ياد بعضی
ها،
هربار كه از خاطر هر اهل دلی میگذرد، جای خالی و آه حسرتی را
دنبال خود میآورد.
اين سالها در عزای بسياری پنهانی دندان خشم سائيدهايم و يا
در كناری گريستهايم. احمد
ميرعلائی شايد از منزویترين ايشان باشد،(
گرچه از نخستين قربانيان قتل های زنجيره ای!)
احمد ميرعلائیدر 21 فروردين سال1321 در شهر اصفهانمتولد شد
و
دومآبانسال 1374
خاموش شد.(خاموشش
کردند)
ميرعلائی
ساعت 7 و 45 دقيقه صبح دوم آبان ماه 1374 از خانه بيرون آمد تا
ساعت 8 صبح در کتابفروشی اش با شخصی ملاقات كند،
اما
هرگز به اين قرار نرسيد و سخنرانیاش در ساعت 14 همان روز در
دانشگاه اصفهان، به شكل غيرمنتظرهای لغو گرديد. ساعت 11 شب از
طرف نيروی انتظامی به خانواده او خبر دادند که جسدش کشف شده
است. علت مرگ ايست قلبی اعلام شده بود، اما وجود دو شيشه الكل
در كنار جسد موضوع را تاكنون مبهم نگه داشته است.
احمد ميرعلايی مترجمی بود كه با هر ترجمه ای در حقيقت حادثه
آفريده. بسياری از شعرا و داستان نويسان بزرگ جهان را برای
اولين بار، او به ما شناسانده است.
ميرعلائی دوران تحصيل خود را در اصفهان به
پايان رساند. بعد از اخذ ديپلم وارد دانشكده ادبيات دانشگاه
اصفهان شد و در سال1342 مدرك ليسانس خود را در رشته
ادبيات زبان انگليسی گرفت و سپس برای ادامه تحصيل راهی انگلستان
شد.
او در سال 1346 از دانشگاه ليدز درجه فوق ليسانس گرفته و
پس از بازگشت به ايران دوران
سربازی خود را در
سپاه دانش
گذراند.
از سال 1348 بهبعد علاوه بر تدريس در دانشگاههای اصفهان،
هنرهای دراماتيك، دانشگاه صنعتی اصفهان، دانشگاه هنر، دانشگاهآزاد
و كراچی، بهمدت 4 سالدر مؤسسه انتشارات فرانكلين تا سال
1351 به ويراستاری آثار ادبی مشغول بود.
در سال 1355 تا 1359 بهمدت 4 سال در دهلینو و كراچی به
سرپرستی خانه فرهنگ ايران منصوب شد. در فاصله سالهای 46
تا 55 سردبيری مجلههای كتاب امروز، فرهنگ و زندگی، آيندگان
ادبی و جُنگ
اصفهان را برعهده داشت.
مير علائی با ترجمه و انتشار "ويرانه
های مدور"
از
"بورخس"
و
"سنگ
آفتاب"
از
"پاز"،
كه برای نخستين بار به زبان فارسی برگردانده شدند
و موجب آشنايی خوانندگان فارسی زبان با اين نويسندگان برجسته
میشدند، به فرانكلين پيوست و با ساير مترجمان و مولفان برجسته
مانند كريم امامی، نجف دريابندری، سميعی، سعادت و امير شاهی
همراه گشت. معرفی بورخس، پاز و كوندرا و بالاخره نی پل به
جامعه كتابخوان فارسی حاصل همين دوره ميرعلائی است.
احمد ميرعلايی ترجمه كتاب چهارباب اسكندريه مشتمل به كتاب های
ژوستين، بالتازار، مونتوليو، و كليا اثر لارنس دارل
را
در سال
۱۳۵۱
شروع و چاپ آن تا اين زمان به تعويق افتاده است و بارها تا
آستانه
خمير شدن و...
در مجموع متجاوز از
۲۳
كتاب از او چاپ شده است.
برخی از ترجمه های منتشر شده احمد ميرعلايی:
۱ـ
وايتينگ جان: “شياطين” (نمايشنامه) كتاب زمان، تهران،۱۳۴۸
۲ـ
خورخه لويس بورخس: “ويرانه های مدور”، كتاب زمان، تهران،۱۳۴۹
۳ـ
يان فلمينگ: “چيتی چيتی بنگ بنگ” (كودكان) پيوند،تهران،۱۳۵۰
۴ـ
اكتاويوپاز: “سنگ آفتاب” (شعر) كتاب زمان، تهران
۱۳۵۰
۵ـ
ای.تی.مور:“ای.ام.فاستر”(نقدآثار)جيبی،تهران،۱۳۵۱
۶ـ
خورخه لويس بورخس: “الف و داستانهای ديگر”، پيام، تهران،
۱۳۵۱
۷ـ
عبدالحكيم خليفه: “عرفان مولوي” (با همكاری دكتر احمد محمدي)،
شورای عالی فرهنگ، تهران،
۱۳۵۲
۸ـ
جين مويل، “اسب عالي” (كودكان) بانك صادرات ايران، تهران،
۱۳۵۲
۹ـ
اكتاويوپاز و ديگران: “درباره ادبيات”، كتاب زمان، تهران،
۱۳۵۳
۱۰ـ
خورخه لويس بورخس:“هزارتوها”، كتاب زمان، تهران،
۱۳۵۵
۱۱ـ
ويليام گلدينگ: “خدای عقرب”، كتاب زمان، تهران،
۱۳۵۵
۱۲ـ
هانری پير:“ژان پل سارتر” (با همكاری ابوالحسن نجفي) كتاب
زمان، تهران،
۱۳۵۵
۱۳ـ
گراهام گرين: “كنسول افتخاري”، كتاب زمان، تهران،
۱۳۵۶
۱۴ـ
برنارد مالامود و ديگران:“طوق طلا” (مجموع داستان) آگاه، تهران،۱۳۵۶
۱۵ـ
اكتاويوزپاز:“كودكان آب و گل” (نقد ادبي) كتاب آزاد، تهران،
۱۳۶۱
۱۶ـ
وی.اس.نايپول:“هند، تمدن مجروح”، فارياب، تهران،
۱۳۶۲
۱۷ـ
ميلان كوندرا:“كلاه كلمنتيس”، دماوند، تهران،
۱۳۶۲
۱۸ـ
جوزف كنراد.“از چشم غربي”، كتاب زمان، تهران،۱۳۶۳
۱۹ـ
گراهام گرين:“عامل انساني”، نشر رضا، تهران،
۱۳۶۵
۲۰ـ
خورخه لويس بورخس:“مرگ و پرگار”، فارياب، تهران،
۱۳۶۴
۲۱ـ
خورخه لويس بورخس:“باغ گذرگاههای پيچاپيچ”، نشر رضا، تهران،
۱۳۶۸
۲۲ـ
هرمان ملويل:“بيلی باد، ملوان” نشر رضا، تهران،
۱۳۶۹
۲۳ـ
مقالات، داستانها، و اشعار بسيار در مجلات جنگ اصفهان، سخن،
نگين، الفبا، رودكی، فرهنگ و زندگی، آيندگان ادبی، كتاب جمعه،
مفيد، گردون، آدينه، دنيای سخن، كلك، ليترری ريويو و جز آن.
در ميان نسل دوم مترجمان ايرانی، احمد ميرعلايی را علاوه
بر مترجمی ادبی و حاذق، جزء مترجمان روشنفكر و تاثيرگذار در
حركت روشنفكری ايران میشناسند.
فعاليت ميرعلائی را میتوان به دو دوره تقسيم كرد. از سالهای
1348 تا سال 1356، يعنی دوران اول فعاليت او، فعاليت و
تلاش او قابل ستايش است، زيرا در طی 8 سال 14 اثر را
منتشركرد. وی در زمانی كه هنوز نقد ادبی در ايران چندان پا
نگرفته بود، نقد آثار ادوارد مورگان فورستر را ترجمه كرده
است و آن گاه بهترجمه اكتاويو پاز پرداخت. ميرعلائی در دوره
دوم فعاليت كه سالهای پس از انقلاب را دربر میگيرد، كمكار
تر شده و بيشتر زمانش را در نشر آفتاب، خيابانسعادتآباد
اصفهان و بعدها در محل ديگری كه كتابفروشیاش به نام زنده رود
در آن قرار داشت میگذراند. با اين همه تا زمان مرگ همراره
ارتباطش را با جامعه روشنفكری و دانشجويان حفظ كرده و به ترجمه
آثار فراوانی در سالهای پس از انقلاب نيز همت گمارد.
آثار بسياری از ميرعلائی هنوز منتشر نشدهاند، ترجمه نهايی از
آثارلارنس ارل(ادبيات معاصر آمريكا)، جانت وينترسون(ادبيات
معاصرانگلستان)، ف. دو كاسترو و جرج استانير (ادبيات معاصر
فرانسه) و ترجمهای به اسم چهارباغهای اسكندريه اثر دارل
كه هرگز اجازه چاپ نگرفته است. اين آخری ترجمهای است كه
ميرعلايی بسيار به آن علاقهمند بود و شايد يكی ازشاهكارهای
او باشد و شامل چهار قسمت ژوستين، بالتازار، مونتوليو و
كلهآ است، اما متاسفانه فضای مميزی كتاب اجازه نشر چنين
اثری را تا به حال نداده است كه ترجمه اش، كاری در حد
شاهكار است.
هرآذر
ماه
و هر
آخر پائيز
ياد آوريم
سعيد سلطانپور، سعيدی سيرجانی، احمد ميرعلائی، غفار حسينی،
احمد تفضلی، ابراهيم زالزاده، مجيد شريف، پيروز دوانی ، حميد
حاجيزاده، محمد مختاری و محمد جعفر پوينده و...
را.(
با اندکی تلخيص، اين مقاله به نقل از "نقدنو" در پيک هفته
منتشر می شود و آنچه در پرانتز آمد، توضيحات پيک هفته است.) |