سعيد نفيسی از آن جمله فرزندان زمان بود که "عمرها بايد که تا
يک کودکی از روی طبع- عالمی گردد نکو، يا شاعری شيرين سخن".
نفيسی و "فروزانفر" دو ستون استوار دانشکده معتبر ادبيات
دانشگاه تهران در دهه 30 و 40 بودند و بدون تائيد آنها، به اين
آسانی ها به کسی دکترای ادبيات فارسی نمی دادند. حالا را نگاه
نکنيد که همه سرداران و کاربدستان يا "سيد" شده اند و يا دکتر
و يا هر دو باهم. از آن سال های اعتبار دانشکده ادبيات دانشگاه
تهران سخن در ميان است.
برخلاف "فروزانفر" که کمتر می خنديد، سعيد نفيسی هميشه خندان و
حاضر جواب و گاه در رقابت باهم. از قول دانشجويان آن سال ها در
دانشکده ادبيات نقل است که فروزانفر يکبار در باره سعيد نفيسی
گفته بود "ايشان اقيانوسی است از علم و دانش به عمق يک بند
انگشت" و سعيد نفيسی هم پاسخ داده بود "بنده مقنی نيستم".
قد بلند و ريش گردی که چانه را پر می کرد، عينک ذره بينی و
پاپيون زير گلو از مشخصه های ظاهری نفيسی بود. تا زنده بود
مشوق و ياری رسان مترجمان و نويسندگان جوانی بود که می خواستند
آثارشان را منتشر کنند. برای آثارشان مقدمه می نوشت، به
چاپخانه ها و ناشران معرفی شان می کرد و از تصحيح و توصيه هم
دريغ نداشت. معروف است که می گويند تعدادی مقدمه حاضر و آماده
زير تشکچه اش داشت تا هر کس مراجعه کرد با پس و پيش کردن بعضی
از کلمات، يکی از آنها را بعنوان مقدمه به نويسنده و مترجمی که
انتظار داشت نام سعيد نفسی پای مقدمه کتابش باشد بدهد. متون
فارسی و ديوان بسياری از شعرای متقدم ايران را تصحيح کرد و بر
آنها تحشيه و مقدمه نوشت. به تصديق همه اهل قلم، نفيسی پرکار
ترين نويسنده و مترجم و اديب ايران بود. کتاب های آوديسه و
ايلياد" اثر هومر شاعر بزرگ يونانی را ترجمه کرد. ترجمه ای
دشوار و ماندگار، چنان که اگر نفيسی تنها همين يک اثر را هم از
خود باقی گذاشته بود نامش در تاريخ ادبيات ايران می ماند. در
يکی از کوچه های فرعی خيابان هدايت زندگی می کرد. خيابانی که
از جمله قديمی ترين خيابان ها تهران بود و هست و روزگای شمالی
ترين و صدرنشين تهران بود و بسيار از بزرگان علم و دانش و
سياست در آنجا زندگی می کردند. عينک ذره بينی اش معمولا روی پل
بينی اش نشسته بود و غرق در مطالعه و يادداشت برداری و نوشتن و
ترجمه. معمولا شب ها تا نزديک سپيده صبح کار می کرد.
"جعفری" بنيانگذار امير کبير در کتاب خاطراتش در باره نفيسی می
نويسد: « ترجمه و تاليف عشق او بود. پول برايش در مرحله آخر
بود. هر مبلغی که ناشر يا مدير روزنامه ای پيشنهاد می کرد مورد
قبولش بود. بگوئی چک و چانه ای، بالا و پائينی، ابدا. نظير او
از اين حيث درماين مولفان و مترجمان مرحوم عباس اقبال آشتيانی
بود.»
نفيسی علاوه بر گزارش های تاريخی که بصورت پاورقی در مجلات
دوران خود منتشر کرد و يا کتاب هائی که ترجمه کرد و داستان
هائی که نوشت، فرهنگ فرانسه- فارسی را تاليف کرد که ترجمه ايست
از "لاروس" کوچک و گنجينه ای از معانی و مترادفات مفيد. نفيسی
به همان اندازه که خوش طبع و حاضر جواب بود، راستگو صريح
الکلام نيز بود. در انتقاد از دستگاه حکومتی شاه نيز بی باک
بود و به همين دليل در اواخر عمر مغضوب و بازنشسته شد و از
تدريس در دانشگاه نيز محروم شد. دربار شاه و سازمان امنيت او،
نفيسی را هم خانه نشين کردند، اما او به اين آسانی دست از کار
نکشيد و به انزوا نرفت. سلسله مقالاتش در اين دوران در مجلات
وزين يغما، سخن و بعدها در سپيد و سياه منتشر شد. کم کم عرصه
چنان بر او تنگ شد که عزم مهاجرت کرده و می خواست به فرانسه
کوچ کند. تنها سرمايه اش برای فروش و اين کوچ کتابخانه اين بود
که با خون دل فراهم کرده بود. در تدارک اين مهاجرت بود که در
آبان ماه 1345 و در 75 سالگی قلبش از حرکت باز ماند. ا و در
کنار مزار پدرش "ناظم الاطبا" در ايوان آرماگاه "سرقبرآقا" به
خاک سپردند.
تصحيح ديوان اوحدی مراغه ای، ترجمه آرزوهای برباد رفته،
ستارگان سياه، ماه نخشب، فرنگيس، نيمه راه بهشت تنها اشاره ای
به ميراثی است که از سعيد نفيسی باقی مانده است. در کتاب نيمه
راه بهشت زبان و قلمش تند تر از تحمل دستگاه شد و به همين دليل
کتابش را توقيف کردند. ميراثی که از دربار شاهنشاهی برای
جمهوری اسلامی و وزارت ارشاد اسلامی باقی مانده است.
درکتاب "نيمه راه بهشت" اغلب رجال اهل سياست و کسانی را که بند
و بست های مالی داشتند با تند ترين قلم به باد تمسخر گرفت بود. |