روز جمعه برای رای به حسينه ارشاد رفته بودم. هم رای دادم و هم
مقداری اين گوشه و آن گوشه پرسه زدم تا ببينم چه خبر است و حرف
هائی که رد و بدل می شود چيست. در حال همين گوش چرانی بودم که
حسن روحانی، کانديدای مجلس خبرگان و دبيرسابق شورای امنيت ملی
برای رای وارد حسينه شد. اين اولين بار بود که او را از نزديک
می ديدم. کمی بور- خرمائی است و عمامه سفيدش هم او را سفيد تر
و اروپائی تر نشان ميدهد!
بعد از آن که رای داد، رفتم جلو و پس از سلام گفتم: من برای
مجلس خبرگان به جنابعالی رای دادم.
از اين که يک جوانی با سر و وضع من در انتخابات خبرگان شرکت
کرده و به ايشان هم رای داده ابراز خرسندی کرد و گفت دعای خير
برای شما و دوستانتان می کنم.
گفتم حاج آقا ما که ديگر دستمان به شما نمی رسد! اجازه بدهيد
همينجا يک خواهشی از شما بکنم. فکر کنم ابتدا تصور کرد تقاضا
کار و استخدام و وام و از اين نوع درخواست ها دارم و با بی
ميلی گفت بفرمائيد.
گفتم: من هيچ خواهش شخصی ندارم. بلکه يک خواهش عمومی و مردمی
دارم.
اين بار با خيالی آسوده تر گفت: بفرمائيد!
گفتم: در صورت پيروزی در اين انتخابات و رفتن به مجلس خبرگان
که انشاء الله قطعی هم می شود خواهش می کنم يک کمی رهبری را
زمينی کنيد، چون خيلی آسمانی شده!
آشکار را جا خورد و پرسيد: منظورتان چيه؟
گفتم: منظور خاصی ندارم. فقط خواستم بگويم "ساحت مقدس مقام
معظم رهبری» که تلويزيون هر شب دهها بار تکرار می کند، با
انتخاب خبرگانی که رهبر را انتخاب می کنند جور در نمی آيد.
مسئله را کمی زمينی کنيد. خيلی آسمانی شده!
گفت: قانون باندازه کافی دراين بار توضيح داده و خبرگان هم طبق
قانون رهبر را انتخاب می کنند.
منظور من را متوجه شده بود، اما نمی خواست اين بحث کش پيدا کند
و به همين دليل سعی کرد ماده قانون های مربوط به رهبری را به
يادم بيآورد.
گفتم: حاج آقا! اينها را می دانم. اما در قانون فقط نوشته
"رهبر"، جائی ننوشته "ساحت مقدس مقام معظم رهبری»! من اين را
می خواستم بگويم!
گفت "بله" و با يک دعای خير از حسينه رفت بيرون! |