پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 

 

جانبازان
نسلی که شيميائی شد
نسلی که نمی خواهند اتمی شود

 

کمتر از دو هفته پيش خبرگزاری ايسنا گزارشی از وضع يکی از جانبازان جنگ با عراق منتشر کرد، که نمونه ايست از هزاران نمونه. از اين فجايع نمی نويسند، زيرا می خواهند در حاکميت و در شورای فرماندان نانش را بخورند. نمی نويسند تا مردم ندانند و مقاومت در برابر سياست جنگی جديد تشديد نشود. اين گزارش را خلاصه کرده ايم و در اينجا می آوريم:

 

قنبری كيا از جانبازان جنگ عراق است. عمليات والفجر 8 ( فتح فاو) شيميايی شده ، حالا مدتی است به دليل عوارض شيميايی ا زكار افتاده و حقوق جانبازی اش هم كفاف زندگی خانواده اش را نمی‌دهد. 

وقت اذان مغرب است. زنگ در خانه‌شان را فشار می‌دهيم بعد از لحظاتی در به روی ما گشوده می‌شود. محمدرضا قنبری كيا بر روی تخت افتاده است. سقف خانه و موكت‌های نازك و نمناك کف زمين نيازی برای سئوال باقی نمی گذارد.

سهيلا سيل‌پور، همسر اوست. خود او هم جانباز شيميايی است اما مشكلات قنبری‌كيا آنقدر زياد است كه خودش را فراموش كرده است. 

‌می‌گويد: من چيزی از بنياد نمی‌خواهم و تا حالا چيزی هم نگرفته‌ام خودتان می‌بينيد من چه وضعيتی دارم؟ چه مشكلاتی دارم؟، نگاه كنيد اين سقف خانه من است. سقف آشپزخانه هر آن ممكن است پايين بيايد. امكانات بهداشتی ندارم، حمام درست و حسابی ندارم تا بهداشت اين جانباز را انجام دهم. هزينه درمانش هم زياد است.اسپری كه می‌خرم 35 تا 40 هزار تومان قيمت دارد. چند نوع هم اسپری استفاده می‌كند، اگر حالش خيلی خوب باشد يك اسپری را در نهايت برای يك هفته استفاده می‌كند، وقتی هم حالش خوب نباشد فقط چهار روز می‌تواند استفاده كند.

من همه چيز را فروختم تا خرج همسرم كنم، اما ديگر چيزی ندارم. تا خرخره زير بار قرض رفته‌ام. هر كجا هم می‌روم برای اينكه برای درمانش وام بگيرم اما جايی را سراغ ندارم. مرا به كميته امداد فرستادند گفتند كه برو ارگان خودت.

پزشك معالج شش سال است كه مشكل اعصاب و روانش را تاييد كرده. اما من را هميشه تهديد می‌كند و می‌گويد‌ اينجا بيايی نقص عضوش را هم كم می‌كنيم. گفتند برو جهاد، چون نيروی جهاد بوده از جهاد نامه بگير. پزشكان كميسيون گرفتند همه كارهايش را انجام دادند، اعصاب و روانش را تاييد كردند. 35 درصد از كارافتادگی و نقص عضو هم دارد. دو سال است بايد می‌رفته برای دريافت كارتش. اما انجام ندادند هر بار كه من رفتم فقط من را تهديد كرده‌اند و می‌ترسانند. 

هر چه می‌گويم، همسرم می‌گويد ارج و عزت مرا از بين نبر. با اين حرف‌ها ارج من از بين می‌رود. 

با وجود تاييد پزشك بيشتر از 15 روز در بيمارستان بستری نكردند، گفتند كارهای اوليه‌اش را ما اينجا انجام می‌دهيم نبايد اينجا بخوابد. چرا؟ من از كجا بياورم تا اين جانباز را درمان كنم؟ اكسيژن می‌خواهد اين دستگاه اكسيژنی كه می‌بينيد مال جانبازی بوده كه شهيد شده است. خانواده آن جانباز هم مستاجر است و امروز و فرداست كه صاحبخانه وسايلشان را بيرون بريزد. ديشب با من تماس گرفته و گفت، خانم قنبری چه كار می‌كنيد اگر دستگاه را می‌خواهيد برداريد اگر نه برگردانيد. 

هر باری كه صاحبخانه می‌آيد در می‌زند اعصابش به هم می‌ريزد و من مجبور می‌شوم ببرم آسايشگاه. بيمارستان ساسان هم نگهش نمی‌دارند می‌گويند ببريد آسايشگاه اعصاب و روان هر وقت خوب شد بياوريد اينجا. من كه در خانه امكانات نگهداری از او را ندارم. از او سير نيستم ولی دوست دارم لااقل يك بار به من زنگ بزنند. چند سال است كه از من خبر ندارند. 12-13 سال پيش شايد هم بيشتر آمدند خانه من و گفتند اقدام می‌كنيم و رفتند. از طرف سجادي( بنياد جانبازان) آمدند وضعيت خانه را ديدند نوشتند فوری اقدام شود همه اين نامه‌ها موجود است اما كو تا عمل؟

گفتند بايد برگه‌اش را بياوری. رفتم از بنياد برگه بگيرم آقای (...) طور ديگری با من برخورد می‌كند، می‌روم كارت بيمه‌اش را بگيرم و اين آقا كه تا به حال من را نديده برخورد زننده‌ای می‌كند و فكر نمی‌كند. من چيز زيادی نخواسته‌ام فقط درمان شوهرم را می‌خواهم. وقتی می‌بينم ديگر نمی‌تواند نفس بكشد و پرپر می‌شود من و بچه‌اش هم به يك نحوی آزار می‌بينيم. پسر بزرگ من شب تا صبح به خاطر پدرش نمی‌خوابد، چرا بايد اين طوری باشد؟. از وقتی كه صاحبخانه ما را جواب كرده يه بار حكم تخليه به من داده و اثاثيه من توی كوچه بوده من چه بايد بكنم؟.

من نان شب ندارم. روزی يك وعده غذا به بچه‌هايم می‌دهم، چرا بايد اين طوری باشد؟. درآمد من چقدر است؟ من خودم ناراحتی قلبی دارم. قلبم گشاد شده، رگش گرفته و... من احتياج به اكسيژن دارم توانايی كار كردن هم ندارم.  می‌روم بنياد پرخاشگری می كنند. توهين می كنند.  

کارد به استخوانم رسيده. من سه تا فرزند دارم همگی هم در درس نمونه‌اند. دو هفته پيش يكی آمد وضعيت زندگی ما را ديد گفت وضعيت شما را اعلام می‌كنم و با شما تماس می‌گيرم. دو هفته است رفته هنوز خبری نشده. 

كارت من اشتباه رفته بود ورامين. وقتی رفتم كارتم را بگيرم آقاي(...) كه يكی از مسوؤلان بنياد ورامين است از پشت ميز به من هجوم آورد، اگر حراست و رييس بنياد نبود شايد حتی در گوش من هم می‌زد. مگر من چه گفتم ؟ گفتم حالش شوهرم بد است. گفت آنقدر حالش بد است؟ گفتم به خدا دارد می‌ميرد شما بگوييد من چه كار كنم؟در جوابم گفت: ‌مرد كه مرد؛ به جهنم كه مرد. اين جواب من است؟

پسرش هم می گويد: يك بار پدرم را برديم بيمارستان ساسان بستری كنيم،جا نبود اورژانس هم نبود گفتند برويد بيرون، وقتی ما با صدای بلند گفتيم «آی مسلمانان اين جانباز را بستری نمی‌كنند». زنگ زدند مامور بيايد مادرم را ببرد،می‌خواستند چشم‌هايش را ببندند و چشم بسته ببرند.

پزشك معالج همسرم گفته است اگر جايی از بدن اين جانباز شيميايی زخمی شود خوب شدنی نيست. الان ناراحتی كمر هم گرفته چون يك تخت مناسب ندارد مگر يك تشك چقدر قيمت داشت؟

سال 65 -64 كه در عمليات والفجر 8 در منطقه فاو شيمايی شد. تركش‌ها را از بدنش درآورده‌اند. كشكك‌ پای سمت چپش مصنوعی است. حداقل دو تا عصا بدهند تا تعادلش را حفظ كند.