطع نظر از عقيده، قوميت و جنسيت آنها را محترم بشمارد. حکومتی
که با همه ی کشورهای جهان و دو کشور مستقل فلسطين و اسرائيل در
چهارچوب منافع ملی روابط دوستانه داشته باشد تا اهداف مردم و
انقلاب بهتر تأمين شود و هر ايرانی که دستش به خون کسی آلوده
نشده و به ثروت های ملی چنگ اندازی نکرده و به منافع ملی خيانت
نکرده باشد حق فعاليت داشته باشد. اما اينک نمی خواهم درباره ی
عقايد و افکار و برنامه های سياسی ام حرف بزنم. با تاکيد بر
مسائل بالا می خواهم درباره ی مسأله ی مهمتری با شما سخن
بگويم.
6-
من هم مثل اکثر شما معتقدم که کشور ايران می بايست مستقل و
مقتدر باشد. پيشرفت، رفاه و عدالت حق مردم ايران است. دسترسی
به تکنولوژی روز، حق ملت ايران است. پس ما در اين اصول مشترک
هستيم. اختلاف نظر و عقيده و حتی جنگ سياسی با يکديگر را فعلا
مطرح نمی کنيم. فرض را بر اين قرار می دهيم که همه ی ما در
اينکه ملت ايران می بايست آزاد، مستقل و مرفه و به دور از
تبعيض و نابرابری زندگی کند، مشترک هستيم .
ولی پرسش من از شما اين است که آيا اينک چنين است؟ آيا کشور را
زير نفوذ روسيه نبرده اند؟ آيا کشور چين از ايران امتياز
نميگيرد؟ آيا مردم ايران در رفاه هستند؟ آيا به زندگی مردم نمی
نگريد؟ آيا حکومتی که شما از آن دفاع می کنيد و آن را مظهر
اسلاميت و علوی گری می دانيد در اين راستا حرکت می کند؟ آيا
دولتی که شما آن را حمايت کرده ايد، برای ملت ايران، عدالت،
رفاه و کار آورده است؟ البته من حق شما می دانم که از حقوق و
مزايای بالا برخوردار باشيد ولی نکند، اين مزايا شما را از فقر
و تنگدستی ملت غافل کند!؟ آيا هدف انقلاب رشد اين اختلاف فاحش
طبقاتی بود؟
سرداران و پاسداران! من بسياری از شما را مردمی می دانم، زيرا
از درون ملت و از بين لايه های گوناگون اجتماع از جمله فقرا و
پابرهنگان برخاسته و برای حفظ تماميت ارضی کشور جنگيده ايد. به
همين دليل نا اميد از سران حکومت، شما را خطاب قرار داده ام.
آيا به راستی شما معتقديد سعادت، رفاه، استقلال و عزت ملت
ايران از راه جنگ با آمريکا، انگليس، اسرائيل و متحدان آنها به
دست می آيد؟ آيا ملت ايران حق ندارد در رفاه و آزادی باشد؟ آيا
ملت ايران حق ندارد سرپناهی داشته باشد؟ آيا انرژی هسته ای از
نان شب، سر پناه و امنيت اين ملت واجب تر است؟ اگر شما به اين
نتيجه ی قطعی رسيده ايد که با دنيا وارد جنگ شويد، بفرمائيد!
اين گوی و اين ميدان! اما من و بلکه همه ی ما ايرانيان نيز
خواسته يا نا خواسته در اين منازعه شريک هستيم و کشور و
ثروتهای ملی متعلق به همه ی ايرانيان است و نه يک اقليت حاکم و
بهره مند، پس به ما نيز حق بدهيد تا عاقبت کار را برای شما باز
گو کنيم. شما بهتر از من می دانيد که اگر تحت تأثير سياست های
افرادی خام که برخی از آنان با من سابقه ی دوستی داشته اند و
از ميزان کم شعوری آنان برای کارهای خطير آگاه هستم، دست به
جنگ بزنيد، اين مملکت توسط دولت های بزرگ به
ويرانه
ای تبديل خواهد شد. اين نه افتخار است نه عزت طلبی که ما کشور
و همه ی سرمايه های انسانی و اقتصادی را به دست خود ويران
نماييم. به راستی وقتی پايان کار از پيش معلوم باشد، کدام
انسان عاقلی دست به چنين انتحاری خواهد زد!؟
اين را نيز بدانيد که با کمال تأسف به دليل زندگی فلاکت بار
اکثر ملت، بخش های زيادی به اين نتيجه رسيده اند که امريکا
مملکت را ويران کند، اما آنها را از اين زندگی فلاکت بار و
نکبت زده رها سازد. ولی آيا چنين منطقی قابل دفاع است؟ آيا
پسنديده است که اين مملکت همچون عراق و افغانستان به اشغال
بيگانگان در آيد؟ در آن شرايط ، شما سرداران کدام لشکر خواهيد
بود؟ آيا سران حکومت در اين باره با شما سخن گفته اند؟
من يک زندانی بيش نيستم : و از شما نمی خواهم که دست بسته
تسليم شويد، ولی اين حق را به خود می دهم که از شما بخواهم
سرنوشت خود و مملکت را به اراده ی کسانی نسپاريد که يک انقلاب
مردمی و بزرگ را با گذشت
27
سال از وقوع آن به جايی رسانده اند که امروز آمريکايی ها با
پوزخند به ما بگويند: ديديد که نتيجه ی انقلاب و مخالفت با ما
چه بود؟!!
اين جماعت حاکم ملت ايران را با عملکرد خود تحقير کردند، مبادا
که با ورود به يک جنگ نابرابر، بار ديگر اين مملکت را صحنه ی
ترک تازی بيگانگان کنند.
من هنوز هم معتقدم اگر مقدرات کشور با مشارکت همه ی شخصيت ها
و گروه هايی که به تماميت ارضی، استقلال، حقوق آحاد شهروندان،
رفاه و عدالت عمومی، حقوق بشر و دموکراسی و عزت و سر بلندی ملت
ايران، پايبند هستند اداره شود و انحصار اقليت خارج شود، می
توان به صورت مسالمت آميز، راهی را رفت که علاوه بر حقوق
اوليه، مثل کار، نان، بهداشت، آزادی و عدالت حقوق هسته ای نيز
تأمين شود. اما اگر به اين خواسته ی به حق نيز نرسيم و آرزويی
بيش نباشد، از شما دعوت می کنم که حداقل به پايان راهی که برخی
افراد افراطی و ماجراجو به دنبال آن هستند ، بينديشيد. امروز
نان شب، سرپناه ، شغل ، امنيت ، عدالت و دموکراسی از جنگ و
ويرانی برای ملت ايران واجب تر است. اين ملت به اندازه ی کافی
در
27
سال گذشته جنگ و ويرانی داشته است. بنابر اين اگر کسی می خواهد
از عزت و حقوق او دفاع کند, بهتر است از جنگ و خشونت پرهيز
کند. کسانی که در کسوت سياستمدار و به بهانه ی دفاع از حق مسلم
ملت ايران، بر طبل جنگ می کوبند،
همان کسانی هستند که قرار بود پول نفت
را بر سر سفره ی ملت ايران بياورند، اما عملا" نان را از سر
سفره ی آنان ربودند . اينک برای جبران ناتوانی ها و سر افکندگی
خود، درصدد بر آمده اند که کشور و ملت را طعمه ی يک جنگ مخالفت
می کنند،... نقش شما سرداران در اين برهه، بس خطير است. پس
آگاهانه انتخاب کنيد. من نيز به سهم خود از همه کسانی که
طرفدار، عدالت و آزادی ، دموکراسی، حقوق بشر، صلح و برادری و
استقلال و سر بلندی ملت ايران هستند دعوت می کنم با تشکيل جبهه
ای فراگير از ورود افراطيون به جنگ جلوگيری کرده و اجازه ندهند
سرنوشت کشور را عده ای ماجرا جو رقم بزنند. |