تو و تخت و تاج سکندری
من و راه و رسم قلندری
اگرآن خوشست تو درخوری
و گراین بدست، مرا سزا"
طاهره قره
العین
جنبش بابیان
بررسی جنبشهای انقلابی درایران نشان میدهد که
کشورما ازجهت سنن قیام خلق و نبرد بیامان آنها علیه
غاصبان بیگانه و
ستمگران آشنا، ازجهت رزم های
سخت و خونین، ازجهت عرضه داشتن پیشوایان به حد افسانه انگیزی
متهور و جانباز بسیارغنی است و شاید از این جهت تعداد اندکی از
کشورهای جهان با وی همانندند. مردمی غیور و حق طلب و مغرور و
پاکباز. این سرزمین مانیها، مزدک ها، بومسلمها، بابکها،
مازیارها، المقنعها، استاسپسها، صاحب الزنجها، دلاوران
اسمعیلی و قرمطی، دراویش و شیعیان انقلابی، پیشوایان جنبشهای
حروفی، نقطوی و بابی، مجاهدان مشروطه، مبارزان جنگل، قهرمانان
توده ای را پروردهاست. اگرسرا پای این تاریخ خونین و پرشورو
هیاهو بررسی شود و چنانکه شایسته است به نسل بالنده عرضه گردد،
درآنان می تواند شور و غروری شگرف را برانگیزد و اراده و
اندیشه خلاق آنها را برای گشودن دژهای نوین تاریخ ده چندان
سازد.
آخرین جنبش انقلابی مهمی که درکشورما با
بسیاری مشخصات جنبشهای قرون وسطائی رخ داد، جنبش بابیان
درنیمه سده نوزدهم است، که ازجهت دامنه و تاثیرخود درتاریخ
کشورما، درردیف یکی ازمهمترین جنبشهای انقلابی تاریخ
کشورماست. این جنبش درمرز بین جامعه سنتی فئودالی و انحطاط و
تجزیه سریع آن قرار دارد و خود ازعوامل این انحطاط و تجزیه
سریع است. لذا، درکنار خصایص کهن و مسلط، دراین جنبش، خصایص
نوینی نیزبروزمیکند. خصایص کهن عبارتست از:
اولا رنگ مذهبی جنبش که بصورت یک الحاد و بدعت
نوین علیه دین رسمی (شیعه اثناعشری) بروزمی کند.
ثانیا به ارث گرفتن برخی عقاید سنتی اجتماعی،
مانند مساوات طلبی، اندیشه حلول و تناسخ و درمواردی چند
بازگشت بنوعی کمونیسم مزدکی درمورد مالکیت.
اما خصایص نوین برخی نظریات اصلاح طلبانه بسود
بورژوزی شهر(بازرگانان و کسبه) است که بویژه سید محمد علی باب
درآموزش دینی خود منعکس می کند. جنبش بابیان با یک سلسله
انقلاب ها دراروپا و جنبش های بزرگ در آسیا، مانند جنبش سپاهی
درهند و جنبش تای پینگ درچین مقارن افتاده است و لذا دریک
زنجیره جهانی نهضتهای انقلابی نیمه قرن نوزدهم هم جای گرفته
است. این جنبش بدون تردید درجنب و جوش بعدی هیئت حاکمه کشور ما
و رفرم های امیرکبیرموثربوده
است. همچنین این جنبش در زمینه سازی برای روشنگران مشروطیت و
سپس پیدایش جنبش مشروطه تاثیرداشته است، لذا درتاریخ کشورما
دارای قدریست والا و سزا نیست که با پایه ذهنیات مذهبی و غیره
آنرا ناچیز گرفت و درباره آن سکوت کرد، چنانکه متاسفانه عملا
چنین شده است.
بابیه و تحولات بعدی آن بصورت
ازلیه و
بهائیه، بعنوان یک جریان
مذهبی، نقش همگون درتاریخ نداشته است. توجه ما صرفا معطوف آن
تلاشهای اجتماعی و انقلابی است که آموزش باب حداقل طی چهارسال
اول سلطنت ناصرالدینشاه قاجاردرایران انگیزه آن بوده است.
ریشه های بابیگری
باب و آموزش وی در زمینه تهی پدید نشده است.
برای این کارتدارک طولانی فکری واجب وجود دارد. ریشه فکری
بابیگری بطورعمده آموزش شیخیه (پیروان شیخ احمد احسايی و
شاگردش کاظم رشتی) است و اما ریشه اجتماعی آن انحطاط
فئودالیسم، ستم استبدادی و تجاوز و استعماریست که مواد منفجره
فراوانی را در بطن جامعه ایران از دیرباز انبارکرده بود.
هنگامی که باب دعوی خود را آشکار ساخت دربسیاری ازشهرهای ایران
مانند اصفهان،
تبریز،
زنجان، علیه حکام محل و اشراف
فئودال و روحانیون همدست آنها شورشهای فقرای شهری روی می داد.
در روزنامه " وقایع اتفاقیه" ازشورش های افواج نظامی در تبریز
و نقاط دیگرصحبت شده است. جامعه در تب و تاب غریبی بود. دراین
شرایط، انتظار دائمی مهدی آخر زمان که از معتقدات مهم شیعه
است، جامعه ستمدیده را روحا برای قبول دعوی مهدویت از جانب کسی
که علیه ستمکار و ستم برخیزد مستعد میساخت. تعلیمات شیخیه
مسئله ظهور صاحب الامر را نزدیک جلوه می داد و تصورآنکه
آخرالزمان رسیده است و امام ظاهر خواهد شد افکار را تصرف کرده
بود.
شیخیه درمورد امام زمان معتقد بودند که وی با
پیکرجسمانی خود زنده نیست، بل با جوهر روحانی بسرمیبرد و این
روح میتواند کالبد های مختلف را برای خویش برگزیند و بکمک این
کالبد ها زندگی خویش را ادامه دهد. این سخن تکرارنظریه حلول و
تناسخ است که بسیاری ازنهضت های اجتماعی ما درآغازاسلام بدان
مجهزبوده اند. شیخیه تعدد زوجات را نفی میکرده و به نوعی تساوی
حقوق بین زن و مرد معتقد بودهاند.
سخن ازجنبش بابیان درمیان است. جریان بهائیگری
می کوشد از سنن بابیان استفاده تبلیغی کند، دراینجا ما فقط با
یک دینسازی حسابگرانه روبروهستیم نه با یک جریان انقلابی.
شیخیه به برکت دانش و پارسائی بنیاد گزارش شیخ
احمد احسائی که در زمان حیاتش شهرتی عظیم یافته بود و درسایه
درایت و زیرکی سید کاظم رشتی شاگرد و جانشینش، نفوذی غریب
یافتند.
یکسال پس ازمرگ حاج سید کاظم رشتی ( 1843
میلادی) برسرجانشینی او بین سید محمدعلی باب و حاج محمد
کریمخان کرمانی اختلاف افتاد و هر یک ازآن دو که شیخی با نفوذ
بودند، خود را جانشین سید کاظم شمردند. آنموقع سید محمدعلی
شیرازی به قصد زیارت و تحصیل درکربلا اقامت داشت و پس از ابراز
دعوی، عده ای از روحانیون ایرانی مقیم آن دیارمانند ملاحسین
بشرویه ای و ملامحمد زنجانی و سید یحیی کنفی و غیره دعوی او را
پذیرفتند. سید محمد علی رقیب خود حاج محمدکریمخان را که او
نیزمدعی جانشینی سید رشتی شد بعدها " دجال" خواند، زیرا خود او
دیگر تا حد ادعای مهدویت پیشرفته بود.
هنگامیکه سید محمدعلی دعوی آشکارساخت و ادعای
بابیت امام کرد، نوجوانی 24 ساله بود. هنگامیکه مدعی مهدویت شد
و سپس قدم فراترنهاد و خود را قائم الزمان دانست او را "نقطه
اولی" و " مظهرالهی" و " حضرت اعلی" و " نقطه بیان" خواندند،
جوانی بود 27 ساله و هنگامیکه درمیدان تبریز تیرباران شد تنها
سی سال ازعمرش می گذشت. مسلما وی جوانی مستعد و جسور و مغرور
بود که توانست نه تنها درآغاز شباب به دعاوی خطرناکی برخیزد،
بلکه کسانی را به خویش سخت ارادتمند سازد و به پیروی ازخویش وا
دارد.
سید علی محمد باب که بود و چه میگفت؟
میرزا سید علی محمدباب پسرسید محمدرضا
بزارشیرازی دراول محرم 1236 ( 19 اکتبر1820) متولد و در27
شعبان 1266 ( ژوئیه 1850) اعدام شد.
باب خطاب به بزرگان کشور نامه می فرستاد و
تصورمی کرد که می تواند آنها را بدین خود جلب کند و تکیه گاه
خود سازد. بزعم خود دورانی نو دردین و سیاست پدید آورد و حکومت
مقدس مذهبی را که ادیان وعده داده بودند در روی زمین مستقرکند.
باب را بدستورحاج میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه بازداشت و به
قعله ماکو و سپس به قلعه جهریق درنزدیک مرزترکیه کنونی
فرستادند. زندان باب بنوعی زیارتگاه بدل شد. بابیون از اکناف
ایران و حتی هند و عثمانی به دیدار او می شتافتند. باب در ایام
زندان کتاب مقدس خود "بیان" را نوشت.
آموزش باب یک آموزش دینی است و نکته تازه ای
درآن نیست، جزآنکه دعاوی تازهای است، ولی درعین حال، درآن
گرایش های مترقی که باب آنرا از گوشه و کنارشنیده و گردآورده
دیده می شود. باب کوشید تا مذهب خویش را با مقتضای روزگار و
مذاق زمانه سازگارسازد و حتی از ضرورت به پست و تلگراف و
یکسان کردن پول و ایجاد طرق و تاسیس مطابع سخن گفت. برای
رسالت خود باب مدعی شد که تاریخ را ادواریست و در هردوری
پیمبری می آید و قوانین و شرایع تازه ای می آورد و قوانين و
شرایع کهن را منسوخ می سازد. آموختن فقه و فلسفه را منع کرد.
آداب و رسوم و قبله و دیگرمناسک دینی را دگرگون ساخت. عید
نوروز را بعنوان عید مذهبی پذیرفت.
باب اثارمتعددی دارد مانند " تفسیرسوره یوسف"
که با " قیوم الاسما" موسوم است و "صحیفه بین الحرمین" و "
کتاب الروح" و " خصائل سبعه" و مولف الواحی است که به رجال و
سلاطین نوشته و سپس کتاب مقدسی آورده است که " بیان" نام دارد
و آنرا درزندان نگاشته است.
پرفسور برائون می نویسد: ایشان کسانی را که
مومن به باب نبودند نجس و واجب القتل میدانست و بسلسله قاجاریه
بغض و نفرت شدیدی داشتند و به هیچوجه این حس خود را پنهان نمی
کردند.
بابیه دراین دوران گوئی تاکتیک اسمعیلیه را
دردوران حسن صباح تکرار می کنند و به قلعهها پناه می برند.
ابتدا بابیه درقلعه شیخ طبرسی ( واقع در کرانه باختری رود
تالاردر20 کیلومتری شهر بابل امروز) یک اردوگاه واقعی جنگی
پدید میآورند و دردرون این قلعه، بسبک اسمعیلیان محل مورد
علاقه خویش را ایجاد می کنند.
دراین ایام قدرت بابیه درایران بالا گرفته
بود. درهمین سال توطئه ای برای کشتن امیرکبیر- که وی را در
نبرد علیه خود جازم دیدند- ترتیب دادند- ولی توطئه کشف شد. چهل
تن توقیف شدند و 7 تن ازآنان که ازانکار خود تن زده و ازابراز
نفرت بدان احترازکرده بودند، اعدام شدند.
هنگامیکه باب درقلعه جهریق بود دراثرمردن
محمدشاه و مشکلات سالهای سلطنت ناصرالدینشاه ( فتنه سالار،
طغیان نظامیان و غیره) بابیان امکان یافتند خود را ازمحبوس و
مقید بودن پیشوای خویش آشکارکنند و دست بقیام زنند. ازآنجا که
قیام ها بریده نمیشد، امیرکبیر صدراعظم وقت ازشاه رخصت خواست
که باب را که وی منشاء فساد میدانست نابود کند. ناصرالدینشاه
درایام ولایت عهد خود درتبریز باب را محاکمه کرده بود پیشنهاد
امیرکبیررا درباره اعدامش بی اشکال و بآسانی پذیرفت.
امیرکبیربه حشمت الدوله حاکم تبریز دستور اجرای حکم داد. وی با
اتکاء فتوای علمای تبریز باب را به تبریز آورد و درمیدان
شهرتیرباران کرد. ( 27 شعبان 1266) ولی " فتنه باب" با مرگ او
فرانبرید و جنبش و مقاومت بابیان تا دوسال بعد نیزادامه یافت.
پیش از آن، زمانی که یکسال از زندانی بودن باب
می گذشت، بابیان همه ایران در"بدشت" نقطه گرد آمدند. پیروان
سرشناس باب مانند ملاحسین بشرویه ای و ملامحمدعلی بارفروشی
معروف به قدوس که جزء 18 نفراولیه ایست که بباب گرویده اند و
محمد علی زنجانی معروف به حجت و دیگران دراین جلسه شرکت
داشتند. دراین اجتماع قره العین زرین تاج دختر ملا صالح برغائی
متخلص به " طاهره" که یکی
ازچهره های شگفت جنبش بابیه و شاعره و ادبیه و سخنور بود و
درتاریخ کهن ما از نوادر زنان
است با استفاده ازتعالیم مترقی باب درمورد زنان و بقصد بیان
نیات واقعی باب مکشوف و بی حجاب درمقابل مردان ظاهرشد. صحبت
ازلغو مالکیت و اشتراک اموال و مساوات فقیر و غنی بمیان آمد.
این صحبت بمیان آمد که ازبیت المال مشترک هرکس باید سهم خویش
را بردارد. اینها مطالبی بود تازه که درتعالیم محافظه کارانه
سید باب باین شکل منعکس نبود و نمودار آن افکار اشتراکی دهقانی
مزدکیان درسراسرتاریخ ایران بود که در جنبش حروفیه و نقطویه
نیزجلوه هائی داشته است. دولت متوجه اجتماع بدشت شد و آنرا به
زورمتفرق ساخت.
درهمین سال ملا محمدعلی زنجانی معروف به حجت
وظیفه خود را برای قیام درزنجان عملی می کند. بابیان می گویند
ملا محمدعلی درآن شهرپانزده هزار پیرو داشت و نه فقط بابیان،
مردم دیگرنیزاو را محترم می داشتند. بابیان به تدارک قیام مسلح
پرداختند. باروت و ساچمه فراوانی گرد آوردند. اشتباه حاکم شهر
و توقیف برخی از بابی ها بهانه قیام شد. بابیان زندان شهررا
تصرف کردند و بندیان خود را ازحبس رها ساختند و زندان را ویران
کردند. بخش غربی شهربه تصرف بابیان درآمد. درمیان قیام کنندگان
کاسبکارانی مانند حاج عبداله خرده فروش و پیشه ورانی مانند
کاظم آهنگر و حاج عبداله نانوا برحستگی یافتند. حاج عبداله
نانوا حاکم محل و حاج عبداله خرده فروش نایب مردم و حاج محمد
زنجانی نایب شخصی حجت و شخصی بنام عبدالباقی رئیس احتساب شدند.
بدینسان یک دوران انقلابی بوجود آمد. قیام زنجان را دولت، با
اعزام قریب سی هزارسپاهی درهم کوفت، البته پس ازآنکه
حجت درجنگ کشته شده بود.
دولتیان پیروزمند حجت را نبش قبرکردند و مرده او را برپای
درشهرکشیدند و سپس درویرانه انداختند تا طعمه کلاغان و کرکسان
شود.
آخرین قیامهای بابی بوسیله سید یحیی دارابی
دریزد و تبریزانجام گرفت. حتی پس ازاینکه دولت موفق شد با فریب
دارابی را به چنگ آورد، بابیان دست ازقیام و مقاومت نکشیدند و
مرد و زن و کودک با دلاوری حیرت انگیزی درکوه و دره درقبال
قوای دولت و عساکرچریکی ایستادگی نشان دادند. سرانجام قیام
تبریز نیز با قساوت تمام سرکوب شد. مردان و زنان و کودکان
بسیاری را درآتش سوزاندند. برخی را به توپ بستند. عده ای را به
غلامی فروختند. جمعی را با زنجیراسارت به شیراز فرستادند و
درآنجا با شکنجههای مهلک کشتند. قیام تبریزآخرین تظاهرتودهای
وسیع بابیهاست.
پس ازقیام تبریزبابیان قدرت اولیه را از دست
دادند و به گروهی کوچک و سخت مخفی بدل شدند. لذا تاکتیک مبارزه
را دگرگون ساختند و ازقیام مسلح به ترورپرداختند. ولی بابیان
درترورباندازه اسمعیلیه یا حروفیه موفق نبوده اند. توطئه
تروریستی آنها علیه امیرکبیر، چنانکه دیدیم بی نتیجه شد. توطئه
دوم آنها دوسال پس ازاعدام باب، درنیاوران، علیه ناصرالدینشاه
بود که بی ثمرماند ( 28 شوال 1268) . سه تن بابی دراین توطئه
با شجاعت عجیبی با طپانچه و دشنه به شاه حمله برند و او را
زخمدار کردند ولی نتوانستند بکشند. شرکت کنندگان درتوطئه
شناخته شدند. دولت آنها را توقیف کرد و بنا به توصیه موذیانه
صدراعظم وقت ميان سران و اشراف و موسسات تقسیم نمودند جدا جدا
با شکنجه های مخوف نابود شدند. دراین میان بابیانی بودند که
شمع آجین شده درکوچه ها و بازارها می رفتند و باخواندن اشعار
پرسوز و حماسی روحیه نیرومند خود را نشان میداند ( ذیعقده
1268).
ازاین تاریخ بابیگری بصورت دیگردرمی آید. برخی
ازبابیان به سنت موجود وفادارمانده و با پیروی ازخلیفه باب
موسوم به میرزا یحیی صبح ازل، ازلیه یا بیانیه نام می گیرند،
تعداد اینها اکنون اندک است. برخی دیگربدنبال میرزا حسنعلی
بهاء اله می افتند که دعوی کرد باب مبشرظهوراو بوده و اوهمان
"من بظهره اله" ( کسی که خدا آشکارش خواهد ساخت) موعود باب
است. این گروه که بهائیه نام گرفته اند به یک مسلک مذهبی که
سرانشان با محافل امپریالیستی
هم ارتباط دارند، مبدل شدهاند و ازمختصات مثبت بابیان نخستین
درراه و روش آنها کمترین اثری نمانده است، ولی طبیعی است که
تاریخ بابیه را بمثابه سرفصل تاریخ تکامل مذهب خویش ذکرمی
کنند.
جنبش انقلابی بابیه که درآن تمایلات طبقاتی
بورژوازی درحال رشد و خواستهای دمکراتیک پیشه وران و دهقانان
منعکس بود، ازلحاظ شعارها و شیوههای عمل خود فصل روشن درتاریخ
قیام های دلاورانه خلقهای ایران علیه شاهان و اشراف فئودال است
و بابیان مانند باب الباب،
قدوس،
حجت و
دارابی و بویژه
طاهره ازسیماهای شگرف و
تابناک جنبش های انقلابی ایران هستند.(
کتاب برخی بررسی ها پیرامون جنبش های انقلابی درایران- منتشره
در سال 1348- ) |