مصاحبه تلويزيونی هاشمی رفسنجانی خيلی طولانی بود و همه آنچه
که او در برنامه پر بيننده"فوق العاده" گفت در مطبوعات منعکس
نشد. دليلش را نمی دانم اما فکر می کنم اگر اين نکات مغفول
مانده را بنويسم بی فايده نباشد.
رفسنجانی
گفت:
من از سال 38 مبارزه را شروع کردم و يکبار که دستگير شدم پدر
آقای
بنی صدر به واسطه ارتباطاتی که با برخی از
ارتشی ها داشتند،
مرا
آزاد
کردند و دفعه اول
هم که بازداشت شدم برخی از علمای نجف نامه به شاه دادند که مرا
آزاد
کند.
مجری برنامه
که "فرزاد حسنی" باشد از هاشمی پرسيد:
چرا در
تصويرهای ورود امام به ايران شما اطراف امام نيستيد؟
هاشمی
گفت:
من دوست نداشتم زياد ظاهر شوم و
جاهايی که لازم بود ظاهر می شدم.
مثلا يکروز که ديدم بعضی حرف ها زده نمی شود در
ميدان
آزادی
رفتم بالای مينی بوس ايستادم و حرفهايم را زدم.
يکی از ساعات سخت،
ساعاتی بود که امام(روز
ورود به ايران)
ناپديد شدند.
در برگشت از بهشت زهرا.
شب به ما اطلاع دادند
که
ايشان
در خانه يکی از بستگانشان در دروس هستند
.
فرزاد حسنی پرسيد:
آيا
مقام معظم رهبری
– در آن دوران-
با شما درد و دل می کردند؟
هاشمی گفت: زياد و در حال حاضر
هم
ما بيشتر درد و دل می کنيم .
فرزاد حسنی درباره زندان و شکنجه پرسيد.
هاشمی
گفت:
يکبار
بعد از شکنجه زياد،
وقتی مرا
آوردند
در سلول وضعم خراب بود.
در سلول
روبروی من سران حزب توده بودند.
اختلاف
سياسی را کنار گذاشتند و
برای من
آب
آوردند
و من از انها قرآن
خواستم.
آنها
هم از سلول های کناری
قرآن
آوردند.
مجری برنامه درباره آن نامه ای پرسيد که اخيرا و در آستانه
انتخابات مجلس خبرگان و شوراها هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با
روزنامه همشهری اشاره به آن کرد. نامه ای که بموجب آن آيت الله
خمينی گفته بود بايد آتش بس را پذيرفت و ادامه جنگ ديگر به
صلاح نيست.
هاشمی گفت:
امام بوسيله حاج احمد
آقا
يک نسخه از
آن
نامه را به من دادند و گفتند يک روز بدرد می خورد و يک نسخه هم
به
آقای
سراج داده بودند که وقتی من (هاشمي)
اين نامه را پخش کردم اقای سراج به من
گفتند که امام به من يک نسخه از اين نامه را داده بودند و
فرموده بودند که هر وقت
لازم شد چاپ کنيد و وقتی شما (هاشمي)
اين نامه را پخش کرديد من سجده شکر کردم چون
خيلی می ترسيدم خودم پخش کنم. |