ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

مناظره غيرحضوری حجاريان ومصباح

تکليف چيست؟
اگر مجلس خبرگان رهبر را عزل
و رهبر اين مجلس را منحل کرد

 
 
 
 
 

سعيد حجاريان و محمدتقی مصباح يزدی در آستانه انتخابات مجلس خبرگان، مناظره‌‏ای غيرحضوری با هم کرده اند که خواندنی است و خبرگزاری های داخلی نيز آن را منتشر کرده اند.

 حجاريان چندی پيش با انتشار مقاله‌‏ای به نام «دو نوع تئوكراسی» در مورد مجلس خبرگان رهبری نوشت: انتخابات خبرگان در پيش است و گفت‌‏وگوهای فراوانی حول و حوش آن به راه افتاده است. فارغ از اين قيل و قال‌‏ها تمايل دارم مساله را از زاويه‌‏ای كه چندان به نظام حقوقی ما مربوط نمی‌‏شود، مطرح كنم. می‌‏دانيم كه با هيچ‌‏يك از معيارهای دموكراسی، انتخابات خبرگان را نمی‌‏توان استاندارديزه كرد؛ چه به لحاظ مرجع تعيين صلاحيت‌‏ها، چه به لحاظ كانديداهای رهبری و خبرگان، چه به لحاظ ميزان رقابت و چه به لحاظ ميزان مشاركت. اگر خبرگان و رهبری همزمان بخواهند يكديگر را عزل كنند، تقدم با كدام است؟

وی سپس چند سوال را در مورد مجلس خبرگان رهبری مطرح كرده بود كه يكی از آنها اين بود: اگر دوران امر بين اين باشد كه رهبری مجلس خبرگان را منحل نمايد يا مجلس خبرگان رهبری را عزل نمايد، تقدم با كدام‌‏يك است؟

پس از آن انتشار مقاله حجاريان،‌‏ محمدتقی مصباح يزدی طی مقاله‌‏ای در ماهنامه ذكر (شماره 14 دوره جديد) به طرح اين سوال و پاسخ به آن پرداخت كه اگر زمانی مجلس خبرگان رهبری، رهبر را فاقد صلاحيت تشخيص داد و عزل كرد، هم‌‏زمان رهبر و ولی فقيه هم تشخيص داد كه اين مجلس خبرگان صلاحيت خودش را از دست داده و آن را منحل نمود، چه بايد كرد؟ آيا به حكم ولی فقيه ترتيب اثر داده و بر اساس لزوم اطاعت از وی، مجلس خبرگان را منحل دانسته و حكم آن را در عزل رهبری مردود بشماريم يا اينكه بر اساس حكم مجلس خبرگان رهبری را فاقد صلاحيت دانسته و حكم او را در انحلال مجلس خبرگان فاقد اعتبار و بی‌‏اثر بدانيم؟

مصباح‌‏يزدی سپس به پاسخ اين سوال پرداخته و نوشته است: در مورد اين سوال اولا بايد متذكر شويم كه اين معما منحصر به نظريه ولايت فقيه نيست و هر جايی كه دو قدرت يا دو دستگاه يا دو نهاد حق داشته باشند و بتوانند در برخی يا همه قسمت‌‏ها صلاحيت و كفايت ديگری را نقض نمايند، ممكن است چنين مشكلی مطرح شود. مثلا در همين سال‌‏های اخير شاهد رويارويی دومای روسيه با رييس‌‏جمهور اين كشور بوده‌‏ايم و در كشورهای متعدد ديگری نيز ممكن است به لحاظ اختيارات قانونی كه برای هر يك از نهادهای اصلی و رييس دولت و حكومت تعيين گرديده، چنين مساله‌‏ای اتفاق بيفتد.
وی در ادامه تصريح كرده است: آنچه اجمالا در اين باره می‌‏توان گفت، اين است كه هر يك از مجلس خبرگان و ولی فقيه كه حكمش به حسب زمانی مقدم بر ديگری صادر شده باشد، حكم او نافذ و حكم ديگری فاقد اعتبار خواهد بود و فرض همزمانی اين دو حكم فرضی است بسيار نادر كه بحث از آن ارزش عملی چندانی ندارد و همچنان كه گفتيم در ساير نظام‌‏ها نيز محتمل است و مساله‌‏ای نيست كه اختصاص به نظريه ولايت فقيه داشته باشد و از اين ناحيه بتوان ضعفی را در قبال ساير نظريه‌‏ها و نظام متوجه آن دانست.

سعيد حجاريان در گفت‌‏وگو با خبرنگار "ايلنا"، در پاسخ به استدلال محمدتقی مصباح يزدی اظهار داشت: ايشان يك جواب «نقضی» و يك جواب «حلی» ارايه كرده‌‏اند. در جواب «نقضی» گفته‌‏اند اين مساله منحصر به ولايت فقيه نيست و ممكن است در مورد ساير نهادها نيز اتفاق بيفتد. در پاسخ به اين سخنان بايد گفت كه با كشورهايی كه رييس قوه مجريه حق دارد پارلمان را منحل نمايد و نيز پارلمان می‌‏تواند رييس قوه مجريه را بركنار كند، چون هر دو از منبع مشروعيت واحدی به نام مردم سرچشمه می‌‏گيرند، مشكل به راحتی قابل حل است، يعنی اگر رييس قوه مجريه تشخيص داد كه مردم به او اعتماد دارند اما مجلس با وی هماهنگ نيست، آن را منحل كرده و انتخابات زودهنگام برگزار می‌‏نمايند و به اين ترتيب با رای مردم مجلسی بر سر كار می‌‏آيد كه اكثريت آن با رييس قوه مجريه هماهنگ باشد و بالعكس اگر مجلسی تشخيص داد كه مردم با اكثريت آن موافق نيستند و از سياست‌‏های دولت بيزار شده‌‏اند، از طرقی كه در قانون اساسی آمده است، رييس دولت را بركنار كرده و با انتخابات زودرس رييس قوه مجريه را انتخاب می‌‏كنند تا هماهنگی لازم ايجاد شود.
 در مورد مجلس خبرگان و ولی فقيه اين طور نيست كه هر دو منبع مشروعيت يكسان داشته باشند، بنا بر رای آيت‌‏الله مصباح يزدی، ولی فقيه منبع مشروعيت الهی دارد، در حالی كه در مورد منشا مشروعيت مجلس خبرگان ايشان سكوت كرده‌‏اند. اساسا شايد برای مجلس خبرگان مشروعيت قائل نباشند. به هر حال ايشان اظهار نظر صريحی در اين باره ندارد.

حجاريان با بيان اينكه مصباح يزدی يا برای مجلس خبرگان مشروعيت الهی قائل است يا مشروعيت مردمی و از اين دو حال خارج نيست، تصريح كرد: در حالت اول نمی‌‏توان تزاحم رهبری و مجلس خبرگان را به ذات احديت رجوع داد و قاعدتا پاسخ با قيد قسامه يا مباهله يا قرعه هم نمی‌‏تواند مشكلی را حل كند.

اگر برای خبرگان مشروعيت مردمی قائل شويم، مشروعيت مردمی كجا می‌‏تواند در برابر مشروعيت الهی قد علم كند و طبعا مساله به انحلال مجلس خبرگان منتهی خواهد شد.
 مصباح يزدی يك طريق «حلی» هم برای مساله پيشنهاد كرده است و آن اينكه هر يك از مجلس خبرگان و ولی فقيه كه حكمش به حسب زمانی مقدم بر ديگری صادر شده باشد، حكم او نافذ و حكم ديگری فاقد اعتبار خواهد بود. در پاسخ بايد گفت كه اولا اين طريق راهی به دهی نمی‌‏برد. اين راه نظريه اسبقيت در عزل و انحلال و تعيين كورنومتر به عنوان معيار است و اينكه چه زمانی چه حكمی به اطلاع عموم می‌‏رسد و چه رسانه‌‏هايی چه زمان آن را اعلام كنند، كاملا موضوع را به مضحكه‌ تبديل می‌‏كند.

اينكه بگوييم همزمانی دو حكم فرضی است بسيار محال و بحث آن ارزش چندانی ندارد، درست نيست. اين امر نه‌‏تنها نادر نبوده است كه بسيار در تاريخ اتفاق افتاده است و در عمل هم نظريه «تغليب» راهگشای كار شده است، يعنی آن كسی كه قدرت بيشتری داشته در نهايت بدون توجه به زمان و مبنای مشروعيت و فارغ از بحث‌‏های فلسفی قضيه را به نفع خود تمام كرده است. قضيه آيت‌‏الله مصباح يزدی در واقع در نهايت به نظريه مشهور قدما كه نظريه «تغلب» و «تغليب» است، بازگشت می‌‏كند و در واقع در لفافه‌‏ای از مباحث كلامی و فلسفی پيچانده شده است تا منطق «الحق لمن غلب» حاكم شود.