"مهدی روسی خان"، كه پدرش انگليسی و مادرش
تاتارروس بود. كارش را درايران با عكاسی آغازمی كند:
" اعلان"
سركارروسی خان عكاس معروف بتازگی در اول
خيابان علا الدوله (روبروی خانه اميرنظام) عكاسخانه بطرز
فرنگستان دائر كرده و اقسام عكسهای ممتازدرآنجا گرفته می شود.
درسال 1286 شمسی، روسی خان به كارش رونق می
بخشد، او در اين سال با خريد يك دستگاه پروژكتور، اقدام به
نمايش فيلم های كوتاه 8 تا 9 دقيقه می كند. درآغاز درحرمسرای
"محمدعلی شاه" فيلم نشان داد و يك سال بعد درخيابان علاء
الدوله (فردوسی فعلی) يك سالن سينما برپا كرد كه با فيلمی
ازجنگ روس و ژاپن افتتاح می شود. مدتی بعد بالاخانه ای را
درطبقه دوم چاپخانه فاروس درخيابان لاله زار اجاره كرد و آن را
بصورت سالن درآورد، به نام تماشاخانه " بومرو روسيخان". ازجمله
فيلم هايی كه در آنجا نمايش داده شد، می شود ازدورنماهای
(مستند را، دورنما می خواندند) شهرراستوف، و جزيره ماداگاسكار
نام برد.
"روسی خان" مرد مستبدی بود و با دربارمحمدعلی
شاه رابطه داشت. روس های مستقردرايران هم از او پشتيبانی می
كردند، به همين دليل توانست به رغم مخالفت هايی كه با سينما می
شد، به كارخود ادامه دهد. در اين زمان اتفاق عجيبی رخ می دهد.
بعد از اينكه مبارزه مستبدان و مشروطه خواهان بالا گرفت، سالن
سينمای روسی خان را يك شب مجاهدان مسلحانه اشغال می كردند و به
تماشای فيلم می نشستند و يك شب هم قزاق های روس آمدند و فيلم
می ديدند. موازنه نظامی سرانجام بهم می خورد. سينمای روسی خان
غارت می شود و آپارات و دستگاههای سينمانوگراف و فيلم ها ازبين
می رود.
" روسی خان" چندی پس ازفرار "محمدعلی شاه" به
خارج رفت و تا مارس 1968 ميلادی، يعنی تا پايان اسفند ماه سال
1346 شمسی در "سن كلو" پاريس زندگی می كرد و درهمان جا درگذشت.
همزمان با روسی خان، شخصی به نام " آقايوف" (
مشهور به تاجرباشی) در خيابان چراغ كار، درقهوه خانه زرگرآباد،
اقدام به نمايش فيلم می كند. رقابت ناسالمی بين او و روسی خان
ايجاد می شود. كار به زد و خورد و زندان می كشد! بهرحال، اين
دو پای مردم را به سينما بازمی كنند. اما نخستين كسی كه بهره
برداری همگانی ازسينما را رواج داد، و پس از آن هميشه در ايران
سالن سينما وجود داشت، شخصی به نام " آرداشس باتماگرايان"
(معروف به اردشيرخان ارمنی) بود كه درسال 1291 سالنی درخيابان
علاء الدوله، جنب فراماسونری ميرزا ملكم خان، با همكاری
"آنتوان خان"، "باته فرر" و "سوريوكين" بازكرد و با اين فتح
باب سالن های ديگری نيز در تهران بوجود آمد. درسال 1292،
"ژرژاسماعيليف". روبروی سالن اردشيرخان سينما دايرمی كند. و
كاربه رقابت می كشد.
نكته قابل توجه درنخستين سالهای استفاده عمومی
ازسينما، همزمانی نمايش فيلم و اجراهای تعزيه بود. تعزيه
معمولا از حدود ساعت 2 بعد ازظهراجرا می شد و تا دوساعت ازشب
گذشته ادامه می يافت. نمايش دهندگان فيلم نيز برنامه نمايشی
خود را، درهمين ساعتها گنجاندند. يك تحليل بدبينانه می تواند
چنين نتيجه گيری كند كه اين همزمانی، يك طرح از پيش تعيين شده
برای ازميدان بدر بردن تعزيه است. اما تحليل ديگر، می تواند
اين باشد كه نمايش دهندگان فيلم، ازسنت های نمايشی بهره گرفتند
و همان ساعتهايی را برای نمايش فيلم بر گزيدند كه براثرعادت،
مردم برای تماشای نمايش به آن خو كرده بودند. تحليل هرچه باشد،
پيامدش همان بود كه انتظارمی رفت: سينماتوگراف، پديده ای شگفت
انگيز، كه طی چندين سال، توده های وسيعی را به بند طلسم خود
كشيد و ميادين نمايش های سنتی را ازتماشاگران تهی ساخت.
نخستين فيلمبردارحرفه ای
يك سال پس ازساخته شدن مستند پراهميت "علف"
(1303) توسط "مربان سی. كوپر" و "ارنست. بی. شودزاك" درباره
كوچ ايل بختياری، "خان بابا معتصدی” نخستين ايرانی بود كه در
داخل كشور به فيلمبرداری پرداخت. متعضدی كه درسالهای 1304 تا
1310 به اين كاراشتغال داشت، فيلم های خبری صامت برمی داشت و
معروفترين آنها يگفته خود او فيلمی است بنام "مجلس
موسسان" كه درسال 1304 درباره مجلس موسسانی ساخته
شد كه رضاخان را به پادشاهی برگزيد، و همينطور فيلمی كه چند
ماه بعد درسال 1305 ازتاجگذاری او برداشت. (به فيلم های معتضدی
دربخش سينمای مستند اشاره خواهد شد). خان بابا متعضدی درباره
خود و سينما طی سالهای اولين شكل گيری اش درايران گفته است:
"با صنعت فيلم درايران آشنا شده بودم، بدين
معنی كه درهشت سالگی دستگاهی داشتم بنام " چراغ جادو"
(لانترماژيك) كه تصاوير را بطورغير متحرك بر روی ديوارنشان
ميداد و درهمان زمان شبی درمنزل
ارباب جمشيد شاهد واقع
ائی غيرعادی بودم و آن وجود دستگاه سينماتوگراف بود كه تصاوير
را بطورمتحرك نشان ميداد و اين باعث اعجاب همگان بود. دوسه سال
بعد ازآن دو نفربه نامهای روسی خان و غلامرضا خان با دستگاهی
بنام "پاته" اقدام به نمايش فيلم های كوتاه درمجالس ميهمانی و
كافه ها می نمودند و بالاخره اولين سالن نمايش فيلم دربالاخانه
ای واقع درخيابان فردوسی توسط شخصی بنام اردشيرخان تاسيس شد و
زمانی كه من ايران را به قصد تحصيل درخارج ترك نمودم سه
چهارسينمای ديگرنيز تاسيس شده بود كه بدليل
كمبود تماشاچی فقط روزی يك
سانس نمايش ميدادند:
درآن روزها هنوزبانوان به سالن سينما راه
نداشتند، لذا من فيلمهايی را كه خود تهيه كرده و يا ازخارج
آورده بودم درمجالس فاميلی برای بانوان نيز نمايش ميدادم. ولی
بعد با يكی ازصاحبان سينما مذاكره كردم و باتفاق
سينمايی مختص بانوان درست
كرديم. كلنل علينقی وزيری
پيشنهاد كرد تا سالن نمايش او را كه واقع درلاله زار بود به
اين كاراختصاص دهيم و باين ترتيب سينما "پری”
تاسيس شد كه فقط فيلم برای خانم ها نمايش ميداد و بعد ازتاسيس
اين سينما بود كه ورود خانمها به سينماهای ديگرهم رواج پيدا
كرد ولی آقايان در طرف راست و خانم ها درطرف چپ سالن می
نشستند.
رونق سينما داري
اولين سينمايی كه برنامه های مرتبی نمايش داد،
سينما علی وكيلی، به نام "گراند سينما" بود. اين سينما هرهفته
روزهای دوشنبه و جمعه فيلم های تازه ای نمايش می داد.
جعفرشهری درمورد اين سينما می نويسد:
يكی ديگرازاماكنی هم كه كم و بيش، يعنی
گاهگاهی بصورت سينما درمی آمد، سالن گراندهتل بود كه درحالت
رواج كار تاتر و با داشتن نمايشنامه های خوب بصورت تماشاخانه
درمی آمد و دركسادی و تعطيل تاتر، سينما می گرديد، اگرچه
ديگرسالن ها نيز از اين اصل مستثنی نبود و گاهی سينما و گاهی
تاترمی شدند و برای اين تعويض و تبديل فقط كافی بود كه پرده
تاتر را كنار بكشند و پرده سينما را كه از چلوار دوخته شده بود
بياويزند. (اصطلاح پرده سينما ازوقتی به جای مانده است كه فيلم
را به روی پارچه سفيد نشان می دادند و هنوزديوارسفيد رسم نشده
بود) جهت همين منظورهم ازابتدا محل پرده را با وسعت و به گونه
ای می ساختند كه هردو كاراز آن ساخته باشد، علاوه بركنسرت و
بالماسكه كه گاهی هم سالنها به اين كارها مخصوص می شدند.
بنابرسياست هيات حاكمه دررواج فرهنگ تقليدی
غرب و روحيه آسان پسندی، دروازه های مملكت به روی ورود انواع
فيلم های خارجی بازبود و هرسينمادارمال اندوزی با خروج مقداری
ارزهرگونه فيلمی را وارد می كرد و به خورد مردم می داد. رونق
سينما داری باعث شد كه وكيلی به فكرافتاد سينمای ديگری بسازد و
به اين منظورسينما "سپه" را درخيابان سپه بنا نهاد كه بعدا به
سينما "زهره" تغييرنام يافت.
هنوز فيلم ها صامت بود. وكيلی، برای اين كه
تنوع و جذابيت بيشتری به كارش بدهد برای هرسينما اركستری بوجود
آورد كه قبل از شروع نمايش در فاصله پرده ها و درحين نمايش
فيلم درجلوی پرده سينما آهنگهای ايرانی می نواخت. چند سال بعد
كه سينما "ايران" بوجود آمد، گرامافونی زير پرده سينما نصب كرد
كه قبل و بعد ازشروع فيلم صفحه های موسيقی غير ايرانی پخش می
كرد. علی وكيلی چندی بعد به فكرافتاد كه سينمايی نيزمخصوص
بانوان بسازد. بنابراين درسالن مدرسه زرتشتيان (درخيابان
نادری) سينمايی تاسيس كرد و برای اين كه بانوان را به سينما
جلب كند درروزنامه های "ايران" و "اطلاعات" آگهی گشايش سينما
را به اطلاع آنان رسانيد. كسانی كه نسخه ای ازاين روزنامه ها
را ارائه ميدادند می توانستند بدون خريد بليت فيلم را درنخستين
نمايش ببينند.
" دو مژده يك جا برای خانم های محترمه"
درسينمای زرتشتيان نمايش سريال معروف روت
رولاند ارتيست معروف و مشهوردنيا برای خانم های محترمه
شروع می شود.
مشاهده عمليات محيرالعقول يك دخترهنرمند
دنيا " روت رولاند" برای خانم ها لازم است. سينما زرتشتيان
ازامروز20 ارديبهشت 1307 به هرخانمی كه به سينما بيايد و
يك بليط بخرد يك بليط هم مجانا تقديم می كند.
قابل توجه است كه دراين سالها، رضاشاه ازيكسو
نقاب اسلامی نمايی به چهره زده بود ( گفته می شود او در روزهای
عاشورا و تاسوعا با پای برهنه بدنبال دسته های عزاداری به راه
می افتاد و گل به سرمی گرفت) و ازسوی ديگرخود را طرفدارترقی و
آزادی اجتماعی، به شيوه غربی، معرفی می كرد. پس اين شكل ازجلب
بانوان به سالن های سينما ازاين دو گانگی مستثنی نبود.
به يك آگهی ديگر ازروزنامه اطلاعا- 13
شهريور1307- درهمين زمينه توجه كنيد:
" اعلان گراند سينما و ورود خوانين"
چون موسسين گراند سينما برای خدمت بنوع،
قسمتی از سالون را مخصوص خانم های محترمه نموده، لذا امشب
اهالی را دعوت به تماشای فيلمهای جديد الورود و بی نظير
خود می نمايد و بمناسبت تشريف فرمائی خانم های محترمه از
امشب سری اول و دوم سريال معروف " گلوله مس" را در يك شب
نمايش می دهد تا عمومی اهالی از زن و مرد از تماشای آن
بهره مند شوند. درب ورود خوانين محترمه ازگراند سينما و
آقايان محترم ازگراند هتل است. كاركنان گراند سينما و
همچنين اداره جليله نظميه بوسيله مامورين خود از ورود زن
های بی عفت و جوان های هرزه و فاسد العقيده به محل سينما
ممانعت و ازفروش بليط به آنها خودداری خواهد شد."
به يمن درآمد سرشار، به شمارسينماها افزوده
شد. سينماهای " ايران" و " ماياك" ( ديده بان) درخيابان لاله
زار "فردوسی” (بعدا نور) "ناسيونال ( ملی- بعدا با نام نادر)
"همايون" درسالن نكوئی (بعدا هما) "استخر" در خيابان سپه
"سينما تئاترملی” درباغ ملی و "گيتی ( بعدا ونوس)" آغاز به
كاركردند. در اين دوره از تاريخ سينمای ايران، سينما تفريحگاه،
اقشار متفاوت می شود.
خاطرات ثبت شده-
ضميمه
فرخ غفاری پژوهشگرسينما:
نخستين سالن سينما كه درايران به وجود آمد
درماه رمضان 1322 قمره درست می شود (ماه نوامبر1904) و در اين
ماه ميرزا ابراهيم صحاف باشی يك سالن سينما را تنها برای مدت
يك ماه در خيابان اميركبيرامروزی ( چراغ گاز سابق) راه اندازی
می كند.
می دانيد كه در قديم مردم در زمان روزه به
كارهای به اصطلاح مذهبی می پرداختن ولی درشبها ماه رمضان مجلس
مهمانی مفصلی برقراربود. واقعا در آن شبها جشن و سروری برپا
بود.
محمدعلی جمالزاده نويسنده:
سيف الذاكرين، آدم خوبی بود ولی روضه خوان
بود. من يك روز در خيابانی كه بعدها اسمش شد خيابان چراغ برق
گردش می كردم كه ديدم سيف الذاكرين با
عمامه جلوی دكانی روی سكو نشسته است. رفتم جلو و گفتم
سلام. گفت محمدعلی تو اينجا چه می كنی؟ گفتم گردش می كنم. گفت
می خواهی بروی به سينما؟ گفتم سينما چيست؟ گفت همين جا است
بليطش دو قران است. من يك بليط مجانی به تو می دهم. دست مرا
گرفت و برد داخل يك دكان تاريك. جايی مثل انبار. تاريك بود ولی
او خودش يك چراغ داشت. به من گفت اينجا بنشين، وقتی تمام شد
بيا پيش من. وارد كه شدم در آن تاريكی ديدم كه توی ديوارمردی
دارد خيابان را جارو می كند. تعجب كردم چطور يك آدمی توی ديوار
خيابان را جارو می كند! اما خيلی زود فهميدم كه اين آدم نيست و
تصويرآدم است. ولی يك آدم زنده بود، حركت می كرد. بعد درموقعی
كه اون جاروكش داشت جارومی كرد چيزی شبيه به گاری آمد و ازروی
او گذشت و رد شد. بعد هم جاروكش مثل مقوا پهن شد روی زمين. همه
آنها كه آن جا نسشته بودند شروع كردند به وای وای كردن. دراين
بين جوانی كه اسبابی دستش بود آمد و با اين اسبابش يواش يواش
به مرد جان داد تا اينكه مرد كم كم زنده شد و بلند شد راه
افتاد. سينما تمام شد. تمام سينما به عقيده من بيشتر از يك ربع
طول نكشيد. و اين اولين بار بود كه من سينما ديدم. خيلی خيلی
احتمال دارد كه سيف الذاكرين
همان صحاف باشی باشد.
پدرم (سيد جمال واعظ) به مسافرت علاقه داشت.
چندين باربه دوردنيا سفركرده بود و هردفعه كه ازسفربرمی گشت
ارمغانی هم با خودش می آورد. ازجمله
آپارات سينما و فونوگراف كه اولين سينمای تهران را به
وجودآورد ولی اين را هم بايد بدانيد كه پدرم شايد اولين
حمام نمره ايران را هم ساخت. و
شايد هم اولين مدرسه و دارالايتام مختلط دختر و پسررا در تهران
او ساخت.
من اگردردنيا ده نفرآدم بزرگوارو خوب ديده ام
يكی ازآنها همين صحاف باشی است.
هوشنگ كاووسی:
نخستين سالن سينمايی
كه دستگاه ناطق را به ايران آورد سينمايی بود
به نام « پالاس» واقع درانتهای
خيابان استامبول نزديك چهارراه فردوسی كه سابقا علاء الدوله
نام داشت و اسلامبول. اين سينما درست زيرهتل
پالاس قرارداشت و بعدها به نام سينما قصر يا تهران
ناميده شد و امروزآنجا تبديل به بازاری شده است به نام
بازاركويتی ها. كم كم سينماها
هم اين دستگاه را آوردند. البته گفتيم كه سينما درتهران زياد
نبود. شايد بتوان گفت تعداد سينما درتهران ازپنج يا شش عدد
درسراسرشهرتجاوزنميكرد. فيلمها را او اين دوسينما نمايش می
دادند بعد سايرسينماها.
فرخ غفاری:
درمشهد هم درزمان اشغال قشون قزاق روس، درباغ
ملی مشهد سالن سينمايی وجود داشت كه درآن فيلمهايی نمايش داده
می شد. احتمالا اين فيلمها روسی بودند و از اُدسا آورده می
شدند. تاريخ پيدايش اين سالن به هشتاد و اندی سال پيش می رسد.
تماشاچيان زن
اول مثل حمام ها كه تجربه اش را داشتند، سانس
ها زنانه و مردانه شد. بعد سينمای مخصوص زنان درست كردند. بعد
گفتند زنها دربالكن بنشينند و مردها درپائين كه آن هم نشد.
بالاخره گفتند زنها دريك طرف سالن بنشينند و مردان درطرف ديگر.
اين يكی شد. تا هفدهم دی ماه سال 1314 هجری شمسی كه زنان
ازحجاب درآمدند و توانستند كنارمردانشان به تماشای فيلم
بنشينند.
فيلم ها صامت بود. گاهی يك زيرنويس به زبان
اصلی هم داشت. مرد يا زن بود، كه در سانس های مردانه و يا
زنانه جلو پرده، پشت به پرده رو به مردم می ايستاد يا در ميان
راهروئی كه بود وسط مرد راه می رفت و بالا و پائين می آمد يا
روی بالكن می ايستاد. اينها برای تماشاگران فيلم را به زبان
فارسی تعريف می كردند. بلند بلند. بعضی وقتها هم كارهايشان
تماشاچی ها را عصبانی می كرد. يعنی مثلا آنجايی كه نوشته ها به
زبان خارجی روی صفحه می آمد و مهم بود برای اينكه مكالمه بود و
شايد چون خودش هم سردرنمی آورد چيزی نمی گفت و ترجمه نمی كرد
ولی مثلا وقتی بازيگرمی پريد و سوار اسب می شد و می رفت توی
دشت، اين شروع می كرد به توصيف و حرف زدن و توضيح تصويری كه ما
خودمان ديده بوديم. مثلا می گفت ريچارد تالماج براسب خود پريده
و به سوی دشت می رود. بعضی وقتها مردم او را هو می كردند كه ما
كه اين را خودمان ديديم جای ديگرش را كه نمی فهميم معنی كن.
بازشدن سينماهای جديد، رقابت را هم درست كرد.
صاحبان سينماها را به ابتكارهای گوناگون وادار كرد. ازجمله
داشتن مترجمان و توضيح دهندگان شوخ و بذله گو. همان گونه كه
ساليان دراز بعد در كار دوبلاژ. يك ابتكار دلنشين تر بستنی يا
ليمونادی بود كه مجانی می دادند. در سينمای زرتشتيان يك نسخه
روزنامه اطلاعات را به جای بليط قبول می كردند و درسينمای
ديگربعد ازخريد يك بليط، بليط دوم قيمتش نصف می شد. بعضی
ازسينماها هم سبك سينماهای اروپا و امريكا نوازندگانی داشتن كه
مناسب صحنه های فيلم و حركات بازيگران آهنگ هايی می نواختند،
ازجمله آنها دو نفركه بعدا دواستاد به نام درموسيقی ايرانی
شدند مرتضی محجوبی و عبدالعلی وزيری درسينمای اردشيرخان، پيانو
و ويولون می نواختند.
آندره مالرو نويسنده نامدارفرانسوی كه بعدا
وزيرفرهنگ و هنرژنرال دوگل هم شد درسالهای 1308 تا 1310، سه
باربه ايران سفركرد. او درخاطرات سفرش ازسينماهای تهران هم ياد
می كند:
درايران فيلمی ديدم كه كسی از وجودش اطلاع
نداشت. اسمش بود زندگی چارلی. سينماهای ايران درهوای آزادند و
روی ديوارهايی كه دورتماشاچيان كشيده شده گربه های سياهی نشسته
اند و چشم به پرده دوخته اند. مدير ارمنی يكی از اين سينماها
تدوين جالبی ازچند فيلم كوتاه چارلی چاپلين انجام داده بود. او
ماهرانه چند فيلم كوتاه چارلی را سرهم كرده بود و ازآنها يك
فيلم بلند ساخته بود كه ازتماشای آن بسيارلذت بردم.»
آرشام پائيانس اوايل دهه 40 كه مسئوليت تنظيم
برنامه های سينمای راديوسيتی را به عهده داشت كارش نمونه بود.
او می گفت:
يكی ازجالب ترين مطالبی كه شنيدم و البته خودم
نديدم اين بود كه درزمان قديم دريك سينما فيلم تارزان را نمايش
می دادند. درداخل سالن اين سينما هميشه پاسبانی، نگهبانی می
داد خصوصا وقتی سينما شلوغ می شد. دريكی ازفيلمهای تارزان گويا
لحظه ای بوده كه پلنگی ازدرخت به طرف تارزان می پرد. پاسبان
مورد نظركه دراين لحظه ازفيلم شاهد ماجرا بوده، هفت تيرش را
كشيده و به طرف پلنگ شليك كرده بود و البته من نمی دانم به هدف
هم خورده بود يا نه؟ |