رضوی فقيه:
سرانجام انفعال درجنش دانشجوئی
تاثیر پذیری از سلطنت طلب ها
عوام زدگی و ماجراجوئی است
دبير شوراي مركزي اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در
اروپا، "رضوی فقیه" درآستانه برگزاری انتخابات شوراها و خبرگان
و دراشاره به تکرار خواب و خیال های بخش قابل توجهی از
دانشجویان برای ادامه پیروی از سیاست تحریم و یا انفعال،
درمصاحبه با خبرگزاری های داخلی گفت:
بعيد ميدانم دانشجويان از وضع موجود راضی باشند، گرچه مشاهده
ميشود بيشتر در بلاتكليفي و حيراني مانده اند. البته كار
سياسي، آن هم در شرايط سخت و پيچيده بدون هزينه نيست و هر
فعاليت سياسي در جوامعي مثل ايران مستلزم پرداخت هزينههايي
است كه از آنها گريز و گزيري نيست. ضمنا پرداخت هزينهها هنوز
به حدي نرسيده كه بتوان انفعال و گوشهنشيني دانشجويان را با
آن توجيه كرد.
شرايط پس از كودتاي 28 مرداد را خوب در خاطر مجسم كنيد كه چه
دوران سختي براي نيروهاي سياسي وجود داشته است و سپس آن را با
شرايط امروز مقايسه كنيد. اين دو قابل مقايسه نيستند. پس از 16
آذر 32 نه تنها جنبش دانشجويي دچار ركود و رخوت نشد، بلكه
همچنان با سازماندهي و در جستوجوي افقهاي تازه به مبارزات ضد
استعماري و ضد استبدادي خود ادامه داد. بنابراين اگر
ركودي در فعاليتهاي دانشجويي
باشد علت را بايد جايي غير از هزينه
كار سياسي در دانشگاه جستوجو كرد. برخوردهای اخیر با
دانشجو و دانشگاهیان، بايد انگيزههاي قويتر براي جنبش صنفي
در دانشگاه ها ايجاد کند، نه آنکه رکود و رخوت را تشدید کند.
نكته دقيقا همين جاست، كه نشان میدهد فعاليت تشكلهاي دانشجويي
در دانشگاه يك حركت صنفي نيست، بلكه جبههگيريهاي سياسي است.
اکنون تشكلهاي دانشجويي متعددي، با گرايشهاي مختلف در
دانشگاه فعاليت ميكنند و هركدام نيز سهم و بهرهاي از نفوذ و
تاثيرگذاري در بدنه دانشجويي دارند. يعني جامعه دانشجويي به
چند بخش با گرايشهاي سياسي
متفاوت تقسيم ميشود و بهرغم اينكه هنوز ارزيابي دقيقي از
نسبت كمي و كيفي اين بخشها به عمل نيامده، اما ظاهرا هيچ
تشكلي واجد اكثريت مطلق نيست.
مبناي افتراق و جدايي اين تشكلها به ديدگاههاي ايدئولوژيك يا
سياسي، پايگاه اجتماعي و اقتصادي، علايق فرهنگي و شيوههاي
مطلوب زندگي بازميگردد و متاسفانه هيچگونه همكاري در زمينه
مسايل صنفي مشترك ميان آنها نه تنها وجود ندارد بلكه اساسا در
شرايط كنوني قابل تصور نيست. حتي مسايل صنفي پيش آمده سريعا
دچار استحاله ماهوي شده و كاركرد سياسي مييابند.
تكثر و موازنه نسبي نيروهاي درون دانشگاه، بعلاوه فقدان
رويكردهاي صنفي واقعي و غيرمصنوعي در تشكلهاي دانشجويي سبب
ميشود دانشگاه و جامعه دانشجويي نقشي را كه در مقاطع زماني
ديگر بازي ميكرده، نداشته باشد. اين است كه گرايش راديكال
جريان دانشجويي نيز به سمت راديكاليسم بي هزينه كشيده ميشود
كه نمونههايش را فراوان ميتوان در گوشه و كنار مشاهده كرد.
شعارهايي كه گاه مطرح ميشود هيچ تناسبي با ظرفيت ما و انرژي
موجود ندارد. گاهي اوقات تشكلهاي دانشجويي وظايفي را براي خود
تعريف ميكند كه از عهدهي احزاب فراگير سياسي هم برنميآيد.
اين درست است كه ما قريب به دو ميليون دانشجو در كشور داريم
ولي اولا در يك كشور 70 ميليوني گسترده با مسايل بسيار پيچيده
به سر ميبريم و ثانيا همهي اين دو ميليون دانشجو، اعضاي
سازماندهي شدهي ما نيستند. پس بايد در محدودهي تاثيرگذاري و
توانايي خودمان برنامهريزي كنيم. در واقع آنچه وجود دارد و
مشاهده ميشود بيشتر به بلاتكليفي و حيراني ميماند تا قناعت.
متاسفانه برخي جريانهاي دانشجويي كه بايد پيشرو و پيشگام
باشند بيش از ديگران دچار اين بلاتكليفي و سردرگمي شدهاند، در
حالي كه خود را فعال دانشجويي و در برخي موارد تنها متولي
حركتهاي دانشجويي ميدانند انفعال
را ترويج ميكنند و فعاليت و حركت ديگران را نيز تخطئه
ميکنند.
اين جريانات از يك سو مطالبات نجومي و غيرقابل دسترس مطرح
ميكنند و از سوي ديگر چون هيچگونه تناسبي ميان مطالبات با
واقعيات و شرايط موجود نيست، دچار ذهنگرايي افراطي شده و کنش
ديگران را نيز محكوم به بيهودگي ميكنند. جريانهاي اصيل
دانشجويي اعم از مذهبي يا غيرمذهبي دو اصل آزاديخواهي و
مبارزه با استبداد و تماميتخواهي و همچنين استقلالطلبي و
مبارزه با سلطهي بيگانگان و قدرتهاي مسلط جهاني را در تاريخ
مبارزات دانشجويان نبايد از ياد ببرند.
به نظر من بايد به حال جنبش دانشجويي دهههاي 30، 40 و 50 شمسي
غبطه خورد كه ميدانستند چگونه آزاديخواهي و استقلالطلبي را
هماهنگ با هم و به صورت موازي و همبسته، سرمشق فعاليتهاي
سياسي خود قرار دهند؛ زيرا استبداد داخلي به استعمار خارجي
وابسته بود و مبارزه با يكي از ديگري جدا تلقي نميشد. اما
امروز شرايط بسيار پيچيدهاي فراروي ماست كه تهيه فرمولي مركب
از آزاديخواهي و استقلالطلبي را به غايت پيچيده و دشوار و در
عين حال واجد حساسيت ميكند.
متاسفانه بسياري از فعالان دانشجويي طي سالهاي گذشته بدون
داشتن دركي عميق از اين ظرفيتها و با سادهسازي مسائل به مسير
يكجانبهنگري و يكجانبهگرايي افتادند كه فرجام خوشي هم نداشت.
به گمانم اين رفتارها هيچ مناسبتي با ميراث تاريخي جنبش
دانشجويي و 16 آذر ندارد و از آن بدتر اين است كه در اين
فرآيند به عوامزدگي هم دچار
شويم و در تحليل مسايل منطقهاي و بينالمللي به تكرار شعارهاي
مبتذل تلويزيونهاي سلطنت طلب
لسآنجلس بپردازيم.
|