پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 
 

تاريخ سينمای ايران- 3
سانسور
از دومين فيلم ايرانی
بدستور رضا شاه آغاز شد
رضاشاه پس از ديدن فيلم "فردوسی”
دستور داد از سلطان محمود غزنوی
چهره شاهی مهربان ترسيم شود!
مسعود مهرابي

افتتاح سينما "پالاس" در محل سابق سينما تهران به سال 1309 يك حادثه بود، زيرا مردم تهران برای نخستين بار سالنی مجلل و سينمائی بزرگ می ديدند. اين سينما را "مرتضی قلی خان بختياری” با مخارج هنكفت بنا كرده بود و از همه مهمتر اينكه فيلم های سينما پالاس حرف می زد!

سينما پالاس كه مدير آن "خان خانان" فوتباليست معروف آن زمان بود، مردم را بواسطه كنجكاوی برای تماشای فيلم ناطق به خود جلب می كرد، اما از آنجا كه در آن هنگام نمی توانستند فيلم ها را دوبله كنند (زيرا نوار ناطق فيلم روی صفحه ضبط می شد نه دركنار فيلم) و دستگاه های پخش صدای سينما هم خوب نبود و از بلندگوها صدای گوش خراشی شنيده می شد، هيچكس چيزی ازفيلم های اين سينما متوجه نمی شد. به همين جهت پس ازچندی سينما پالاس تعطيل شد، ولی دراين زمان سينماهای ايران و ماياك هم ناطق شده بودند.

بهرحال، سنيمای ناطق درايران تبديل به يك واقعيت شده بود. افرادی كه زبان خارجی می دانستند داستان فيلم را می فهميدند، بنابراين روشنفكران و زبان دانهای آن زمان طالب آنگونه سينما شدند و مردم عادی به سينماهای درجه دوم كه سريال نشان ميدادند ( ازقبيل "پارس"، "ملی”، "سپه") روی آوردند. اين وضع تا وقتی كه دوبله فيلم آغازشد، ادامه داشت. درطول اين سالها سينمای وارداتی جای پای خود را محكم كرد و از اين زمان (سال 1308) بود كه سينمای فارسی نيزمقلدانه پا درجای پای سينمای وارداتی گذاشت و شروع بكاركرد.

 

سنت ناپسند

همچنانكه پيشترآمد، سرآغازفيلمبرداری درايران را بايد ازآن "خان بابا معتضدی” دانست كه برای نخستين بارچند فيلم خبری تهيه كرد و بعدا هم يك فيلم كوتاه سه پرده ای كمدی ساخت كه درسينما "تهران" (قبلا "ميهن" نام داشت) واقع درميدان حسن آباد (سينمايی كه متعضدی درمالكيت آن شريك بود) به نمايش درآمد. اما اولين فيلم بلند سينمايی ايران " آبی و رابی” نام داشت كه بوسيله " آوانس اوهانيان" درسال 1308 نوشته و كارگردانی شد و فيلمبرداريش را خان بابا معتضدی انجام داد. اوهانيان اين فيلم را با شركت مهندس "ضرابی” و "سهرابی” ساخت. فيلم، صامت و 35 ميليمتری بود و 1800 مترطول داشت و با وسايل ناقص فنی، به زحمت چاپ و ظاهرشد. "آبی و رابی” پانصد و شصت تومان خرج برداشت و حدود هفت هزارتومان عايد اوهانيان كرد. مقداری ازاين فيلم كمدی را حركات دو مرد كوتاه و بلند مضحك تشكيل می داد و بخشی ازآن نيزنقاشی بود. نقاشی ها را فردريك نالبرك (نقاشی كه آرم راه آهن دولتی ايران را ساخت) تهيه كرده بود.

محمد تهامی نژاد، درسلسله مطالب خود بنام " ريشه يابی ياس" درخصوص "آبی و رابی” و ديگرمسائل مربوط به سينما دراين دوره، چنين نوشته است:

"درتهران فيلم مضحك پات پاته شون دانماركی تماشاچيان زيادی را خندانده و اوهانيان درسال 1308 "آبی و رابی” را از روی آن ساخت، كه " ساكوار ليدزه" صاحب سينما ماياك تهيه كننده و خان باباخان معتضدی با دوربين كومونی كه ازپاريس با خودش آورده بود اينكاررا فيلمبرداری كرد.

اوهانيان همه عوامل وارد تاريخ شدن را دراختيارمی گيرد غيرازفكر و انديشه را. سنت ناپسند كپيه سازی ازهمان اولين فيلم ايرانی شكل می گيرد.

اوهانيان ارمنی مهاجری است متخصص درسرهم كردن اراجيف. گرچه تاسيس "پرورشگاه آرتيستی...." را بايد كار با ارزشی تلقی كرد معذالك تاريخ به ما لطف فراوانی نمی كند، آيزنشتاين را برای راهنمائی به مكزيكی ها نصيب می كند، "رنوار" را برای "ساتيا جيت رای” هندی ها و اوهانيان را برای ايران! اين يك بدشانسی تاريخ است.

درسال 1311 اوهانيان كه شركت سهامی "پرسفيلم" را تاسيس كرده، قصد می كند پس ازگذشت پنج سال ازآغاز سينمای ناطق دومين فيلم صامت خود، " حاجی آقا اكتورسينما" را بسازد. او معتقد است فيلم بايد به شيوه كمدی ساخته شود، تا مردم را به سينما عادت داد و درهمان حال خيال تهيه كننده را ازباز گشت پولش راحت كرد (يعنی درست همان چيزی كه تا سال 1357 چون يك بختك درسينمای ايران دوام آورد). با ابراز اين فكرتوسط اوهانيان، داستان "حاجی آقا اكتورسينما" طوری انتخاب شد كه به اصطلاح جهت تفكرمردم تغييريابد. اوهانيان آشنائی چندانی با روحيات و فرهنگ جامعه نداشت از اينرو فكرمی كرد مشكل مردمی كه او "حاجی آقا" را بعنوان مظهرشان انتخاب كرده هنرپيشه شدن دخترانشان است.

پيام فيلم، اين بود: مردمی كه (چون مسائل زندگی و جامعه شان درفيلمها مطرح نمی شد) به سينما نمی رفتند، احمق و عقب افتاده اند.

"حاجی آقا"- كه " حبيب الله مراد " شاگرد مدرسه سينمايی اوهانيان نقش او را بازی می كرد مردی است مخالف سينما كه دخترش (آسيا قسطانيان) و دامادش (عباس خان طاهباز) او را به گوشه و كنارشهرمی كشانند و مخفيانه از وی فيلم می گيرند. سرانجام با تمهيدی حاجی آقا را به سينما می برند. "حاجی آقا خودش را می بيند، خوشش می آيد و برای خودش و سينما كف می زند."

فيلم، كمدی و دردو پرده بود و گرچه واقعيت های اساسی را در بر نداشت، اما ايجاد شكاف ميان طرزتفكر دو نسل را كه با سياست های اجتماعی رضاشاه روزبروز نمايان ترمی شد بازگو می كرد. روی ورقه آگهی فيلم كه به سه زبان فارسی، فرانسه و روسی توسط شركت سهامی پرسفيلم چاپ شده بود اين جمله ها جلب توجه می كرد:

"تمام عمليات حيرت انگيزی كه در كافه پارس بوقوع پيوست با طرز جالب توجهی مشاهده خواهيد فرمود. كمدی، كميك، درام، رقص و سازايرانی ..."

فيلم را " پائولو يوتومكين" فيلمبرداری و حبيب الله مراد، آسيا قسطانيان، زما آگانيانس، عباس خان طاهباز، عباس قلی خان عدالت پور، غلامحسين خان سهرابی فرد و اوانس اوگانيانس (اوهانيان) نقشهای آنرا بازی كردند.

روزنامه اطلاعات 14 بهمن 1312 درمورد اين فيلم چنين می نويسد:

"ساعت 5 بعد ازظهريازدهم بهمن سال 1312 نمايش اولين فيلم ايرانی كه توسط آرتيست های ايرانی برداشته شده به معرض نمايش گذارده شده است.... فيلم مزبورنواقص زيادی داشت. تاريك بود، صورتها سياه بودند، قسمت تكنيكی فيلم رضايتبخش نبود..."

 

مرادی به صحنه می آيد

وسوسه ساختن فيلم درمحدوده جغرافيايی تهران باقی نمی ماند. "ابراهيم مرادی” به سال 1309 " انتقام برادر" يا "روح و جسم" را دربندر انزلی كليد می زند. فيلم به علل گوناگون نيمه كاره می ماند و بيش از700 متر آن ساخته نمی شود. مرادی همين مقدار را همراه با يك پرده رقص در رشت و بندرانزلی نشان ميدهد و برای آزمون بخت خود راهی تهران می شود.

ايجاد پرورشگاه آرتيستی و فارغ التحصيل شدن عده ای و بدنبال آن پا گرفتن محافلی كه با اشتياق ازسينما صحبت می كنند و در تب و تاب " رژيسوری” می سوزند و دست آخربحث پرجنجالی كه به واسطه " حاجی آقا اكتورسينما" بين موافقين و مخالفين بوجود آمده است، حال و هوای تازه ای به سينمای ايران داده است. مرادی در اين فضا اشتياقش برای ساختن فيلم دوچندان می شود. او برای يافتن تهيه كننده به هردری می زند. كسی حاضربه سرمايه گذاری نيست. فروش پائين "حاجی آقا" سهام داران را خرسند نكرده است. مرادی سرانجام ازشركتی به نام "كازانوا" سر درمی آورد. زاهدی و وهاب زاده صاحبان شركت بعد از ديدن قسمتی از فيلم "انتقام برادر" برای كاربا او ابراز تمايل می كنند، اما پای پول و سرمايه گذاری كه پيش می آيد حرف خود را پس می گيرند. اين ناكامی اول مرادی نبود، پيش از اين موجبات ناكامی های ديگری را سياست های مالی و سياسی حكومت برای او فراهم كرده بود.

مرادی جستجو را ازسرمی گيرد. مرزهای سينمای آنروز ايران چندان گسترده نيست. سرانجام تعدادی ازدست اندركاران پرورشگاه آرتيستی اوهانيان را پيدا می كند. اين آشنايی به تاسيس سومين استوديوی ايران بنام "شركت محدود فيلم ايران" می انجامد. احمد دهقان، احمد گرجی و محمدعلی قطبی شركای ديگر هستند.

"شركت محدود فيلم ايران"، با وجود وسايل فيلمبرداری مرادی كه از " زايس ايكون" آلمان خريداری كرده بود رونق می گيرد (پيش ازاين وسايل او بواسطه قانون انحصار تجارت خارجی كه طبق آن حق صادرات و واردات كليه كالاها درانحصار دولت قرار می گرفت مصادره شده بود). اقبال رو نشان می دهد. درارديبهشت 1312، اداره سياسی تهران اجازه ساختن فيلم "بوالهوس" را صادركرد. درخرداد 1312 مرادی كه برای جلوی دوربين بردن فيلمش به تعدادی هنرپيشه احتياج داشت، اعلانی به اين شكل به روزنامه ها می دهد:

 

اولين موسسه فيلمبرداری ايران

"شركت فيلم ايران برای فيلمبرداريهای خود كلاسی تشكيل داده و عده ای را مجانا در كلاس مذكوربرای تربيت آرتيست می پذيرد. خانم ها و آقايان داوطلب تا 25 خرداد همه روزه از 5 تا 7 بعد ازظهربه دفترمركزی و آتليه شركت واقع درخيابان اميريه كوچه وستاهل مراجعه نمايند".

مرادی بالاخره فيلمش را می سازد. "بوالهوس"، درخرداد ماه 1313 در سينما ماياك طبق تشريفاتی به نمايش درمی آيد. قصه فيلم چنين بود: "مردی دربازارهفتگی روستا با دختری آشنا شده و با او ازدواج می كند. بعد از چندی مرد دچارحادثه ای می شود. برای معالجه به تهران سفرمی كند و درآنجا فريفته دختری می شود. خبراين دلبستگی به همسر روستائی می رسد و او دست به خود كشی می زند، اما توسط شخصی نجات می يابد. مرد پس ازچندی متوجه اشتباه خود می شود و به روستا برمی گردد، اما ديگرديرشده است".

با اين قصه، "بوالهوس" اولين فيلمی بود كه مقايسه ای سطحی و ساختگی بين زندگی خلقيات شهرستانی ها و پايتخت نشين ها را مطرح می كرد و نشان می داد كه چگونه يك جوان شهرستانی گول مظاهر پايتخت را می خورد. "بوالهوس" فيلمی است كه امتدادش به فيلم های "مجيد محسنی”، "پرويزصياد" می رسد. گويا مرادی پس ازآنكه كاملا توسط دستگاه تفتيش حكومت، ازنظرافكارعقيده بررسی می شود، برای كارسينما مناسب تشخيص داده می شود!

محمدعلی فروغی نخست وزير وقت دوبار به ديدن فيلم می رود. همزمان با نمايش فيلم روزنامه اطلاعات چنين گزارشی را از نمايش فيلم به چاپ می رساند:

" اين سومين فيلم ايرانی است كه درتهران به نمايش درمی آيد. خوشبختانه ترقی بلندی برای توسعه و پيشرفت فيلمبرداری برداشته شده است.... در مراسم افتتاح رئيس مجلس شورای ملی، نمايندگان و محترمين و روسای ادارات شركت داشتند.... قبل ازشروع آقای دكترسيد ولی الله نصرمدير كل وزارت معارف نطق مبسوطی داير بمعرفی شركت محدود فيلم ايران ايراد داشتند و درخاتمه آقای فهيمی رئيس اداره انطباعات وزارت معارف يك قطعه مدال علمی كه برای موسسه فيلمبرداری تصويب شده بود در ميان كف زدنهای حضاربه آقای مرادی اداره كننده موسسه ازطرف وزارت معارف اعطا كردند. فيلم " بوالهوس" يكساعت تمام طول كشيد. بعضی از قسمتهای فيلم چسبندگی پيدا نمی كرد".

بازيگران فيلم ازاين قراربودند: محمدعلی قطبی (جوان اول فيلم)، احمد گرجی، احمد دهقان، احمد مرادی، قدسی پرتوی ( زن اول فيلم)، آسيه، توران ويسی و حسن پرتوی .

ابراهيم مرادی درباره فيلم و سينما درآن دوران چنين می گويد:

"دردوازده سالگی برای اولين باربا سينما دريك محفل خصوصی آشنا شدم. درآنوقت حتی عكاسی درايران نيزانجام نمی شد و چون به عكاسی كمی آشنائی داشتم به اين هنرعلاقمند شدم. بالاخره درسال 1308 پس از پايان تحصيلاتم "استوديوی جهان نما" را در بندر انزلی دائركردم. برای تهيه فيلم "انتقام برادر"جمعا" دوهزارتومان صرف كرديم كه فقط هزارتومان فروش داشت. البته اين مخارج برای تهيه وسايل فيلم بكاررفته بود و هنرپيشه ها در آن زمان دستمزدی دريافت نمی داشتند. همچنين مخارج فيلم بوالهوس در حدود سه هزارتومان بود، كه فروش اين فيلم نيزبه همين مقدارمی رسد. در مورد فيلم بوالهوس لازم بتوضيح است كه بگويم، يك گروه اركستردرجايگاه مخصوص می نشستند و همراه با فيلم موزيك می نواختند كه مطابق با نمايش فيلم از بلند گوها پخش می شد. از جمله ديگرمشكلات ما درآن زمان نبودن سرمايه كافی برای كارهای فنی بود. هيچكس حاضرنبود سرمايه خود را به خطراندازد. از ديگرمشكلات ما، برق بسيار ضعيف شهربود و ما فقط با لامپ چراغ توری "تی توس" كه با بنزين روشن می شد و نورثابتی داشت فيلم را چاپ می كرديم. تهران آب لوله كشی نداشت و ما ناچاربوديم بعد از ظهور و ثبوت فيلم ها را توی حوض بزرپی شستشو دهيم. اوايل فيلم های ما زخمی می شدند و ما دليلش را نمی فهميديم، بعدا متوجه شديم كه ماهيهای حوض ژلاتين فيلم های ما را می مكند و می خورند. وسايل ارتباطی كاملی وجود نداشت. ما بايستی نگاتيف فيلم را از اروپا  بوسيله كشتی به خرمشهر وارد كنيم. با جاده های خاكی و سرويس های نامرتب و معطلی درگمرك ها و انبارها غالبا يكسال و نيم يا بيشتر طول می كشيد تا فيلم بدستمان برسد و دراين مدت نگاتيف فاسد می شد و قابل استفاده نبود. ما ناچاربوديم ازفيلم پوزتيف استفاده كنيم و چون فيلم پوزتيف برای فيلمبرداری كم حس و ضعيف بودند ناچاربطريقه شيميائی ابداعی خودمان آنرا تقويت می كرديم. تمام فيلم بوالهوس با فيلم پوزتيف گرفته شده بود.

درتهران حتی يكدستگاه تراش فلزات وجود نداشت. يكدستگاه جوشكاری نداشتيم و مجبوربوديم ازحلبی سازان، ازآفتابه سازها و تله موش سازها استفاده كنيم. ابزاركاملی نداشتيم و دستگاههای خودمان را با ابزار های كهنه و فرسوده يا لوازمی كه مربوط به اتومبيل و ساعت بود جورمی كرديم و می ساختيم."

 

سپنتا، پيشگام سينمای ناطق

به سال 1311 دركمپانی " امپريال فيلم" بمبئی نخستين فيلم ناطق ايرانی بنام "دخترلر" ( يا "ايران ديروز و امروز") ساخته شد. نوشتن فيلمنامه و نقش اول اين فيلم را عبدالحسين سپنتا برعهده داشت و بقيه بازيگران روح انگيز كرمانی (سامی نژاد)، هادی شيرازی و سهراب بودند. تهيه " دخترلر" هفت ماه طول كشيد و درديماه سال 1312 دردو سينمای ماياك و سپه به روی پرده آمد. برخلاف انتظارسينما داران كه به نمايش فيلمهای فرنگی خو كرده بودند، "دخترلر" با استقبال گرم مردم كوچه بازار روبرو شد و ازلحاظ مدت نمايش و فروش حد نصابی بجا گذاشت كه تا چند سال بعد شكسته نشد.

دخترلر كه براساس داستان عاميانه "جعفرو گلنار" شكل گرفته، درباره زندگی دختری است بنام گلناركه درقهوه خانه ای كارمی كند و درآنجا با جعفر، ازمامورين دولت آشنا می شود و به اودل می بازد. گلناردركودكی بوسيله راهزنان لر دزديده شده و اينك قلی خان رئيس راهزنان چشم طمع به او دارد. جعفربا قلی خان دست و پنجه نرم می كند و سرانجام پس ازحوادثی به وصال گلنارمی رسد. درپايان فيلم، جعفرو گلنارازترس انتقام راهزنان از خوزستان به بمبئی می گريزند و با شنيدن خبر "ترقيات" ايران خود را آماده بازگشت به وطن می كنند.

سپنتا درباره چگونگی ساخت اين فيلم می گويد:

" اردشيرايرانی مديرشركت فيلمبرداری امپريال فيلم دربمبئی بود كه از معروفترين كمپانی های فيلمبرداری هند بشمارمی آيد. درآن موقع كمپانی مزبور فيلمی به نام "داگوگيلركی” به زبان اردو تهيه می كرد. ديدن اين فيلم و آشنايی دينشاه با اردشير و من فرصت داد كه فكرتهيه يك فيلم فارسی را در خاطراردشيرتمركزدهم. دراندك مدت تصميم به تهيه فيلم گرفته شد. سناريوی دخترلر را با نظرفنی اردشير كه مخصوصا از نظرمونتاژ مهارت زيادی داشت نوشتم و اين فيلم دراستوديو امپريال شروع و تهيه شد. تاريخ دقيق را به خاطرندارم ولی می دانم كه درماه آوريل 1932 اولين قسمتهای فيلم تهيه شد."

براساس سناريو؛ وقايع فيلم درايران رخ ميداد. بنابراين لباسها و وسايل صحنه ها می بايست ظاهری ايرانی داشته باشد. لوازم مورد نيازسپنتا با مشخصات ذكرشده درهند يافت نمی شد. بنابراين وسايل ضروری را از ايران خواستند و لوازمی مانند آنچه درغارقلی خان ديده می شود همه از ايران فراهم شد.

سپنتا نخستين روزهای فيلمبرداری را چنين شرح ميدهد:

 " دردو اتومبيل سواری يكی متخصص فيلم برداری و صدا برداری و دستياران آنها و ديگرمن كه گارگردان بودم، و چند نفركه ازآن به بعد هنرپيشه ناميده شدند، قرارداشتيم و راههای پرپيچ و خم را ازدرون جنگلهای وحشتناك می پيموديم. مقصد ما محلی بود در "چمود". اين محل را كه برای رسيدن به آن می بايست فرسنگها ازدرون جنگل و رودخانه عبوركنيم ازاين نظرانتخاب كرده بودم كه درحوالی شهربمبئی مناظری كه شبيه به لرستان باشد وجود نداشت و مجبوربوديم فرسنگها راه پيموده و قريب دويست اسب را به آن محل بفرستيم تا بتوانيم قسمتی ازمنظرشبيه به لرستان پيدا كنيم و بسا اتفاق می افتاد كه پس ازرسيدن به محل مقصود، اتفاقا هوا ابرمی شد و تا غروب همه ما منتظرآفتاب می نشستيم و بالاخره مايوس شده بدون آنكه اصلا دستگاه فيلمبرداری شروع به كاركرده باشد مراجعت می كرديم. اغلب اتفاق می افتاد كه مناظری شبيه به لرستان و كوههای آن سامان پيدا می كرديم ولی يك تيرتلگراف يا لوله آب يا عمارت مدرن كه درآن منظره بود مانع می شد كه ازكوه مذكوراستفاده نمائيم يا آنكه درخت نارگيلی كه درآن منظره قرارداشت ما را منع می كرد. فيلمبرداری اين فيلم با شركت كسانی كه تمام آنها برای اولين مرتبه خود را درمقابل دوربين فيلمبرداری می ديدند كارآسانی نبود."

سپنتا مردی اديب بود و درعلم و ادبيات كهن ايران مردی صاحب نظربشمار می آمد، اما ازواقعيت های اجتماعی ايران آگاهی چندانی نداشت. او تبليغات حكومتی را درباب نظم و پيشرفت و عدالت باورمی كرد و "دخترلر" ماحصل درآميختن اين تبليغات با گرايشهای علمی او بود. با اينحال چند سال بعد كه به ايران آمد با حقايق ازنزديك آشنا شد و تلخی واقعيت ها او را به سرخوردگی و انزوا كشاند. سپنتا درخصوص انگيزه خود ازساختن "دخترلر" می گويد:

" ازآنجائی كه اولين فيلم ناطق فارسی بود و دركشوربيگانه نمايش داده می شد شايسته بود موضوع آن ترقيات ايران آن روزباشد. لذا داستان دخترلر را طوری تنظيم كردم كه مربوط به ايلات و قدرت حكومت مركزی ايران باشد و بهمين جهت تبليغ ترقيات ايران نو طی فيلم مزبورنشان داده شد و ازلحاظ ملی و تهييج احساسات ملی ايرانيان دورازوطن واقع شد."

 يكی ازمشكلات سپنتا يافتن  بازيگرمناسبی برای نقش گناربود. جستجوهايش به نتيجه نرسيد و سرانجام روح انگيزسامی نژاد، همسريكی ازكاركنان استوديو به كمك امپريال به كمك او آمد و حاضرشد كه درفيلم بازی كند. اما اين زن لهجه غليظ كرمانی داشت و سپنتا ناچارشد كه به همين علت تغييراتی درفيلمنامه بدهد. اتفاقا خانم روح انگيزنقش گلناررا بخوبی بازی كرد، اما اين اولين و آخرين نقش سينمائی او بود: " بخاطرناراحتی هائی كه درموقع فيلمبرداری و بعد ازآن چه ازطرف فاميل و چه ازطرف مردم كشيدم هرگزراضی نشدم درفيلم ديگری بازی كنم."

درمجموع، " دخترلر" 1933 نه فقط اولين فيلم ناطق فارسی است بلكه در رديف پيشگامان سينمای ناطق نيزقرارمی گيرد. زيرا تنها پنج سال پيش از ساخته شدن آن بود كه نخستين فيلم تمام ناطق سينما، "چراغهای نيويورك" 1928، به نمايش درآمد. ازهمين رو "دخترلر" می تواند منبع قابل توجهی برای پژوهش درزمينه چگونگی پيدايش و تحول صدا در سينما باشد.

سپنتا برای بيان دلبستگی خود به مضامين تاريخی و گنجينه ادبيات قديم ايران، سينما را وسيله مناسبی يافت. دومين فيلم او بنام " فردوسی” كوتاه مدتی پس از "دخترلر" ساخته شد و برای نخستين باردرجشن هزاره اين شاعربلند آوازه به نمايش درآمد. اين فيلم، كه ساختن آن تنها دوماه طول كشيد، سرگذشت فردوسی را ازجوانی تا پيری دربرمی گيرد، رابطه او با دهقانان و موبدان را بيان می كند، صحنه هائی ازحماسه سرائی شاعر را به تصويرمی كشد و با مرگ غم انگيز او پايان می يابد.

رضاشاه وقتی فيلم يكساعتی "فردوسی” را ديد برخی ازقسمت های آن را نپسنديد و سپنتا مجبورشد بخش هائی ازفيلم را تغييردهد. ازجمله صحنه های مربوط به سلطان محمود غزنوی كلا از نو فيلمبرداری شد و سپنتا نقش سلطان محمود را به محتشم كه درسفارت ايران درهندوستان كارمی كرد، سپرد. به اين ترتيب درنسخه بازسازی شده، سلطان محمود چهره شاهی عادل و هنرپروررا پيدا كرد.

"فردوسی” ازظرافت های بيان سينمائی خالی نيست. كارگردان برای بيان تيرگی و اندوه و مرگ درصحنه تشيع جنازه شاعرازشيوه تصويربرداری ضد نوراستفاده كرده است و ازنظر داستانگوئی نيزدرجاهائی موفق است- مانند صحنه ای كه فردوسی درايام پيری و انزوا ازپنجره اتاق می شنود كه كودكان شعرهای او را می خوانند.

سومين فيلم سپنتا "شيرين و فرهاد" نام داشت كه فيلمنامه اش را ازروی منظومه معروف نظامی گنجوی اقتباس كرد و آنرا دركمپانی امپريال بمبئی ساخت. بازيگران اين فيلم غيرازخود سپنتا، عبارت بودند ازفخرجباروزيری، محتشم و فرسا. تهيه "شيرين و فرهاد"، كه بيشترمردم با آن آشنايی داشتند، عامل اصلی موفقت و فروش خوب فيلم شد و جنبه دراماتيك آن تاثيرعميقی برتماشاگران گذاشت، هرچند كه نتوانست از نظرتاثيرگذاری با "دخترلر" برابری كند. اين فيلم داستانی دلدادگی يك كوهكن را حكايت می كند و پيام آن اين است كه عشق بيش از پول و جاه و مقام می تواند موثرباشد. در حاليكه اهل فن كندن گذرگاهی ازكوه بيستون به قصرپادشاه را ناممكن می دانند. فرهاد كوهكن به نيروی عشق اين كاررا انجام ميدهد.

كادرفنی " شيرين و فرهاد" همان افراد دخترلربودند. طرح لباسها، دكور و گفتگوها با توجه به نقوش و متن های باستانی ريخته شد. و بازيگران اصلی اين فيلم عبارت بودند ازفخرجباروزيری ( شيرين)، روح انگيز ( شكر)، ايران دفتر( نديمه) و سپنتا ( فرهاد). اكثرصحنه های فيلم موزكال است، مثلا نديمه به زبان ترانه با شيرين سخن می گويد. آهنگها توسط "نوربانی” ساخته شد و كارمونتاژ و لابراتواردرسال 1313 خاتمه يافت.

چهارمين فيلم سپنتا به نام چشمهای سياه طی دو ماه دراستوديوی "كريشنا فيلم كمپانی” هندوستان ساخته شد و برای اولين بار درسال 1315 به مدت بيست و هشت شب به نمايش درآمد. چشمان سياه سرگذشت دختری و پسری ايرانی است كه درزمان نادرشاه به نفع ايران درهندوستان جاسوسی می كنند. كمپانی امپريال پس ازدرآمد سرشاری كه ازفيلمهای دخترلر، شيرين و فرهاد و فردوسی كسب كرده بود، ميل داشت فيلمهای ديگری نيزبا كمترين هزينه روانه بازاركند و درهمان حال به تعهدات خود در برابرسپنتا عمل نكند. سپنتا دراين مورد چنين می گويد:

 " من فيلم دخترلررا با منتهای زحمت برای امپريال كمپانی تهيه كردم و كمپانی مذكوربه عذراينكه از بازارسينما در ايران اطلاع  ندارد و مطمئن به استفاده ازآن نيست مرا اميد داد كه درصورت آنكه اين فيلم را خوب كارگردانی نمايم كه مورد توجه ايرانيان قراربگيرد قدردانی كاملی خواهد نمود. ولی پس ازانجام اين خدمت آنها به تعهدات خود وفا نكردند. تهيه فيلم دخترلربه همان اندازه برای كمپانی استفاده داشت به ضررمن تمام شد. در هنگامی كه امپريال فيلم را ترك گفتم، كمپانی گريشنا به من پيشنهاد كرد كه برای فيلمبرداری فارسی حاضراست. من به رئيس اين كمپانی كه همواره نيكی ها و محبتهای او را فراموش نخواهم كرد پيشنهاد كردم برای آنكه اين فيلم برداری ارزان و سهل تمام شود موضوع آن مربوط به هند نگاشته شده و درعين حال راجع به ايران و جنگهای نادرشاه خواهد بود. فيلم "چشمهای سياه" شروع شد. حكايت سناريو و كارگردانی آن به عهده خود من بود. وضع مالی من خوب نبود چون كمپانی امپريال را رها كرده بودم."

 ساسان سپنتا، پسراين كارگردان، درباره چگونگی برخورد دستگاه سانسور هندوستان با فيلم چشمهای سياه گفته است:

"صحنه های آتش زدن شهرلاهور را تماما سانسوركردند، البته صاحب كمپانی كه شخصی بود بنام "ياتل" بعلت آنكه فيلم درايران مورد استقبال باشد، ازتهيه آن قسمت ابائی نداشت. يكی دو سال بعد كه هند دركشاكش انقلاب واقعی خود بود كمپانی گريشنا ازفرصت استفاده كرد و قسمتهايی از فتح لاهوررا كه " تگتبو" آن هنوزموجود يود مجدد به فيلم اضافه كرد. اين قسمت جنگ كه درقلعه های دورازشهربا عراده های توپ وعده كثيری تهيه شده بود، برای كمپانی مخارج زيادی داشت. بدين سبب او دنبال فرصت می گشت تا آنرا دوباره به فيلم اضافه كند."

 مشخصات فيلم چنين بود: بازيگران: فخرجباروزيری ( هما)، سپنتا ( همايون)، سهراب پوری ( راجا)، خانم گلاب ( بانو)، خانم شاسی ( دهقان)، و اميرحسينی ( مرتاض). فيلمبرداری : سلاشبو، صدا بردار: تاگوريای، سازنده آهنگها: اميرحسينی، كارگردانی، فيلمنامه و مونتاژ: سپنتا. اندازه فيلم سی و پنج ميليمتری با صدای اپتيك و طول آن يازده هزارفوت، سرعت فيلم 24 كادردرثانيه و مدت نمايش آن دو ساعت و سه دقيقه بود.

 آخرين فيلمی كه سپنتا ساخت، "ليلی و مجنون" نام داشت. سپنتا فيلمنامه را از داستان معروف "ليلی و مجنون" نظامی گنجوی اقتباس كرد و موسيقی متن ازميان ساخته های كلنل علينقی وزيری انتخاب شد. تهيه فيلم چهارماه طول كشيد و برای نخستين باردرفروردين ماه 1316 به مدت بيست و پنج روزبه نمايش درآمد.

ازآنجا كه سپنتا استوديوهای بمبئی را ازنظرامكانات مناسب ساخت " ليلی و مجنون" نمی ديد. به كمك يكی ازدوستانش بنام "بهمن ايرانی” به استوديوئی دركلكته بنام " ايست اينديا فيلم" ( كه بوسيله يكی ازسرمايه داران هندوستان با همكاری يكی ازكمپانی های فيلمبرداری هاليود ايجاد شده بود) راه يافت. و پس ازرسيدن به توافق، فيلمبرداری " ليلی و مجنون" شروع شد. فيلمنامه كامل ليلی و مجنون چون ديگرآثارسپنتا امروزدردست است. در اين فيلمنامه تعداد صحنه ها (داخل يا خارج از استوديو) تعيين شده و برای هر صحنه گفتگوها حركت بازيگران، لباس، نور، صدا، وسايل لازم، و حركت دوربين شرح داده شده است. يادداشت هائی نيزدرمورد نحوی مونتاژ فيلم و كارلابراتواربطورجداگانه و بدقت نوشته شده و جزئيات هرصحنه با نقاشی نشان داده شده است. تمامی اين نكات از باريك بينی و توانائی های سينمائی سپنتا حكايت می كند. در"راس" يكی ازمعروفترين فيلمبردارهای بنگال، فيلمبرداری ليلی و مجنون را بعهده گرفت. او با يك دوربين " ميچل" 35 ميليمتری كه سه عدسی برای دور، متوسط، نزديك و همچنين موتور هماهنگ به دستگاه ظبط صدا داشت، كار تصويربرداری را تنجام داد. دستگاه ضبظ صدا، كه اختراع كارخانه آر سی آ بود صدا را بطريق "اپتيك" روی حاشيه فيلم ضبط می كرد. فيلم ليلی و مجنون سيزده (سيزده هزار فوت) حلقه بود كه نمونه ی كوتاه شده آن در يك حلقه هزار فوتی امروز موجود است.