درباره "مراببوس" و سراينده آن "حيدررقابی» و تبديل آن به سرود
آخر افسران توده ای که پس از کودتای 28 اعدام شدند بسيار گفته
اند و نوشته اند. اين افسانه ای ترين ترانه ايرانی است که سه
نسل آن را به فراخور روزگار خوانده اند. دهه 30 و کودتا، دهه
50 و پرشدن دوباره زندان های شاه و بالاخره در زندان های
جمهوری اسلامی. اين نوشته را هم درباره او از قلم عبدالرحيم
جعفری بنيانگذار انتشاراتی امير کبير بخوانيد:
اوايل سال 1329 درکوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست
با جوان پرشوری آشنا شدم به نام حيدرعلی رقابی متخلص به
«هاله»... ازخويشان بيژن ترقی بود. ملی گرايی بود شوريده و
شيفته دکتر محمد مصدق. جوانی بود فروتن و مومن و معتقد و
درمبارزات ملی سخت فعال. دفتر شعری داشت که آن را درهزارنسخه
به نام آسمان اشک چاپ کردم. دراين دفترقطعه شعری بود با عنوان
«مرا ببوس» که بعدها مجيد وفادار، ويولونيست معروف برای اين
شعرآهنگی ساخت و پرويز ياحقی با ويلن و حسن گل نراقی با صدای
گرم و مخملی خود در راديو ايران آن را اجرا کردند که اقبال عام
يافت و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از راديو ايران پخش می
شد. ترانه محبوب مردم ايران شده بود. روزی و هفته ای نبود که
اين ترانه از راديو شنيده نشود. هيچ برنامه راديوئی زبان فارسی
چه در ايران و چه در خارج از ايران نبود که هرهفته آن را پخش
نکند. به نظراهل فن هيچ ترانه ای نبود که در ايران اين همه
طرفدار و شنونده داشته باشد. حسن گل نراقی با اجرای اين ترانه
معروف خاص و عام شده بود، درصورتی که نه خواننده بود و نه
سابقه خوانندگی داشت، و تازه مورد غضب پدرهم واقع شد که با
افکار قديمی خود می گفت مگرتو مطربی که رفته ای در راديو
آوازخوان شده ای؟! حسن گل نراقی قامتی بلند و صورتی سرخ و سفيد
و زيبا و دلنشين داشت و شوخ طبع و بذله گو بود، پايش به
هرمحفلی می رسيد صدای خنده و قهقهه بلند می شد. او بازرگانی
عتيقه شناس بود و درتيمچه حاجب الدوله کاسبي(بلورفروشي) می کرد
ولی با عشقی که به موسيقی داشت نزد استاد حنانه رديف های آوازی
را ياد گرفت و با هنرمندان و نويسندگان راديو دوست و همنشين
بود. حسن درمهرماه 1372 گرفتار فراموشی و تومورمغزی شد و
نتوانستند ازمرگ نجاتش دهند. حسن با آئينی با شکوه و مشايعت
گروه کثيری از دوستانش در گورستان امامزاده طاهردرمهرشهرکرج به
خاک سپرده شد. فريدون مشيری شاعر گرانقدرايران قطعه شعری با
عنوان «بوسه و آتش» درمرگ او سرود و درشب هفت حسن، خود بر
سرمزار او خواند:
درهمه عالم کسی به ياد ندارد
نغمه سرايی که يک ترانه بخواند
تنها با يک ترانه درهمه عمر
نامش اين گونه جاودانه بماند
هاله (رقابي) قامتی لاغر و متوسط داشت، بيست و دو سه سالی
بيشترازعمرش نگذشته بود. سبزه رو بود، با چشمانی درشت و
پراحساس و لبانی خندان. درجريان وقايع 28 مرداد هاله از ايران
گريخت و به امريکا رفت. پس از آن وقايع عده ای از افسران توده
ای اعدام شدند. دربين آنها سرهنگی بود به نام "سيامک" که شايع
شده بود شعر«مراببوس» را او هنگام توديع با خانواده اش و قبل
از رفتن به مقابل جوخه اعدام سروده است! درحالی که من و
دوستانم می دانستيم که هاله اين شعر را برای دختری که دوست
داشته سروده و به او اهداء کرده است. اما خوب، همانطورکه نوشتم
مردم براين باوربودند که اين شعررا سرهنگ سيامک سروده است.
حيدررقابی سراينده اين شعرجاودانه درسالهای نخست انقلاب به
ايران بازگشت و استاد دانشگاه شد و يکی ازهواخواهان پرشور
انقلاب بود، ولی متاسفانه چندی بعد به سرطان مبتلا شد و مدتها
در بستربيماری بود تا درگذشت. تشييح پيکر او نيز با شکوه
فراوان انجام شد و مليون و طرفداران مصدق و جبهه ملی و گروه
کثيری ازدانشگاهيان و دوستداران، پيکر او را به ابن بابويه
بردند و درکنارمزار دهخدا و
تختی و
شمشيری که هريک ارادت خاصی به
دکترمصدق داشتند به خاک سپردند. آهنگسازمراببوس هم چند سالی
پيش از انقلاب از دنيا رفته بود؛ اما ترانه هم چنان به زندگی
خود ادامه می دهد و به سوی سرنوشت می رود، کرچه درحال حاضر،
متاسفانه بايد اين ترانه را ازراديوهای بيگانه شنيد چون
ازراديوهای ايران پخش نمی شود.( درزمان شاه نيز پخش اين ترانه
از راديو ممنوع بود و صفحه ای که از آن وجود داشت نيز بخش اول
آن بود و بخش دوم آن که شباهت به وداع برای اعدام دارد سانسور
و ممنوع شده بود.) |