دو راهی "نان چرب" و "نام تاريخی" دو راهی سرنوشت سازی است.
شماری را آن می برد و شماری را اين. و البته سيل نان چرب،
بنيانکن تر از سيل "نام" است! استعدادهای زيادی درتاريخ ايران
با سيل نان چرب رفته اند، درحاليکه می توانسته اند موج های
بزرگ سيل نام باشند. از شمار آنها که با نان چرب رفتند، می
توان کسانی را نام برد کبريت به جان استعداد خويش کشيدند. مطيع
الدوله حجازی از اين شمار بود که با سيل نان رفت. او اگر بر سر
آن دوراهی با موج نان چرب نرفته بود، بی شک در تاريخ ادبيات
ايران بعنوان يکی از رمان نويسان نامدار کشور باقی می ماند. با
آن سيل چنان رفت که اکنون دشوار می توان حتی نامش را در تاريخ
ادبيات و در ليست نويسندگان ايران پيدا کرد و "زيبا"ی او شايد
در هيچ کتابفروشی يافت نشود. رمانی که بشارت يک بالزاک ايرانی
را داده بود؛ اما صد حيف!
مطيع الدوله حجازی متولد 1280 درتهران بود اما پدر و مادرش
تفرشی بودند. قسمتی از تحصيلات خود را درتهران انجام داد و
قسمتی ديگر را در فرانسه. درفرانسه علوم سياسی و الکتريسيته و
بی سيم را با هم خواند. به فارسی مسلط بود و ادبيات فرانسه را
نيز در فرانسه دنبال کرد. پس از بازگشت به ايران، مترجم وزارت
پست و تلگراف شد و بسرعت نيز مراحل ترقی را طی کرد، حتی مدتی
رياست اداره کارگزينی وزارت پست و تلگراف شد. سپس به وزارت
دارائی منتقل و رئيس دفترعلی اکبر داور وزير دارائی شد. در اين
دوران و پيش از آن داستان و قصه می نوشت و ميان دو سرنوشت دست
و پا زد: نويسندگی يا ادامه کارهای دولتی. او بر سر همان دو
راهی قرار گرفته بود که در بالا نوشتيم. پيش از بسياری بر سر
اين دو راهی قرار گرفته بودند. برخی بکلی با سيل نان چرب رفتند
و برخی دو زيستان شدند و شماری به سيل "نام تاريخی» پيوستند.
حجازی از گروه اول و نتوانست ملک الشعرا بهار و يا ناتل خانلری
و علی دشتی شود و لا اقل در خط ميانه باقی بماند.
عضو فرهنگستان، رياست انتشارات و تبليغات، معاونت نخست وزير
در1330 و در کابينه علاء و مدت کمی هم حضور در کابينه دکترمحمد
مصدق و سرانجام 18 سال سناتور تهران.
اينها بود آن موج هائی که مطيع الدوله حجازی و خالق رمان
عاشقانه و خواندی "زيبا" را با خود برد. نام او نيز با همين
رمان در خاطره ها مانده است و نه آن پست و مقام هائی که در
دولت ها داشت و دست نوازشی که دربار شاهنشاهی بر سر کشيد.
رمان "زيبا" در دوران خود بسيار مشهور بود و انواع حدس و گمان
ها درباره داستان آن بر سر زبان ها بود و اين بدليل واقعی بودن
بخشی از وقايع اين رمان بود.
زيبا، آينه اوضاع اجتماعی ايران دراواخر دوره قاجاريه است.
بعدها مجموعه داستان های کوتاهی بنام "انديشه" انتشار داد که
اين کتاب هم چند بار تجديد چاپ شد. باباکوهی از جمله قصه های
بحث انگيز اين مجموعه بود. پس از آن "هما"، "آهنگ"، "ساغر"،
"پريچهر"، "پروانه" و "سرشک" را منتشر کرد که همه آنها مايه
های عاشقانه داشت و در نوع خود خواندنی. چنان که برخی از آنها
به زبان های ديگر نيز ترجمه شد. حجازی چند نمايشنامه نيز نوشت
که روی صحنه برده شد. مانند «محمود آقا را وکيل کنيد». و
سرانجام رمان "آينه" به همه بشارت داد که نويسنده ای بزرگ به
صحنه آمده است. نويسنده "آينه" می توانست بالزاک ايران شود.
جامعه در کنار عشق و رويدادهای زندگی و آن پوستی که جامعه
فئودالی ايران می کند تا سرمايه داری جانشين آن شود در مجموعه
کارهای حجازی منعکس بود. رمانتيک می نوشت، اما متاثر از
رئاليسم نيز بود.
حجاری در1317 امتياز روزنامه دولتی "ايران امروز" را در
اختيارش گذاشتند و او با تمام امکاناتی که در اختيارش قرارگرفت
يک نشريه هفتگی خوش ظاهر که ازلحاظ کاغذ و چاپ ممتاز بود را
انتشار داد تا پيشرفت های دوران پهلوی را منعکس کند. چند صفحه
از اين نشريه به زبان فرانسه تنظيم می شد. سرپاس مختاری رئيس
شهربانی وقت از دوستانش بود و اين دوستی تا پايان عمرمختاری
ادامه يافت!
حجازی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به طورکامل درخدمت دربار
شاه در آمد. برکرسی سنا جلوس کرد و نويسنده برخی نطق های
محمدرضاشاه شد. در قبال اين نزديکی به دربار هکتارها زمين
دراختيارش قرار گرفت که با اعمال نفوذ خود او خيابانی از آن
عبور کرد که نامش را نيز "حجاری" گذاشتند. اين زمين ها با قيمت
های بالا فروخته شد و بعدها خودش گفت:
سود هرمترزمين ازفروش 50 جلد تاليفات من بيشتربود. با کمال
الملک نقاش نيز حشر و نشرداشت و شرح حالی بی رمقی نيزدرباره
او نوشت، اما نويسنده اين شرح حال، ديگر آن حجازی "زيبا" و
"آينه" نبود. سرانجام در سال 1352 در گمنامی کامل درگذشت. |