از روزی كه سعيد مرتضوی دادستان عمومی وانقلاب تهران به عنوان
استاد درس قانون مطبوعات در دانشكده خبر تدريس می كند. خيلی
دوست داشتم كه جدا از تصوراتی كه از قبل در مورد او داشتم پای
درس او حا ضر شوم. چهارشنبه اين هفته فرصتی دست داد تا به
عنوان مستمع آزاد از محضر ايشان بهره مند شوم. دم در دانشكده
دو تن از محافظان او سوار بر يك زانتيای مشكی رنگ منتظر او
بودند. وقتی وارد كلاس شدم مرتضوی اوج درس دادنش بود . من سرم
را پائين انداختم وبه اتفاق يكی از دوستانم كه او هم مشتاق
حضور در چنين كلاسی بود ته كلاس نشستم. مرتضوی با لهجه غليظ
يزدی مستندات توقيف روزنامه ها را توضيح می داد به نحوی كه به
ندرت می توانستی چند جمله كتابی را از ميان حرفايش پيدا كنی.
وقتی نوبت به قانون اقدامات تامينی رسيد تن صدايش را بيشتر كرد
و گفت اين قانون برای پيشگيری از وقوع جرم است و می توان با
استناد به آن روزنامه ها را توقيف كرد. او اين جمله را در حالی
می گفت كه هيچ اشاره ای به ضرورت آن زمان، يعنی جلوگيری از
وقوع جرم توسط چاقوكش ها و قداركش ها نكرد. خيلی دوست داشتم از
او در اين مورد سوال كنم ولی چون به عنوان مستمع آزاد شركت
كرده بودم منصرف شدم. دوستم كه كنار دستم نشسته بود گفت تو كه
سوال زياد داری چرا نمی پرسی؟ جواب دادم، می ترسم. كه يك دفعه
محافظش كه در رديف جلوی من نشسته بود صورتش را به من كرد و گفت
.حاج اقا كه ترس نداره چرا می ترسی؟. حرفی نداشتم بهش بگم فقط
گفتم ما به حاج آقا ارادت داريم. دقايق پايانی كلاس مرتضوی از
چند نفر در مورد درسی كه داده بود سئوال كرد. می خواست بفهمد
درسش را متوجه شده اند يا بايد توضيح بيشتر بدهد. در آخر هم از
كسانی كه با تا خير وارد كلاس شدند خواست خودشان را به او
معرفی كنند تا در دفترش ثبت كند. محا فظش كه فكر می كرد من هم
دانشجوی اصلی كلاس هستم رو به من كرد و گفت اسمتو به حاج اقا
بگو بنويسه.. كلاس مرتضوی خيلی جذاب و پر مغز بود. انصافا چيز
های زيادی ياد گر فتم. و در حسرت پايان كلاس بودم. در پايان
كلاس هم وقتی خواستم از او در مورد تخلفات انتخاباتی سئوال
كنم، مرتضوی رو به من كرد و گفت قيافه شما خيلی آشناست. با
حاضر جوابی گفتم: اخوی افتخار محاكمه توسط شما را داشتند.
|