نظريهپردازان سرمايهداری، چپها را به عنوان نمايندگان
استبداد نشان میدهند. اما واقعيت اين است كه در سالهای آينده
مخرج مشتركی كه احزاب چپ را به هم پيوند میدهد تلاش برای
محتوا دادن به دموكراسی است.
يك نوع وجدان طبقاتی از نو در كشورهای صنعتی در حال متولد شدن
است.
چين يك سرمايهداری بسيار قوی متمركز است و اين الگو هيچ ربطی
به سوسياليسم ندارد.
شروين احمدی، دبير بخش فارسی" لوموند
ديپلماتيك"
است. مهردادناظری و روزبه زعفرانی با او مصاحبه ای کرده
اند که در چارچوب
مشخص اين نشريه، حاوی نکات قابل توجهی است و به همين دليل بخش
هائی از اين مصاحبه را می خوانيد:
- چرا اهداف احزاب سوسياليست كه برای آن تلاشهای زيادی شده
بود اجرايی نشد و روی كاغذ باقی ماند؟ آيا به واقع بين نظريه و
عمل فاصله ايجاد شده است؟
شروین: به نظر من سرمايهداری وارد دوران تاريخی جديدی شده است.
جهانی شدن، از نوع جديدش دگرديسیهای عميقی را پديد آورده و
اولين اثر آن از بين رفتن دولتهای محلی است. حتی دولتهای
رفاهی كه ثمرهء سوسيال دموكراسی هستند و در درجهء اول روی قدرت
دولت شكل میگيرند، امروز تضعيف شدهاند. امروز ديگر فرق
نمیكند كه شما به يك دست راستی رای بدهيد يا دست چپی. چون در
كل، دولتها، اعمال قدرت را از دست دادهاند. بر همين مبنا
آنها پذيرفتند كه سرمايهداری شكل موجودش غيرقابل انكار است
كه بايد خود را با آن تطبيق بدهند.
- آيا شما تصور میكنيد نظام سرمايهداری وارد دورانی شده كه
حتی در نظريات ماركس هم به آن اشاره نشده است؟
شروين: در واقع برعكس است. دنيای سرمايهداری وارد مرحلهای
شده است كه وجود اتحاد شوروی سوسياليست جلوی آن را گرفته بود.
در واقع تا زمانی كه شوروی وجود داشت، به نوعی مجموع كشورهای
سرمايهداری مجبور به عقبنشينی در مقابل خواست مردم بودند.
اين عقبنشينی پذيرفته شده، سرمايهداری كه اغلب در مبارزات
سوسيال دموكراتها ديده میشد، دولتهای رفاه را به وجود آورد.
فروپاشی اتحاد شوروی، سرمايهداری را به آن مسيری كه در قرن 19
می پيموند بازگرداند.
آنچه امروز اتفاق افتاده و به شدت هم پيش میرود اين است كه در
واقع سازوكار مصرف، نوعی از فاشيسم را جايگزين سيستمهای
كلاسيك صنعتی كرده است. زندگی مردم در كشورهای سرمايهداری به
مسابقهء دوی ماراتن بیپايان در پشت سبد فروشگاههای بزرگ
تبديل شده است كه در جذب و حل شدن در سيستم مصرف، تمام حقوق
مدنی خود را به سيستمها واگذار میكنند. در واقع شهروندان در
نوعی كمای عمومی با يك حافظهء كوتاه مدت راجع به وقايع به سر
میبرند و تمام سيستم از قبيل رسانهها هم در همين جهت گام
برمیدارند. اگر ماركس در اين شرايط زنده بود، میگفت: «ترياك
تودهها رسانهها هستند، چرا كه از نظر او جذب در سيستم مصرف
است كه همه چيز را نابود خواهد كرد. در چنين فضايی است كه
تمام روابط انسانی، فرهنگی، اجتماعی تبديل به كالا میشود و
بعد مصرفی پيدا میكند.
كالايی شدن همهء ابعاد زندگی همان چيزی است كه ماركس پيشبينی
كرده و به وجود آمدن سيستم سوسياليسم در واقع جايگزينی در
برابر آن بود. اين اساس نظر ماركس است كه تئوری عمومی دموكراسی
را به چالش میكشد.
- به تعبيری میخواهيد بگوييد دموكراسی در انتخاب افراد وجود
دارد ولی در محتوا و برابری فرصتها، خير؟
شروين: برابری فرصتها در سيستم سرمايهداری پيشرفته معنی
نمیدهد. در واقع به همين دليل است كه پديدهء عدم شركت در
رایگيریها گسترش پيدا میكند. اين در واقع پروسهای است كه
در جهان سوم تشديد شده است مردم به دولتها رای میدهند در
حالی كه دولتها ابزار سنتی خود را برای پيشبرد اهدافشان از
دست دادهاند. در نتيجه مفهوم دولت كه بعد اصلی دموكراسی است
زير سوال میرود.
جهان در جهت از بين بردن اين قدرتها عمل میكند و به همان شكل
كه ماركس پيشبينی كرده بود، ضرورت به وجود آمدن يك دولت جهانی
در پيشروی بشريت مطرح است. امروز دولتها نمیتوانند مفهوم
پيدا كنند مگر اين كه ابزارهای جهانی در اختيار داشته باشند .
در غير اين صورت سازوكار بازار تمام محتوای دولتها را از بين
خواهد برد. با هيچ نوع ابزار دولتی نمیتوان جلوی يك
سرمايهدار كه در فرانسه فعاليت میكند را گرفت كه كارگاه
توليدیاش را به چين و كشورهای اروپای شرقی منتقل نكند. جايی
كه ارزش افزوده به حداكثر خودش میرسد. راه نجات از اين مخمصه
فقط به وجود آمدن يك سری قوانين، توسط يك دولت جهانی است. اين
بازار جهانی به وجود آمده در جهان، تمام قوانين محلی را از
بين میبرد. در نتيجه يك نوع
وجدان طبقاتی
از نو در كشورهای صنعتی در حال متولد شدن است.
- اما به نظر میرسد مردم هنوز هراسی كه از گروهها و احزاب
دست چپی چه از نوع سنتی و چه از گروههای مدرن دارند، ناشی از
ايجاد يك دولت بزرگ است؟
شروين: اين هراس درست و طبيعی است و نتيجهء تجربهء چيزی است كه
يك دورانی به آن خصوصیسازی میگفتند. امروز كمتر كسی
میتواند در جهان از دولتی كردن سيستماتيك دفاع كند. ولی ما از
سوی ديگر میبينيم كه وقتی همه چيز در اختيار بازار قرار داده
میشود و نقش دولت به كلی حذف میشود، ويرانهای از
سرمايهداری باقی میماند كه غيرقابل تصور است. سرمايهداری با
سازوكارهای خودش هيچ ضرورتی را در تامين حداقل ضرورتهای
اختصاصی و اجتماعی مردم احساس نمیكند و نمیتواند به آن توجه
داشته باشد. دولت بايد اين نقش را بازی كند و درست همين
سازوكار بازار آزاد است كه محتوای دموكراسی را زير سوال برده
است. به طور سيستماتيك نظريهپردازان سرمايهداری، چپها را
به عنوان نمايندگان استبداد نشان میدهند. اما واقعيت اين است
كه در سالهای آينده مخرج مشتركی كه احزاب چپ را به هم پيوند
میدهد تلاش برای محتوا دادن به دموكراسی است. يعنی پرچم
دموكراسی برای اولين بار در تاريخ از دست سرمايهداری خارج
میشود و در دست نيروهای دموكراتيك قرار میگيرد.
- نظرتان در مورد الگوی چينی چيست؟ آنها به نوعی بحث
سوسياليسم بازار را مطرح كردهاند، فكر میكنيد الگوی چينی
قابل تعميم به جهان امروز هست و الگوی موفقی به شمار میرود؟
شروين: الگوی چينی نشاندهندهء اين است كه سرمايهداری برای
گسترش خودش نه به دموكراسی احتياج دارد و نه دموكراسی جزو ذات
آن است و سيستمهای متمركز بهتر میتوانند سرمايهداری را به
وجود آورند. آن چيزی كه در چين اتفاق میافتد اين است كه 1500
كالریای كه برای زنده بودن فرد نياز است در اين كشور ارزانتر
از هر جای ديگری به دست میآيد.
چين يك سرمايهداری بسيار قوی متمركز
است و با استفاده از نيروی كار ارزان، كاری میكند كه توليد
ارزانتر از هر كشور ديگر باشد، در نتيجه سرمايهداری به شكل
طبيعی تمايل پيدا میكند كه توليد خود را به اين كشور ببرد و
به مرور زمان اين تمركز توليد به همراه خود تمركز ثروت میآورد
و به چينیها امكان خواهد داد كه در دهههای آينده پروتكلهای
علمی، توليدی و تكنيكی خودشان را به وجود آورند. اين واقعيت
الگوی چينی است و هيچ ربطی به سوسياليسم
ندارد و در هر كشوری كه قدرت اين را داشته باشد كه يارانه به
كار پرداخت كند امكانپذير است. يكی از مدلهايی كه مطئن نيستم
بهترين مدل برای توسعهء كشور باشد همين مدل چينی است، اما در
ايران عموماً روال اين بوده كه يارانه را به صورت ارزی بدهيم و
سرمايههای سيال را جذب كنيم كه سرمايهداران از بهرهء بالا در
كشور ما سوءاستفاده میكنند و دو يا سه سال بعد از كشور
میروند و در واقع ذخيرهء ارزی ما را به يغما میبرند و بخشی
از اين دلار گرانقيمت و پرارزش جهان را كه در اختيار كشور
ماست، به اين صورت از گردونه خارج میكنند. البته میشود تصور
ديگری كرد كه دولت ايران به هر كشور خارجی كه در ايران توليد
كند بهای دستمزد كارگر آن را از محل يارانهء دولتی مجانی
میدهد تا حداقل پول لازم برای 1500 كالری كارگر ايرانی فراهم
شود و مابقی آن را به شركت خارجی بدهد كه آنها تشويق شوند، در
ايران بمانند. البته نبايد فراموش كرد كه به وجود آوردن چنين
سيستمی يك مجموعهء پيش زمينه و بسترسازی اساسی و عميق را
میطلبد. |