خشت اول
1316- 1279
1900 میلادی، آغازقرن بیستم. چندین دهه بعد از
انقلاب صنعتی اروپا، در عرصه های
صنعت و اقتصاد، مرزهای نوینی درجهان گشوده می
شود.
درایران اما، درپناه
" ظل الله"، رعیت، درپنجه خونین استبداد و عقب ماندگی نالان
است. با اینحال، درکنار فقر و تیره روزی مردم، زمزمه های
مشروطه خواهی رفته رفته اوج می گیرد؛ تفکر لیبرالی اروپائی در
قشرهای روشنفکری محبوبیت پیدا می کند و پیشرفت های فنی اروپا
عامه را به اعجاب وا می دارد.
دراین دوران، سنت
های نمایشی همچنان به حیات خود ادامه می دهند: اجرای تعزیه
در"تکیه دولت"، توسط نقش آفرینان نام آوری همچون شیخ حسن شمر،
حاجی بارک الله، اکبرتعزیه خوان، امرالله ملموس و احمد مرمری،
و همچنین مراسم نمایش گونه سربریدن محکومین در"میدان پاقاپوق"،
بوسیله چهره های سفاکی همچون میرغضب باشی و نسق چی باشی،
مهمترین رویدادهای دراماتیک سال محسوب می شوند. اما، ناگهان،
درمیان سوغاتی های مظفرالدین شاه، که رهاورد سفرفرنگ است،
وسیله ای پا به ایران می گذارد که صدای نافذ شیخ حسن شمر و
حضور پرصلابت او را به مبارزه می طلبد: چراغ جادو.
تفریح اشرافی
شاه درسال 1900
میلادی سفری به فرانسه می کند و در" کنترکوبل" در میان وسایل
سرگرمی مختلف، یک دستگاه سینما نوگراف می بیند. او از این
پدیده سحرانگیزخوشش می آید و درسفرنامه اش می نویسد: "دستگاهی
است که به روی دیوارمی اندازند و مردم درآن حرکت می کنند."
دراین هنگام "میرزا ابراهیم خان عکاسباشی" بدستورمظفرالدین شاه
دستگاه را خریداری می کند. در همان سال در شهر" اسناند"
کارناوالی برپا بود و طبق نوشته مظفرالدین شاه "عکاس هائی"
ازاین کارناوال ( جشن گل ها و خانم هایی که سوارکالسکه هستند و
گل پرتاب می کنند) فیلم می گیرد. بنابراین
میرزا ابراهیم خان را می توان به تعبیری نخستین
فیلمبردارایرانی دانست، هرچند که فیلمبرداری حرفه ای بعدها با
خان بابا معتضدی شروع شد.
سینما نوگراف
دراوایل سال 1279 هجری شمسی پا به ایران گذاشت و چند سال بعد
نیزبهره گیری ازآن برای نمایش عمومی رواج یافت.
اولین "اعلان"
پرده های جدید
تماشائی سیمونونوگرف که عوالم خارجی را بطور حرکت و تجسم نشان
می دهد بتازگی وارد شده و درخیابان ناصری دریکی ازمغازه های
جناب تاجرباشی نشان داده می شود. مقدم
آقایان محترم ازیکساعت بعد ازظهرتا دو ساعت ازشب گذشته
درکمال احترام پذیرفته می شود.
اما قبل از آن، تنها
در باریان قاجار و اشراف از این دستگاه استفاده می کردند و
درجشن های عروسی، ختنه سوران و مراسم شاد دیگری با آپارات های
ابتدائی فیلم هائی را، که از راه روسیه به ایران می آوردند،
نمایش می دادند. در واقع سینما در ابتدای ورودش به ایران به
خدمت طبقه حاکم در می آید. یعنی بر خلاف بیشتردینا که سینما
ازهمان آغاز یک وسیله تفریحی عامه پسند بشمار می رود و در
زیرچادرها و دربازارهای مکاره و تالارهای مختلف مردم کوچه
بازار را سرگرم می کند، در ایران بصورت یک سرگرمی محدود اشرافی
پدیدارمی شود.
درسال 1283 شمسی،
اولین سالن سینما- البته
اگربشود نام سالن برآن گذاشت- درخیابان چراغ گازبه وسیله "میرزا
ابراهیم خان صحافباشی"
باز شد. دراین سالن فیلم های کمدی کوتاه را، که درنهایت
ازده دقیقه تجاوزنمی کرد، پشت سرهم نشان میدادند و قبل ازورودی
سالن، دالانی وجود داشت که درآن یک دستگاه " کینفتوسکوب"
گذاشته بودند.
ازقول " فرخ غفاری"
درباره صحافباشی چنین آمده است:
"میرزا ابراهیم
صحافباشی" مرد متجدد و مبتکر و آزادیخواه، نخستین بهره
بردارسینما درایران بود. ابراهیم دردارالفنون انگلیسی خواند و
ازحدود 1296/ 1879 به بعد با انجام سفرهای دور و دراز زمینی و
دریائی به انواع تجارت پرداخت. درماه مه سال 1897 درلندن
دستگاه سینما توگراف را دید و شرح او ظاهرا نخستین ذکریست که
یکنفرایرانی درباره این اختراع جدید کرده است. صحافباشی نخستین
سالن سینما عمومی را برپا کرد و فیلمهای کمدی یا خبری واقعی (
یا ازنوساخته ازروی وقایع) را که هرکدام بیش ازده دقیقه طول
نمی کشید و اغلب ازشهر" اودسا" و "رستوف" درروسیه بدست می آمد
نمایش میداد. یکی ازآنها مردی را نشان میداد که کوچه ای را
جارو میکند و ماشین جاده صاف کن سرمی رسد و او را زیرمی گیرد و
جاروکش بشکل دراز و باریک درمی آید و بعدا باز با وسیله دیگری
همان مرد چاق و کوتاه می شود. فیلم دیگری داستان آشپزی بود که
در قفسه مطبخ خود اسکلت ها و اشباحی می یابد، و فیلمهای خبری
هم مربوط به جنگ ترانسوال افریقای جنوبی بود. سانس ها شب ها
انجام می گرفت و درسالن لیموناد و سایرآشامیدنی ها بفروش می
رسید. درداخل تالار و زیرپرده نمایش دو یا سه دستگاه "جهان
نما" ( برای نشان دادن عکسها و گاهی هم تصاویر برجسته) گذارده
بودند. دوره این سالن که تماشاچیانش آدمهای نسبتا پولداری
بودند و هنوز جنبه عادی به خود نگرفته بود، بیش ازیکماه طول
نکشید... صحافباشی پس ازرنج ها معنوی و مادی بسیار و دلسوختگی
تمام از وضع سیاسی ایران، اقدام به فروش اموال و اجناس خود کرد
و وسایل کارخانه ورشوکاری و تماشخانه و دستگاه سینماتوکراف و
فیلمها و غیره را فروخت. پسرش جهانگیرفرمانشاهی می گوید که
ازدلایل مخالفت حکومت با پدرم این بود که او حمام بدون خزینه
برای ارامنه و کلیمی ها درسرچهارراه مهنا ساخته بود و سینما
آورده بود و آزادیخواه بود. پس ازاینکه اموال صحافباشی مصادره
شد، اورا به اصفهان و سپس به حوالی جندق و بیابانگ تبعید کردند
و بالاخره با زن و سه فرزندش به کربلا و هندوستان رفت."
|