جهان و ايران

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

نه در امريکا و نه درايران، عقلای قوم تصميم گيرنده نيست
تقابل نظامی
به نقطه بی بازگشت رسيده
عباس عبدی - آينده

بوش كه جلوی دموكرات‌ها و حتی هم‌حزبی‌هايش ايستاده، حتماً اهدافی را در سر می‌پروراند. بسيار محتمل است كه عملی برخلاف خواست عمومی فعلی در آمريكا انجام دهد. متغيرهای منطقه‌ای و اقتصادی (چون نفت، لبنان، عراق و...) به ضرر ايران در حال تحول است، و كفه ايران در حال تضعيف شدن است و قطعنامه دوم هم در راه است. انفعال حكومت ايران در قضيه اربيل قرينه ديگری بر بسته بودن دست ايران در آنجاست. در اين ميان كافيست اتفاقی يا رويدادی پيش‌بينی نشده رخ دهد و آمريكا و متحدانش آن را مستمسك و بهانه قرار دهند.

بحران هسته‌ای موجود به گونه‌ای است كه ظاهراً راهی برای برون‌رفت از آن بدون شكست يك طرف متصور نيست. دستورات شورای امنيت لازم‌الاتباع است و هيچ پيش‌شرطی را نمی‌پذيرد، و كميته تحريم هم به راه خود ادامه می‌دهد.. مخالفان بوش، استراتژی او را نه به دليل خطا بودن مبانی آن، بلكه به دليل منجر به نتيجه نشدن آن مورد هجوم و سئوال قرار داده‌اند. بنابراين بوش راهبرد جديدی را اتخاذ كرد كه با يك گام به جلو گذاشتن و پيوند دادن مسأله ايران به عراق آخرين شانس خود را برای تغيير دادن روند امور در منطقه آزمايش كند. فرصتی جهت به دست آوردن بهانه‌ای برای حملات محدود به ايران در دستور كار دولت بوش قرار دارد.

 

 
 
 
 

چند روز پيش در جمع دوستانه‌ای بحث اوضاع ايران شد، يكی از حاضرين كه معمولاً لطيفه‌هايش موجب انبساط‌خاطر جمع می‌شود، گفت من خاله‌ای داشتم كه همه نوع بيماری داشت، از مرض قند و فشار خون گرفته تا درد مفاصل و معده و ... يك بار كه پرسيدم كجات درد می‌كند، پاسخ داد: «آی، همه‌ام». حالا قضيه ما هم همين طور شده نمی‌دانيم به بی‌سامانی فرهنگ عمومی بايد پرداخت، يا به اختلالات رفتار اجتماعی يا مسايل شهری مثل دود و ترافيك و... يا به معضلات اقتصادی چون تورم و مسكن، سياست‌گذاری‌های غلط، يا به ازهم‌گسيختگی ساخت قدرت يا به انفعال نيروها و يا به مسايل خارجی و هسته‌ای و قطعنامه‌های بين‌المللی و هولوكاست و يا... كه همه اينها كم بود، اعدام صدام و دعوای شيعه و سنی و عرب و عجم و اخيراً نيز تندی‌های آمريكا و حضور ناوها و موشك‌هايشان در خليج فارس هم به آنها اضافه شده است. اما اين آخری، به هر دليلی متفاوت با بقيه است و مستلزم آن است كه بجز فرياد «آی همه‌ام» به اين مورد نيز به صورت ويژه رسيدگی شود.

1ـ اولين نكته‌ای كه بايد به آن توجه كرد اين است كه براساس گزارش رسمی و پذيرفته شده در دولت ايالات متحده، ايران در رأس كشورها و عوامل تهديدكننده امنيت ملی اين كشور قراردارد. توجه كنيم كه اين استراتژی هر دو حزب است، بنابراين طبيعی است كه برخورد آنها با ايران كنونی از همين منظر شكل می‌گيرد، و در نتيجه نبايد اختلافات تاكتيكی ميان دو حزب آمريكا را در خصوص نحوه برخورد با ايران کنونی چندان پايدار و اصولی دانست، اين اختلافات عموما جنبه تاکتيکی و کسب قدرت دارد.

قرار گرفتن ايران در صدر تهديدات امنيتی ايالات متحده را هنگامی كه در كنار اين واقعيت قرار می‌دهيم كه دولت ايران به صورت ضمنی يا صريح نظام بين‌المللی موجود را نيز قبول ندارد و خواهان تغيير آن است، به اين نتيجه می‌رسيم كه راهی جز تقابل برای طرفين باقی نمی‌ماند و تحقق اين تقابل فقط نيازمند «زمان» و «رويداد» مناسب است. «زمانی" كه هميشه آبستن "رويداد"های مناسب از اين نوع است. «زمان»هائی كه مستعد پذيرش نطفه اين رويدادها هستند و اكنون بيش از هميشه «مردانی" در دو طرف قضيه يافت می‌شوند كه اين نطفه‌ها را در زهدان «زمان» بكارند.

2 ـ اگرچه روابط ميان ايران و ايالات متحده محدود به قضيه هسته‌ای نمی‌شود، و حتی مسأله هسته‌ای به دليل وجود مسايل ديگر اهميت يافته و به خودی خود واجد اهميت برای اين همه تمركز بر آن نبوده است، اما از آنجا كه ايالات متحده توانسته از مواضع دولت ايران به نحو مناسبی استفاده و اجماع جهانی عليه ايران را شكل دهد، بنابراين موضوع هسته‌ای بهترين زمينه را برای انجام اقدامات احتمالی عليه ايران فراهم كرده است. اما بحران هسته‌ای موجود به گونه‌ای است كه ظاهراً راهی برای برون‌رفت از آن بدون شكست يك طرف متصور نيست. به عبارت ديگر بازی صفر و يك شده است، و به قول معروف مثل دو خودرويی كه در حال حركت روی يك خط مستقيم و به سمت يكديگر هستند و پرهيز از تصادف مستلزم کنار کشيدن يک يا هر دو خودرو است.

چرا راه‌حلی وجود ندارد؟ شايد دو سال قبل راه‌حلی ديپلماتيك وجود داشت، به اين صورت که ايران با تأخير، يا صرف نظر كردن از غنی‌سازی، اين حق خود را با قيمت مناسبی به غرب واگذار می‌كرد و به‌ازای آن، چيزهای ديگری به دست می‌آورد. اما از آنجا كه در ايران مفهوم منافع ملی شكل نگرفته و بقای در قدرت و رسيدن به آن اصل است، عده‌ای غنی‌سازی را درّ گرانبهايی معرفی كردند كه هيچ چيزی ما به‌ازای آن نيست و كم‌كم قضيه پيچيده‌تر و در نهايت به شورای امنيت رفت و به صدور قطعنامه منجر شد. اما اكنون ديگر نمی‌توان حتی آن روند را بازسازی كرد، زيرا دستورات شورای امنيت لازم‌الاتباع است و هيچ پيش‌شرطی را نمی‌پذيرد، و كميته تحريم هم به راه خود ادامه می‌دهد. راه‌های موجود به لحاظ منطقی يا پذيرش قطعنامه و وارد شدن به مذاكرات بی‌سرانجام است كه به معنای تعليق اجباری و هميشگی و نيز بقای برخی تحريم‌ها تا گزارش نهايی آژانس (كه معلوم نيست تا چند سال بعد تهيه شود) است؛ يا ادامه وضع فعلی و تحميل قطعنامه‌های بعدی سازمان ملل عليه ايران است.

3 ـ پذيرش تعليق و قطعنامه از نظر دولت ايران، هزينه‌هايی نقد و جدی دارد، هم در عرصه بين‌المللی و افكار عمومی آن عقب‌نشينی مهمی تلقی می‌شود و هم در عرصه داخلی، حاكمان فعلی را با چالش و پرسش‌های جدی مواجه می‌كند كه چرا اين كار را قبل از رفتن به شورای امنيت انجام ندادند و اصولاً اگر حق مسلم ماست چرا آن را از دست داده‌اند؟ حكومت از چند سو با فشار مواجه خواهد شد، و يكی از دلايل فشار اصلاح‌طلبان هم به پذيرش اين واقعيت(قطعنامه) از سوی دولت، اين است كه آنان را به لحاظ سياسی در داخل به چالش كشيده و با بحران مواجه كنند، البته اصلاح طلبان اين را هم می‌دانند كه بحرانی‌تر شدن روابط آمريكا و ايران و احتمالاً انجام اقدامات نظامی، مشكلات زيادی را ايجاد خواهد كرد، لذا از اين نظر هم خواهان كوتاه آمدن حكومت هستند.

اما حكومت ايران قطعنامه‌ها را جز با اعلان شكست نمی‌تواند بپذيرد. اين كه عده‌ای فكر می‌كنند می‌شود مثل صدام، عقب‌نشينی كرد و سرود پيروزی نواخت، در ايران عملی نيست حتی اگر تمامی رسانه‌های صوتی و تصويری و مكتوب هم در اختيار حكومت باشد.

4 ـ ادامه وضع موجود علی‌الاصول به نفع آمريكاست، تا قطعنامه بعدی را تصويب كند. فراموش نكنيم، تصويب قطعنامه دوم (فارغ از مضمون آن) به لحاظ سياسی به معنای الصاق مارك «سركش» (كه موردنظر آمريكا است) به دولت ايران خواهد بود و اين موضوع برای وجهه سياسی ايران بسيار خطرناك است و زمينه‌ساز مشروعيت‌يابی اقدامات احتمالی عليه ايران خواهد بود. به همين دليل به نظر می‌رسد كه دولت ايران چندان علاقه‌مند نباشد كه اوضاع مذكور به صورت آرام تا ماه‌های بعد نيز ادامه يابد. اما دست دولت ايران برای دادن پاسخ چندان هم باز نيست.

در لبنان اين دست بسته‌تر از قبل است، زيرا تشديد شكاف شيعه و سنی به نفع شيعيان لبنان نيست و منطقی‌ترين راه پيوند ندادن سرنوشت شيعيان لبنان به مسايل كلان منطقه‌ای است و عقب نشينی (ولو موقتي)حزب الله در لبنان معرف اين واقعيت است. در عراق هم معلوم نيست بتوان اوضاع را از گذشته بدتر کرد، جناح مقتدی صدر هم پس از اوضاع اخير و حتی دستگيری برخی از رهبران و بسياری از اعضايش، تحريم خود را از حضور در مجلس و دولت لغو كرد و به اين دو نهاد بازگشت، ضمن اينكه انفعال حكومت ايران در قضيه اربيل هم قرينه ديگری بر بسته بودن دست ايران در آنجاست. مشكل دولت ايران اين است كه دستاوردهای منطقه‌ای‌اش چون عراق و افغانستان، محصول عملكرد مستقيم خودش نيست، بلكه به علت حضور آمريكايی‌ها حاصل شده است و طبعاً اين دستاوردها را نمی‌توان در تقابل با منشا شكل‌گيری آنها تحكيم بخشيد و حفظ كرد.

گسترش نفوذ ايران در منطقه منجر به آن نشده است كه ايران از اين نفوذ بتواند بهره‌برداری يا آن را تثبيت كند و همين امر نقطه ضعفی برای حكومت ايران شده است، زيرا وقتی كه كسی ثروتمند باشد (به هر دليل، ارث يا ثروت بادآورده، يا ثروت حاصل از كوشش شخصي) اما نتواند آن را حفظ يا تثبيت كند، چشم طمع ديگران به اين ثروت موجب از ميان رفتن امنيت وی خواهد شد.

5ـ يكی از نقاط قوت ايران در مواجهه اخير، قيمت نفت بود كه طی ماه‌های گذشته كاهش يافت و اين امر از دو جهت بر ايران اثر منفی گذاشت. از يك سو منابع مالی دولت ايران را ضعيف كرد، دولتی كه با هجوم بی‌محابای خود در دو سال اخير به منابع ارزی كشور، اقتصاد را در چنان ورطه‌ای كشانده است كه وزير اقتصاد آن سفارش بستن كمربندها را برای سال آينده نموده است. دولتی كه پاشنه آشيل آن در داخل نيز همين امر است، به طوری كه رئيس آن هنگام ارايه لايحه بودجه، كاهش قيمت‌های نفت را توطئه‌ای عليه ايران!! معرفی كرده است، گويی كه دنيا بايد اجازه دهد قيمت نفت سر به فلك بزند تا آقايان مانعی در دسترسی به منابع ارزی نداشته باشند.
اثر منفی ديگر هم اين است كه ترس جهان را از افزايش قيمت نفت بر اثر بروز يك بحران منطقه‌ای كاهش داد. زيرااقتصاد جهان با قيمت 25 دلار بالاتر از قيمت فعلی هم سازگار بوده و بعيد است هرگونه بحران جديدی بتواند به صورت بلندمدت بيش از اين رقم بر قيمت نفت بيافزايد. ادامه كاهش قيمت به دليل پايان يافتن زمستان و نيز به نتيجه رسيدن سرمايه‌گذاری‌های جديد برای توليد نفت در جهان، اين متغير را بيش از پيش به ضرر ايران تغيير خواهد داد.
6
ـ در اين ميان مسأله مهم استراتژی جديد آمريكا در عراق است، استراتژی كه برخلاف راهبردهای پيشنهادی گزارش بيكر ـ هاميلتون اتخاذ شده. در واقع اگر بوش می‌خواست نتايج آن گزارش را بپذيرد، لزوماً بايد پيش از آن به شكست خود اعتراف می‌كرد و اين مورد پسند بوش نبود. به علاوه مخالفان بوش، استراتژی او را نه به دليل خطا بودن مبانی آن، بلكه به دليل منجر به نتيجه نشدن آن مورد هجوم و سوال قرار داده‌اند. بنابراين بوش راهبرد جديدی را اتخاذ كرد كه با يك گام به جلو گذاشتن و پيوند دادن مسأله ايران به عراق آخرين شانس خود را برای تغيير دادن روند امور در منطقه آزمايش كند، و از اين رو فشارها را بيش از پيش متوجه ايران نموده و گرچه شورای امنيت سازمان ملل مسير اصلی او برای فشار بر ايران است، اما در عين حال تحقير ايران(قضيه اربيل)، مستند كردن اتهامات عليه ايران (اظهارات خليل‌زاد درباره اسناد دخالت‌های ايران در عراق) و منتظر فرصت بودن جهت به دست آوردن بهانه‌ای (به بند «1» اين يادداشت مراجعه شود) برای حملات محدود به ايران نيز در دستور كار دولت بوش قرار دارد.

نکته ديگر اين است که ايران هم سياست جديد آمريکا در عراق را به نحوی زمينه سازی می کند. بدين معنا که می خواهد نشان دهد شکست آمريکا در عراق پيروزی ايران است و بر عکس. واز اين طريق خود را جانشين آمريکای شکست خورده در عراق معرفی می کند و همين تصور است که تمام کشورهای منطقه را به حمايت از طرح جديد بوش واداشته است. در واقع ايران به غرب می فهماند که بدون حل مساله ايران مساله عراق هم حل شدنی نيست.

7ـ در اين ميان حكومت ايران بجای پرداختن به مسأله سعی می‌كند با شعار و حتی قدرت نمائی موضوع را ناديده بگيرد و حمله احتمالی را نا ممکن و کوچک جلوه دهد، اما به چند مسأله توجه ندارند:
الف‌ـ فرض كنيم كه پيش‌بينی دولت ايران درست باشد و هيچ حمله‌ای هم صورت نگيرد، اما نمی‌توانيم اين واقعيت را انكار كنيم كه يک كشور در تيررس هستيم و همين واقعيت آثار منفی اش كمتر از حمله نظامی نيست. در كشوری كه همواره احتمال حمله به آن وجود دارد، ثبات سياسی و اقتصادی و مهمتر از همه بين‌المللی شكل نمی‌گيرد و ضررهای سياسی و اقتصادی آن بسيار است.

ب‌ـ آيا تا به حال مرد عنكبوتی را ديده‌ايد كه از ساختمان‌ها بدون تجهيزات ايمنی بالا می‌رود؟ می‌دانيد چرا اين مسأله تا اين حد عده‌ای را به خود جذب می‌كند، در حالی كه وی تاكنون هم سقوط نكرده؟ علت اين است كه اگر سقوط كند (ولو به احتمال يك درصد) تكه بزرگش گوشش است، و تركيب اين نتيجه و آن احتمال است كه قضيه را جذاب می‌كند. آيا احتمال وقوع حمله‌ای (ولو محدود) به ايران در شرايط كنونی از احتمال سقوط مرد عنكبوتی هم كمتر است كه هيچ نگرانی در دل عده‌ای ايجاد نكرده است؟ اگر نداشتن نگرانی از شجاعت باشد، بحث ديگری است، اما اگر از چيز ديگری باشد، فاجعه‌بار است.

ج‌ـ گفته شده است كه در آمريكا آدم‌های عاقل زيادی وجود دارند كه اين كار را صورت ندهند.
اتفاقاً مشكل قضيه همين جاست. زيرا آنان هم فكر می‌كنند كه در ايران هم افراد عاقل زيادی وجود دارند كه مانع بحرانی‌تر شدن اوضاع دو طرف شوند و چون معمولاً مبانی عقلانيت طرفين متفاوت است يا اين كه به احتمال زياد عقلای قوم تصميم گيرنده نهايی نيستند، قضيه به شكل تراژيكی رقم خواهد خورد. قضيه دو اتومبيل در حال حركت به سوی هم را فراموش نكنيد، اگر هر طرف فكر كند كه من به راه خودم می‌روم، زيرا در خودروی طرف مقابل آدم‌های عاقل برای كنار كشيدن وجود دارد، سرنوشت قضيه معلوم است. سرنوشتی كه بازنده اصلی مردم ايران‌اند، حتی اگر آمريكايی‌ها هم خسارت‌های زيادی ببينند. خسارت‌های آنها نفعی برای ما محسوب نمی‌شود.

بوش كه جلوی دموكرات‌ها و حتی هم‌حزبی‌هايش ايستاده حتماً اهدافی را در سر می‌پروراند. بسيار محتمل است كه عملی برخلاف خواست عمومی فعلی در آمريكا انجام دهد.

سوالی که وجود دارد اين است که چرا دولت ايران احتمال حمله را قاطعانه رد می کند؟ روشن است اگر دولت چنين احتمالی را ولو اندک بپذيرد در اين صورت دو راه در پيش دارد، يکی اين که بايد بگويد چه اقداماتی برای جلوگيری از بروز اين حادثه در دست انجام دادن است. پاسخ معلوم است: هيچ. نه تنها هيچ بلکه اقدامات تشديد کننده مثل هولوکاست هم انجام داده اند. ديگر اين که بايد بگويد ما برای دفاع از غنی سازی آماده پذيرش تبعات و مقابله نظامی با ايالات متحده هم هستيم. طبعا چنين سخنی را هم نخواهد گفت چون قبول آن به مردم بسيار سخت و در واقع غير ممکن است.

اگر تا اينجای تحليل با من موافق باشيد، خواهيم ديد كه روابط دو طرف به سوی بحرانی‌تر شدن است، ساخت بازی هم صفر و يك است. منافع دو طرف هم در تشديد بحران است، سازش و پذيرش واقعيت هم هزينه‌های جدی بويژه برای طرف ايرانی دارد، شرايط ناپايدار است، متغيرهای منطقه‌ای و اقتصادی (چون نفت، لبنان، عراق و...) به ضرر ايران در حال تحول است، و كفه ايران در حال تضعيف شدن است و قطعنامه دوم هم در راه است. در اين ميان كافيست اتفاقی يا رويدادی پيش‌بينی نشده رخ دهد و آمريكا و متحدانش آن را مستمسك و بهانه قرار دهند، ...روشن است كه چه خواهد شد. ممكن است اين اتفاق هم نيفتد، اما كشوری كه تا سال های متمادی در تيررس جنگ تصور شود، معلوم است روزگار اقتصادی و سياسی آن چگونه خواهد بود؟ در هر حال مساله فقط اين نيست که چگونه از حمله نظامی جلوگيری کنيم بلکه پيش از آن ضروری است که از وضعيت موجود يعنی تحت حمله احتمالی بودن خارج شويم که آثار منفی اين وضع بسيار زياد و ضمنا نقد است.

چه می‌توان كرد؟ اميدوارم كه مشكلات داخلی (مشخصاً اقتصادی به ويژه تورم) قبل از مشكلات بين‌المللی و خارجی در ايران عمده شود و موجب آن شود كه همه نيروها برای رفع اين خطر مقدر از كشور و مردم ايران با يكديگر همدست شوند. تنها اميد كاهش بيشتر و بيشتر قيمت نفت است، تا به موازات زمين‌گير شدن سياست‌های موجود، نيروهای مخالف نيز جان تازه‌ای پيدا كنند و قبل از اوج‌گيری بحران خارجی، اوضاع داخل سر و سامان يابد، و راه را بر بحرانی‌شدن روابط خارجی مسدود كند.