ساعت 8 بعد از ظهرسوم شهريور1320، برق سراسرشهر تهران قطع می
شود. تماشاگران سينماها با اعتراض و هياهو ازسالن ها بيرون می
ريزند. دامنه جنگ دوم جهانی به ايران رسيده است. اعلام حکومت
نظامی ازسوی دولت، روند عادی نمايش فيلم را برهم می زند.
هنگامی که ساعت حکومت نظامی از چهار به شش بعد ازظهر تغيير می
کند، سينماها نيز بتدريج کارشان را ازسرمی گيرند. اشغال ايران
ازسوی متفقين يک پيامد مهم در زمينه سينمای مستند دارد: نمايش
فيلمهای مستند جنگی.
فيلمهای مستند جنگی، بخشی ازبرنامه های سينما را تشکيل می دهد.
درجبهه و برپرده سينما، نيروهای متفق، گام به گام فاشيزم
هيتلری را به عقب می رانند. فشارقحطی و گرانی، توان و اراده
اکثريت محروم جامعه را درهم شکسته است. اما، برپرده سينماها،
داستان همانست که بود. ملودرام های عشقی همچنان روياهای رنگين
را سيراب می کنند.
به همراه نيروهای انگليسی، روسی و امريکائی، تعدادی خبرنگارو
فيلمبردارازطريق جنوب و شمال وارد ايران می شوند و ازملاقاتهای
سياسی، چگونگی عمليات رزمی نيروهای نظامی و درمسيرشان
ازروستاها و شهرها فيلم می گيرند. غالب اين فيلم ها چندی بعد
درسينماهای ايران به نمايش درمی آيند- شکلی ازنمايش مستند، که
بعدا رژيم شاه جهت پيشبرد نقطه نظرات تبليغی خود ازآن بهره
گرفت و نوع ايرانی آنرا عرضه کرد.
بعد ازخان بابا، "ابراهيم معتمدی" ايرانی ديگريست که درسال
1323 دست به ساختن فيلمی مستند می زند. بواسطه آمدن يک مربی
اسکی بنام "کاستون کانی بار" معتمدی فيلمی 16 ميليمتری درباره
يک مسابقه اسکی می سازد. درهمين دوره، مصادف با آخرين روزهای
جنگ جهانی، به تقليد از ارتش نيروهای متفقين، ارتش ايران صاحب
استوديو و فيلمبردار می شود. سروان گلسرخی و ستوان خليفی
"استوديو ارتش" را بنيان گذاشته، مسئوليت تهيه فيلم های مستند
گزارشی تبليغاتی را به عهده می گيرند. ازکارهای اين استوديو،
فيلمی ست که حمل جنازه رضاشاه
به تهران را نشان می دهد، و فيلم ديگری که درسال 1325 از
لشگرکشی به آذربايجان (بعد
ازشکست حزب دموکرات) برداشته شده، قابل ذکراست.
با گشايش استوديو ميترا فيلم و ساخته شدن "طوفان
زندگی"، دومين دوره فيلمسازی در ايران آغازمی شود. اما
سينمای ايران همچنان عنايتی به مستند ندارد. کارها هنوزانگشت
شمارند. قبل ازنمايش فيلم "طوفان زندگی"، درششم ارديبهشت 1327،
يک فيلم گزارشی- تبليغاتی درباره سازمان خدمات اجتماعی به
نمايش درمی آيد، و گروهی فرانسوی از مراسم ورزش باستانی در
زورخانه فيلم می گيرند.
ماجرای نفت و رونق مستند سازي
با آغازدهه 30، همزمان با آشوب ها و کشاکش های سياسی درايران،
مستند سازی جدا ازحجم زياد، روال تازه ای می يابد. مصدق به
حکومت رسيده است. قرارداد 1933، که بواسطه آن انگليس منابع
نفتی را غارت می کرد، لغوشده است. امريکای تازه نفس قصد دارد
جايگزين انگليس باشد. سيل خبرنگاران و فيلمبرداران خارجی راهی
ايران می شوند. ايران کانون خبری جهان می شود. مسئله نفت،
بيشترين کارهای مستند را به خود اختصاص می دهد. تظاهرات
گروههای سياسی درتهران و فيلمهايی از وضع زندگی مردم در مرحله
بعد قرارمی گيرند. کودتای
امريکايی 28 مرداد، نقطه پايان رخدادهاست. فيلم برداران و
خبرنگاران خارجی
ايران را
ترک می کنند. آنچه باقی می ماند، انبوهی از فيلم های با
ارزش است. مجموعه اين فيلم ها در رژيم گذشته، برای وزارت فرهنگ
و هنر و تلويزيون خريداری شده، صحنه هايی ازآنها سرهم بندی می
شود و بعنوان فيلمی که درآن شاه "يک منجی قلمداد می شود"،
درسينماها به نمايش درمی آيد. شاخص اين گونه آثار، فيلمی ست که
سالهای 56 و 57 نشان داده شد. درهمه اين فيلمها حقيقت تحريف
شده است. صحنه های تظاهرات مردم عليه شاه درقبل از28 مرداد،
آنچه مربوط به مصدق و ياران اوست، پائين کشيدن مجسمه شاه و
پدرش، فرارشاه در25 مرداد سال 32، فروش قرضه ملی و... همه حذف
شده اند. و آنچه باقی مانده، اينچنين است: عده ای (که گوينده
گفتار متن آنها را "وطن فروش مزدور"می خواند) دراطراف ميدان
بهارستان بدست نيروهای انتظامی سرکوب می شوند؛ طرفداران شاه
برای بازگشت او به ايران درخيابان ها درحال تظاهرات هستند؛
شعبان جعفری در يک جيپ، کنارعکس بزرگی ازشاه نشسته است که جيپ
ترمز می کند و عکس شاه روی سرجعفری می افتد؛ هواپيمای اختصاصی
شاه روی باند می نشيند؛ شاه، خندان، درحالی که دست تکان می دهد
از پلکان پائين می آيد؛ تيمسارزاهدی به استقبال او می رود؛ عده
ای از پاسبانهای شهربانی برای شاه هورا می کشند چند زن و مرد
که سرو وضعشان حاکی ازفقراست دست می زنند؛ صحنه های افتتاح و
اصلاحات يکی پس ازديگری نشان داده می شود؛ نيروهای نظامی با
تجهيزات کامل ازجلوی شاه رژه می روند؛ فيلم با نمايی ازتخت
جمشيد که ضد نورگرفته شده، پايان می يابد.
بعد ازانقلاب
با مجموعه همين آثارمستند، فيلمی نشان داده می شود که صحنه های
حذف شده را درخود دارد. برای نمونه درصحنه ميدان بهارستان
نيروهای انتظامی به مخالفان شاه هجوم می برند، اما مردم مجتمع
شده سردرپی آنها می گذارند. نيروهای انتظامی، سواربراسب، به
تاخت می گريزند.
گروه «سيراکيوز» خط می دهد
دررابطه با همکاری بين اداره اطلاعات و روابط فرهنگی امريکا
ازيک سو و اداره هنرهای زيبای کشور، درسال 1328، سازمان
فيلمبرداری دانشگاه "سيراکيوز"، گروهی را راهی ايران می کنند
اين گروه (معروف به گروه سيراکيوز) شروع به ساختن فيلم های
مستند تبليغاتی می کنند. فيلم های زيادی که اين گروه می سازد
به ظاهرخالی ازمضامين سياسی است، اما با توجه به گفتارمتن و
مونتاژ تصاوير جهت سياسی فيلم، که همانا خصلت سلطه جوئی ست،
عيان می شود. دراين فيلم ها، ازيک سونشان داده شده تا ايران
کشوری درنهايت عقب ماندگی تصويرشود و ازسوی ديگر، با توجه به
مهر و نشانی که تيراژ بر خود دارد و اين عنوان برفيلم که:
"مردم امريکا، اين فيلم را بوسيله برنامه های همکاری اصل چهار
به مردم ايران هديه کرده اند، امريکا يک دوست خيرخواه و ناجی
قلمداد گردد. فيلمهای اين گروه، از نظرساختمان بسيارساده
هستند، در واقع نوارعکسهای متحرکی از فقر و فلاکت و نادانی
مردمند که با زبانی ساده موضوع خود را بيان می کنند. با نگاهی
به عنوان فيلمهای اين گروه، که تعدادی ازآنها با بودجه وزارت
کشاورزی و وزارت بهداری ساخته شد، راه نفوذ فرهنگی و سياسی
آمريکا، به زبان ساده، عيان می شود. "آب پاک"، "پيشرفت
دامپروری"، "غذا و سلامتی"، "جلوگيری ازاسهال"، "چاه و
فاضلاب"، "چرا کودکان تلف می شوند"، "درختکاری"، "سمپاشی
درختان"، "سل علاج پذيراست"، "طريقه خزانه کاری"، درسال 1332،
وزارت فرهنگ و هنر با اداره اطلاعات و روابط فرهنگی امريکا به
توافق می رسد که گروه فيلم برداری دانشگاه سيراکيوز همچنان
درايران بماند و ضمن تدريس فيلمسازی، به کارفيلمسازی خود
همچنان ادامه دهد.
شيوه مستندی که گروه سيراکيوزعرضه کرد، بعلاوه آموزش فيلمسازی
توسط اين گروه درهنرهای زيبای کشور، دست به دست هم داده ايجاد
نوعی فيلم مستند کرد که وجه غالب آثارساخته شده درايران را
دربرمی گيرد. با نگاهی به جنبه های تبليغاتی فيلمهايی که
شاگردان اين گروه (بويژه شفتی و محمدقلی ستاربه عنوان شاگردان
اولين دوره اين کلاس ها) عرضه کردند، رد خطی که گروه
سيراکيوزايجاد کرد، يافت می شود. پايه های مستند سازی ازهمان
برمستند گزارشی- تبليغی استوارمی شود. توجه به شيوه گفتارنويسی
و مونتاژ، عرصه تشابه را عيان ترمی سازد.
شاگردان گروه سيراکيوز يکی پس از ديگری فارغ التحصيل می شوند،
با شروع فيلم سازی داستانی و گرم شدن بازارنمايش فيلمهای
ايرانی، عده ای ازدانشجويان ايرانی که درخارج درس سينما می
خوانند، راهی ايران شده، بازارمستند سازی را رونق می بخشند.
فرخ غفاری درمحل موزه ايران باستان (بعدا به محل مدرسه
هنرپيشگی انتقال می يابد) و حسن شيروانی درمحل انجمن گيتی،
اقدام به نمايش آثارارزشمند مستند می کنند و به رونق سينمای
مستند ابعاد گسترده تری می دهند.
بن بست مضامين سياسی اجتماعي
سال 1336، تجلی اين رونق است. "ازقطره
تا دريا"،
"يک آتش"،
"چشم انداز"
ساخته ابراهيم گلستان و "ابنيه
تاريخی اصفهان"،
"اصفهان"
ساخته محمدقلی ستار، فيلم های شاخص قابل توجهی هستند که دراين
سال عرضه می شوند.
با نگاهی به آثارساخته شده ازدهه 30 به بعد، سفارشی بودن
آثارهمچنان جلب توجه می کند. "ابنيه تاريخی"، "انواع رقص های
محلی"، "حفاريهای باستان شناسی"، " هنرهای دستی و چگونگی ساخت
آنها"، "پيشرفتهای صنعتی"، "سفرهای ملوکانه"... وجه اين آثار
را تشکيل می دهد. به تحقيق می توان گفت که 50% آثارفيلمهايی
است در مورد "زری بافی"، "قالی بافی"، "پارچه بافی"، "سفال
سازی" و "ابنيه تاريخی". علت اصلی اين امر را بايد دولتی بودن
مراکز فيلمسازی مستند جستجو کرد، که بالطبع به مضامينی به
مذاقشان خوش می آمد جهت سياست های تبليغی آنها باشد. بسياری
ازفيلم سازان تحصيل کرده فرار از چارچوب مناسبات سينمای مبتذل
فيلم فارسی به اين مراکز پناه بردند. بدون آنکه انديشه کنند که
سيرابعاد گوناگونش درايران سردريک آبشخور دارد، و بوسيله يک
دستگاه داده می شود. بدين روست که می بينيم هرکجا که مضمون
فيلمی پا را از چارچوب های تعيين شده بيرون می گذارد به بن بست
روبرو می شود. "اون شب که بارون
اومد"، "قلعه"، "تهران
پايتخت ايران است" ساخته کامران شيردل، "سوپ
شهرخاموش" ساخته منوچهرطياب، نمونه های بارزاين مدعاست.
فيلم های شيردل با حذف و تعديل بنمايش درآمدند اما فيلم طياب
قبل ازنمايش تکه پاره شد. موارد فوری از حذف پاره ای ازصحنه
ها، از بسياری فيلمهای ديگراست.
دشواری درتهيه فيلم هايی با مضامين سياسی اجتماعی، زمينه
سازساختن معدود فيلم ها با قالب های انسانی عاطفی می شود.
"آوائی که کهنه می شود"
ساخته سينائی، "بيراهه"
ساخته حسن تهرانی، "ندامتگاه"
ساخته کامران شيردل نمونه ای ازاين دست فيلمها هستند. فيلمهايی
که فقط به عنوان ثبت "غم غربت"
و اندوهگين کردن تماشاگرمطرح هستند و بس. آنچه اين بين ازهمه
بيشترحائزاهميت است، گرايش به "شکل گرايی" است. فيلم ساز تحصيل
کرده که ازدرد مردم پيرامونش هم اندکی می داند و می داند ساختن
فيلم سياسی و اجتماعی و يا حد فيلمی که ريشه هايی هرچند کم عمق
درواقعيت دارد، باعث دردسر است، پس به شکل گرائی رو می آورد.
"سفال" و "ريتم" ساخته منوچهرطياب و "موج و مرجان و خارا"
ساخته مشترک ابراهيم گلستان و آلن پندری، شاخص چنين آثاری
هستند. فيلم هايی ازاين دست، حرف خاصی برای گفتن ندارند، اما
از ساخت سينمايی درخور توجهی برخوردارهستند. سوای شکل گرايی،
پناه بردن به استعاره و گوشه و کنايه، نوعی ديگرازگريزاست.
دراين شکل ازکار، فيلمساز قصدش را آنقدر در لفافه می پيچد که
فهم آن گاه بسيارمشکل است. درفيلم "نخل" ساخته ناصرتقوايی، "
"طلوع فجر" ساخته احمد فاروقی، "بوم سيمين" ساخته کامران
شيردل، "جام جم" ساخته محمدرضا اصلانی، شاهد بسياری ازاين
پيچيدگی ها دربيان سينمايی هستيم. در" "، دوربين
روی نقوش و کاشی کاريهای هنرمندانه بناهای شهراصفهان حرکت می
کند. درنمايش بعدی کليت ابنيه تاريخی به مدد حرکتهای يک کودک
خردسال به تماشا گذاشته می شود. مکان های مورد نظرش را
بسيارمهم جلوه می دهد. درصحنه پايانی ميوه فروشی درکنار
هندوانه درحال چرت زدن است. راديو اخبارنيمروزی را پخش می کند.
ازراديو اخبار جنگ ويتنام را می شنويد که گونيده می گويد:
اگريک بمب اتمی روی اين شهر... تصور کنيد چه می شود. درفيلم
"نخل"، زندگی مردم با درخت خرما دررابطه تنگاتنگ است. فيلمساز
نيز از عهده ی نمايش اين رابطه خوب برآمده است. زمانی که نخل
بارورمی شود، زنی پيت نفت بردوش از کنار نخل می گذرد. بر پيت
نام يک شرکت خارجی حک شده، فيلم ساز، غارت منابع طبيعی را مورد
نظردارد.
بی توجهی به تحقيق
دربين آثارمستند، فيلمهايی هستند که ظاهرا به بررسی زمينه های
گوناگون زندگی مردم پرداخته اند. آنچه درمورد اين دسته
ازآثارقابل بيان است، سطحی نگری و بی توجهی فيلم سازبه عمق
مسائل است. با آنکه خميرمايه مستند، ضبط واقعيات عينی است، اما
دوربين اين فيلم سازان ازاين مهم عاجزمانده است. درواقع،
فيلمسازنسبت به آنچه قصد ضبطش را داشته، شناخت و آگاهی نداشته
است. لازمه ساختن فيلم هايی در زمينه مردم شناسی و جامعه شناسی
احتياج به مطالعه و تحقيق دارد. فيلم سازان مستند ما يا از درک
اين موضوع غافل بوده و به آن بهايی نداده اند و يا به عنوان يک
انجام وظيفه دولتی از آن سر باززده اند. فيلمهای "آزارسرخ"
ساخته غلامحسين طاهری دوست، "چهره 75" ساخته هژيرداريوش،
"داوری ايزدی" ساخته منوچهرطبری، "روشندلان" ساخته
بزرگمهررفيعا، "شقايق سوزان" ساخته هوشنگ شفتی، "عروس" ساخته
ذکريا هاشمی، "عصاری" ساخته ايرج حائری، "گل آفتاب گردان"
ساخته بزرگمهررفيعا جزو اين آثارند. درچهره 75، هژيرداريوش به
زندگی روستائيان اطراف کرمان می پردازد. آداب و رسوم و زمينه
های اقتصادی آنان را، همراه تصاويری که گفتاررا همراهی می کند
برمی شمارد؛ اما ازيک تحليل و نگاه جامعه شناسانه بازمی ماند.
در "داوری ايزدی" طبری آنچنان محو عمليات محيرالعقول دراويش
قادريه می شود که ريشه يابی را بدست فراموشی می سپارد. "شقايق
سوزان" شفتی، فرسنگ ها از "علف" کويرو بی شوادراک، عقب است.
فيلم فقط درچار چوب عرضه تصاويرشسته رفته باقی مانده است.
شقايق سوزان، نه تنها واقع گرا نيست که گذاب است. "عروسی"
ذکريا هاشمی نيزخلاصه شده درسازسرنا و صدای دهل و حرکت جمعی
گروهی که می رقصند.
و اما، تعجب برانگيزخواهد بود اگردربين صدها اثرمستند، شاهد
فيلم هايی برجسته و قابل توجه نباشيم. عليرغم تمامی نقاط ضعفی
که درمستند سازی ايران ذکرشد، انگشت شمار فيلم هايی هستند که
فيلمسازبا آنها به ضبط حقيقت نايل آمده است. کامران شيردل با "تهران
پايتخت ايران است" و "قلعه" شگفتی می آفريند.
کارناصرتقوايی در "باد جن"
تحسين برنگيزاست. فروغ فرخزاد با "خانه
سياه است" مستندی شاعرانه خلق می کند. "سياوش درتخت
جمشيد" رهنما، کاردرخورتوجهی است. نادرافشارنادری با فيلم
پژوهش گرانه "بلوط" ثابت می کند که فيلم مردم شناسانه بدون
تحقيق، چيزی جزدوری ازحقيقت نيست.... و اما آثاری ازاين دست
درخيل فيلمهای گزارشی- تبليغاتی گُم می شود. |