حجت الاسلام ریشهری جلد دوم خاطراتش را درایران منتشر کرده
است، بخش هائی از این خاطرات را هم برخی خبرگزاری های داخلی
منتشر کرده اند، اما هنوز اصل کتاب در کتابفروشی های تهران
نیست. یا هنوز توزیع نشده و یا متن آن با اما و اگر همراه شده
و فعلا توزیع آن متوقف مانده است. هر اتفاقی در این ارتباط
افتاده باشد مهم نیست. مهم اینست که نام او یکبار دیگر به
مطبوعات راه یافت و حافظه ها را یاری کرد تا به نقش او در
جمهوری اسلامی دوباره اندیشه شود.
ریشهری اولین وزیر اطلاعات وامنیت بود و حالا عضو مجمع تشخیص
مصلحت. برای رئیس جمهور شدن هم خیزی درجریان انتخابات دوره
هفتم ریاست جمهوری (دوم خرداد) برداشت اما به جائی نرسید.
داماد آیت الله مشگینی است و هم او توصیه کرده بود: "ریاست
جمهوری میدان شما نیست و زمینه رای ندارید."
ریشهری دادستان انقلاب در ارتش بود، اما این پله اول و تمرینی
او برای رسیدن به ریاست سازمان امنیت و وزارت اطلاعات و امنیت
بود. آیت الله شریعتمداری را او درجریان تظاهرات مردم تبریز در
سال 1358 نه تنها دستگیر کرد، بلکه برای شکستن همه سدها در
جمهوری اسلامی، به صورت او که از مراجع اعظم بود سیلی زد و
شکنجه وی را تا گرفتن اعتراف به گناه و حاضر شدن در تلویزیون
پیش برد. آیت الله در هم شکسته، اندک زمانی پس از این حضور
تلویزیونی و اعتراف به گناه با لهجه ای آذربایجانی دق کرد، پیش
از آنکه بتواند به قم بازگردد. اجازه سفر به آذربایجان را از
او سلب کرده بودند و حتی تهدید به خلع لباسش هم کردند!
دو چهره و زیر دست ریشهری، بعدها وارث دستگاه امنیتی شدند که
وی بنا نهاده بود: علی فلاحیان و محسنی اژه ای. هم علی فلاحیان
و هم محسنی اژه ای در بازجوئی از شریعتمداری سهیم بودند.
شکنجه و اعتراف گیری از آیت الله شریعتمداری تمرینی بود برای
گام های بزرگتر. همین تیم طرح حذف آیت الله منتظری از صحنه
سیاسی ایران را پیاده کردند. آیت الله مطهری را بنام گروه
فرقان (هم اندیشان مصباح یزدی و فارغ التحصیلات مدرسه حقانی
وی) ترور کردند و برکناری آیت الله منتظری را فلاحیان، ریشهری
و محسنی اژه ای (هر سه از شاگران و فارغ التحصیلان مدرسه حقانی
مصباح یزدی) پیش بردند. پرونده سید مهدی هاشمی را از ساواک
بیرون کشیدند و قتل آیت الله شمس آبادی رئیس لژ حجتیه در
اصفهان و حقوق بگیر دربار را بهانه دستگیری سید مهدی هاشمی
کردند. برادر داماد آیت الله منتظری و از مقلدان زندان کشیده
وی. سید مهدی هاشمی با انقلاب از زندان ساواک بیرون آمد و شد
رئیس نهضت های اسلامی و برای دورانی هم رئیس روابط عمومی سپاه
پاسداران. او دست توانای آیت الله منتظری در سپاه بود و درست
به همین دلیل باید زده می شد تا بتوانند در گام بعدی خود آیت
الله را بزنند و منزوی کنند و طرفداران و مقلدانش را در سپاه
تصفیه. طرحی که با دقتی عجیب پیش برده شد و آیت الله خمینی را
نیز با آن همراه کردند. ضربه را دو سویه زدند. هم به آیت الله
خمینی و هم به آیت الله منتظری. در نیمه راه این طرح، علی
رازینی رئیس کنونی دادگاه ویژه روحانیت نیز سوار این قطار
توطئه شد و به آن تیم پیوست. شاه بیت حضور او دراین تیم، اعدام
سریع سیدمهدی هاشمی پیش از رسیدن فرمان توقف اعدام توسط آیت
الله خمینی بود. از بیت آیت الله خمینی خبر دادند که خمینی با
خواست منتظری برای جلوگیری از اعدام سید مهدی موافقت شده و
رازینی شتابزده حکم اعدام را اجرا کرد، پیش از آنکه نامه به
زندان برسد. باید همه رازها به گور سپرده می شد و پله های بعدی
را بالا می رفتند.
با اعدام سیدمهدی هاشمی، مقبره و بارگاه شمس آبادی را در
اصفهان برپا کردند. شهید راه حجتیه، که بارگاهش قبله مصباح
یزدی است! قدرت نمائی با بردن رئیس جمهور وقت "علی خامنه ای"
بر سر همین مقبره و بارگاه بالا گرفت و این دهن کجی بزرگی بود
به آیت الله منتظری، آیت الله صالحی نجف آبادی، آیت الله طاهری
و همه روحانیونی که در سالهای شاهنشاهی با انجمن حجتیه و
تفکرات و وابستگی های اخوان المسلمین مخالفت و مقابله کرده
بودند. پله های عروج علی خامنه ای تا رسیدن به منبر رهبری را
ریشهری و آن تیمی که نام برده شد اینگونه فرش کردند و به همین
دلیل نیز همه آنها عزیزاند و مدیر و مدبر!
جلد اول خاطرات ریشهری با آنکه با دقت امنیتی تنظیم شده تا
نقطه پایانی بر حیات سیاسی آیتالله
منتظری بگذارد، اما همانگونه که چنین نقطه ای را نتوانست بر
این حیات بگذارد، جاپاهائی نیز برجای گذاشت که خلاف دوراندیشی
های امنیتی ریشهری بود. از این کتاب در آینده برای انتشار
سلسله خاطرات از دو نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی استفاده
خواهیم کرد. همانگونه که اگر جلد دوم آن توزیع شود و بدستمان
برسد چنین خواهیم کرد.
|