- 30 سال از انقلاب اسلامی میگذرد. آیا فکر میکنید پس از این
30
سال، انقلاب در حال حرکت به سمت اهداف خودش هست یا دولت از آن
منحرف شده
است؟
*بحثی
که اشاره فرمودید رابطه دولت و انقلاب است، 30 سال از انقلاب
که
میگذرد. به نظر میرسد باید بحث را از یک جای دیگر شروع کنیم.
اساسا انقلابها سه سته هستند و سه نوع انقلاب داریم.
یک دسته از انقلابها صرفا انقلابهای سیاسی
هستند؛ کمااینکه یک نوع حاکمیت را تبدیل میکنند. برای مثال
فرض بفرمایید انقلاب
مشروطه ایران نظام سلطنت مطلقه را در حدود 120 سال پیش به
سلطنت مشروطه تبدیل کرد و برخی انقلابها اینگونه هستند که صرفا نظامهای سیاسی را تغییر
میدهند.
برخی از انقلابها که علاوه بر اینکه نظامات
سیاسی را تغییر میدهند، تغییراتی را هم در حوزه اجتماعی و
مسائل اجتماعی هم دارند؛
به آنها میگویند انقلابهای اجتماعی یعنی بافتهای اجتماعی
کشورها را تغییر
میدهند. به عبارت دیگر در انقلاب اجتماعی نهادهای اجتماعی در
جامعه تغییر میکنند.
میتوانیم مثال بزنیم؛ انقلاب روسیه، انقلاب آمریکا که اینها علاوه بر
اینکه انقلابهای سیاسی بودهاند، انقلابهای اجتماعی هم بودهاند،
طبقات اجتماعی را به
کل عوض کردند و تغییر دادند.
نوع سوم انقلابها وجود دارد که انقلابهای تاریخی
هستند؛ انقلابهایی که پیامی برای تاریخ دارند، این انقلابها
میآیند تا یک
تغییراتی را خارج از محدوده زمان و جغرافیای خودشان ایجاد
کنند. از جمله این انقلابها میتوانیم انقلاب فرانسه را مثال بزنیم؛ انقلاب
فرانسه علاوه بر اینکه
یک نظام اجتماعی بود و طبقات اجتماعی را به هم زد، مثلا طبقه
نجبا و طبقه ضعفا همه
را عوض کرد، یک پیام هم برای تاریخ داشت. به عبارتی از مفهومی
که از این انقلاب تحت عنوان مفهوم دموکراسی و مفهوم جمهوری به جهان صادر شد. یا در
انقلاب آمریکا شما
میبینید مفهوم آزادیها و مفهوم لیبرالیزم علاوه بر اینکه در
محدوده آمریکا باقی
ماند، به سراسر جهان انتشار پیدا کند. یا انقلاب شوروی؛ در
پدیده انقلاب شوروی علاوه بر اینکه یک انقلاب سیاسی شکل گرفته و نظام سلطنتی عوض
شده یک انقلاب
اجتماعی شکل گرفته و بافت و طبقات اجتماعی کلا زیر و رو شد.
اما یک پیام هم توسط
انقلاب به جهان صادر شده که آن عبارت است از نظام سوسیالیستی.
به نظر میرسد انقلاب اسلامی ایران هر سه سطح این
انقلابها را همزمان به همراه داشت؛ 30 سال پیش انقلاب اسلامی
ایران که شکل گرفت
طبعا نظام سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. علاوه بر آن
طبقات اجتماعی جامعه ما دستخوش تغییر شد و یک پیام هم توسط انقلاب برای تاریخ و
بیرون از گستره
جغرافیایی خودش مطرح شد و آن اسلام و یا به تعبیر بهتر
دینگرایی و معنویتگرایی در
دنیا بود. اگر ما صرفا و صرفا انقلاب را در محدوده انقلابهای
سیاسی و اجتماعی محدود کنیم انقلاب ایران در سال 1357 و یا چند سال بعد از آن
تمام میشد و ما دیگر
دولت و یک نظام در محدوده مرزهای ایران تاسیس کردیم.
اما به نظر من انقلاب اسلامی ایران با حرکت عظیم
انقلاب تاریخیاش و پیام تاریخیاش شاید آغاز شده و شاید از
چندین سال پیش آغاز
شده. شما مرور کنید در همین محدوده سرزمینهای اسلامی ببینید
بعد از انقلاب اسلامی ایران در فلسطین جریاناتی که بودند جریانات ملی، شخصی بودند یا
مثلا فرض کنید در
محدوده سرزمینهای اسلامی جریانات اسلامی بسیار کمرنگ بودند.
اما بعد از انقلاب
اسلامی ایران شما میبینید که حرکتها حرکتهای اسلامی و
معنویتگرایانه است.
من معتقدم که رشد معنویت بعد از انقلاب اسلامی
ایران و بازگشت به معنویت در دنیا تحت تاثر قرار گرفت. لذا به
سوال شما با این
مقدمه پاسخ میدهم که اگر به مفهوم دولت بپردازیم و در حقیقت
رابطه دولت را با
انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی تعریف کنیم که در جامعه ایران
شکل گرفته است، انقلاب ایران از حیث انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی تمام شده است. اما
اگر انقلاب تاریخی
ملت ایران را بررسی کنیم این انقلاب یک انقلاب جهانی است و یک
پیام جهانی دارد و
پیامش هم بازگشت به معنویت است.
-
اخیرا شما و برخی از افراد دیگر
هشدارهایی دادید در خصوص خطر انحراف انقلاب
مثلا هشداری که شما در خصوص خطر ورود
نظامیان به سیاست دادید. آیا فکر میکنید در
حوزههای سیاسی و آزادیها به شعارها و
اهداف مورد نظر رسیدهاید؟
*
سوال شما سوال جدییی هست. به این معنا که ما
بعد از انقلاب یک قانون اساسی را تنظیم کردهایم و ملت
پذیرفتند در یک تحول اجتماعی
که قانون اساسی محور زندگیشان باشد حضور یابند. همانطور که
جامعه ایران به خاطر عشق و علاقهای که به امام(ره) دارند طبعا علاقمند هستند به
اینکه قوانین مورد نظر
امام و اندیشه امام در جامعه باقی بماند، این مطلب هست که ما
همواره باید به سوی آن
نقطه مطلوب حرکت کنیم. نقطهای که بتواند خوبیها را در آن جمع
کند. تردیدی نیست که خیلی فاصله به آن نقطه مانده باقی هست. اما مهمتر از آن این است
که مطمئن شویم ما
به آن سمت حرکت میکنیم. طبعا هر وقت شما به اوج رسیدید این به
معنای این است که
سقوط آغاز شده . هیچوقت نباید از وضع جامعه خودمان رضایت کامل
داشته باشیم.
من فکر نمیکنم هیچکس این اختیار و این شجاعت را
داشته باشد که در هیچ حکومتی بگوید که وضع فعلی وضع مطلوبی
است. ولی باید این را
بدانیم که آیا حرکت ما به آن سمت هست و در مرحله دوم اینکه
آیا سرعت مناسب به آن سمت داریم یا سرعت مناسب به آن سمت نداریم. والا یک شعری در
فارسی هست که میگوید؛
ما یک موج هستیم که اگر آرام بگیریم و از حرکت بایستیم در
حقیقت مردهایم. پس
همواره ما باید به آن سمت حرکت کنیم. نباید هیچ وقت از وضع
وجود رضایت صد در صد داشته باشیم.
من احساس میکنم ما در بسیاری از حرکت به طرف
شعارهای اول انقلاب واهداف اولیه که در قانون اساسی تبلور
یافته است توفیقات بسیار
بسیار زیادی داشتیم. شما الان نگاه کنید؛ استقلال سیاسی کشور
ما پیش از انقلاب و تصمیماتی که در این کشور گرفته میشد، با اختیارات دولتهای
خارجی بود. مثلا حتی
رفتن شاه از ایران در آستانه انقلاب با مشورت که نه تنها مشورت
که میشود گفت دستور سفرای بریتانیا و آمریکا صورت گرفته بود. رفتن و آمدن دولتها،
با نگاه حاکمان
خارجی و دولتهای خارجی - در دورهای روس و انگلیس و در
دورهای امریکا - صورت
میگرفت. در زمینه استقلال اقتصادی علیرغم جنگ بسیار سختی که
بر ما تحمیل شد، ما توفیقات بسیار خوبی داشتیم. در زمینه کشاورزی، در زمینه صنعت و
همینطور در مسائل
دانشهای نوین و دانشهای بسیار مترقی. مثلا فرض کنید دانش
هستهیی یا نانوتکنولوژی
و یا دانشهای مربوط به مسائل پزشکی پیشرفتهای خوبی داشتیم.
البته باز من معتقدم در زمینههای اقتصادی باید کارهای بهتری صورت پذیرد و قطعا هم
باید راه را تندتر
برویم، با آن سرعتی که متناسب با شخصیت مردم ایران باشد.
در زمینه آزادیها به ذهنم میرسد که وضعیت ما
نسبت به قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. جامعه ما جامعه بسیار
آزادی است. حتی نسبت
به همسایههای خودمان در خاورمیانه و در مناطق آسیا ما از
آزادیهای بسیار خوبی برخورداریم. البته طبعا در نقاطی مشکلاتی وجود دارد، ولی به نظر
من ما به آن سمت
حرکت میکنیم. جامعه ما جامعه بالبندهای است. حرکت و مسیرمان
به آن سطح ، حرکتی
قابل قبول و قابل دفاع است.
-
اکنون به نظر میرسد ایران در انزوا و
در معرض تهدید و احتمالا حمله قرار گرفته
است، آیا فکر میکنید اهدافی که از آن نام
میبرید ارزش این مشکلات را داشته است؟
*
به هرحال نگاه کنید این استقلال هزینههایی
دارد. در همه جای دنیا هیچکس هیچ چیز را مجانی به دست
نمیآورد. اگر کسی بخواهد روی
پای خودش بایستد، طبعا ممکن است به دل خیلیها خوش نیاید،
خیلیها بدشان بیاید و ملت مجبور شود هزینههای استقامت و ایستادگی خود را پرداخت کند.
من معتقدم به هر
حال بحث دانش هستهیی یا ایستادگی عمومی مردم ایران یک
مسالهای است که باید مطابق
قانون با آن برخورد شود نه مطابق آنچه دیگران میپندارند و
توسط رسانههای جهانی تبلیغ میکنند. اگر واقعا تخلفی صورت گرفته ـ تخلفی که اگر در
جای دیگر هم صورت
میگرفت دنیا نسبت به آن موضع مشابه میگرفت ـ میتوانیم راجع
به آن بحث کنیم. اما
وقتی آقای البرادعی در نامه خودشان رسما میگویند تخلف چشمگیری
در ایران صورت نگرفته، اساسا با ظن و گمان نمیتوان یک ملت را از حقوق خودش
محروم کرد.
بحث استقلال سیاسی کشور از اموری است که همه مردم
کشور نسبت به آن ایمان دارند و باور شخصی من این است که مردم
بابت این مساله
هزینههایی میپردازند. البته طبیعی است که تبعات خارجی برای
دولت یا مشکلاتی که
تحمیل میشود، تلخ است. هیچ ملتی از خطر تنهایی استقبال
نمیکند. هیچ ملتی آغوش خودش را بر انزوا باز نمیکند. اما باید بدانیم در قبال
هزینههایی که میپردازیم
چه به دست میآوریم. من فکر میکنم آن چیزی که ملت ایران به
دست میآورد یک
استقلال، یک شخصیت است و این ارزش را دارد که احیانا در برابر
خطرات هم مقاومت کند.
-
شما
از دشمنی با آمریکا چه سودی
میبرید؟ آیا غیر از این است که در صورتی که
جنگی در بگیرد هزینهها و مخاطرات
زیادی برای شما در پی خواهد داشت؟
*
اولا اگر واقعا مساله نظامی صورت بگیرد این تنها
ایران نیست که هزینه میدهد، بلکه مهاجمین هم هزینههایی را
پرداخت میکنند. من فکر
میکنم که هر کسی هم که به مهاجمین کمک کند این هزینه را
پرداخت خواهد کرد و کسانی هم که مهاجمین را تشویق به این کار میکنند، هزینه را پرداخت
میکنند. ولی ما
احساسمان در ایران این است که مخالفین و دشمنان ما این حماقت
را نمیکنند که به
ایران حمله کنند، چون
هزینههای بسیار بسیار بالایی خواهند داد.
ولی من برمیگردم به اول بحث؛ به هر حال اگر شما
بخواهید در مسیر بزرگی گام بردارید باید هزینهاش را بپردازید.
اگر قرار باشد از
اخم مخالفین و دشمنان بترسیم همواره باید مانند این کسانی که
کنج عزلت مینشینند زندگی کنیم. برای بزرگ شدن و برای روی پای خود ایستادن باید
اراده بزرگی داشت که من
این اراده را در چهره مسوولین نظام و در چهره مردم ایران
میبینم. کسی نمیخواهد
دشمن داشته باشد. ما یک ضربالمثلی داریم در ایران که می گوید؛
هزار دوست کم است و یک دشمن زیاد است. ولی بحث در این است که دشمنی برای چه؟ و ما
برای دوستی با آنها
آیا باید گدایی محبت آنها را بکنیم؟ باید دست از استقلال و
آرمانهای خود برداریم
؟
من فکر نمی کنم هیچکس در طول تاریخ 30 ساله به
استقبال دشمنی با آمریکا رفته باشد. اما بحث در این است که ما
برای ایستادگی خودمان
با شرایطی مواجه هستیم که آنها با ما دشمنی میکنند. ما
خودمان فراموش نکردهایم.
تاریخ ایران را نگاه کنید؛ در همین 30 ساله اخیر همواره هر جا که پای
استقلال و
منافع ایران مطرح بوده، دولت آمریکا با هزینههای بسیار سنگین
و نامعقول آمده و
جلوی منافع ایران را گرفته. تا آن حدی که یک خط لوله گاز که
میخواست بیاید و از ایران عبور کند که از نظر همه قواعد اقتصادی به صرفه بود، رفتند
با هزینه بسیار
بیشتر مسیر را از طریق کشور دیگری هدایت کردند. یا در بحث دفاع
مقدس؛ دولت آمریکا
که در طول جنگ برای آنها اسلحه میفرستاد، همه نوع مسائل مالی
را برای آنها حل میکرد. چه مقدار هزینه برای خودش ایجاد کرد که در مقابل ایران
بایستد.
یرگردم به سوال شما؛ ما واقعا به دنبال دشمنی
نیستیم. اما برای کسب محبت دیگران و کسب دوستی دیگران حاضر
نیستیم عزت خودمان را
زیر سوال ببریم.
-
اخیرا نخست وزیر امارات از کشور شما
دیدن داشت و پس از آن به سوریه رفت. گفته
میشود که او در پی قانع کردن مسوولان
ایرانی و سوری برای عدم حمایت از حماس،
حزبالله و اجازه برگزاری انتخابات و طرح
کشورهای عربی در لبنان بوده است. از سوی
دیگر رییسجمهور ایران گفت که اسراییل باید
محو شود و اظهار نظرش در مساله هولوکاست.
آیا ایران نمیخواهد به این مساله کمک کند
و دست از حمایتهای خود بردارد؟
*
اول اینکه یک نکته را فراموش نکنید و آن اینکه
پذیرش اینکه دولت مستقل فلسطینی در منطقه شکل بگیرد نتیجه
مذاکرات سران کشورها با
کسی نبود، بلکه در نتیجه مقاومت مردم فلسطین بود. قبل از
انتفاضه اول سخنی در مورد دولت مستقل فلسطینی نبود و بعد از انتفاضه دوم هم باز تاکید
بیشتری گرفت. پس هرچه
ملت فلسطین به دست آوردند، حاصل ایستادگی و مقاومت خودشان بود.
به نسبت این قضیه
هیچ کس نسبت به آنها حقی ندارد. این نکته اول.
اما نکته دوم؛ بالاخره باید بپذیریم که همه
انسانیم. یک لحظه خودمان را جای فلسطینیها بگذاریم دو میلیون
انسان بیرون از این
مرزها در مهاجرت زندگی میکنند. این مردم اصلا حق زندگی
ندارند؟ اگر عدهای قرار است برای چند نفر اسرائیلی دلشان بسوزد، چرا ما نباید دلمان به
حال دو میلیون
فلسطینی بسوزد؟ من البته اینجا اصلا نمیگویم که ایرانیها
جایگزین عربها
شدهاند، چون به هر حال آنها همنژاد و همزبان شما عربها
هستند. شما باید بیشتر از ما تعصب آنها را داشته باشید، اما چون معتقد هستیم که نژاد
هیچ ارزشی ندارد،
انسانیت و مسلمان بودن آنهاست که برای ما وظیفه ایجاد میکند.
به هر حال در دنیا
ظلمی واقع میشود، آیا کسی نباید در برابر این ظلم حرف بزند، هیچ کسی از این زاویه به مساله نگاه نمیکند که دارد یک ظلم بزرگ به یکسری مردم شکل
میگیرد. مردمی که
بیرون از سرزمینشان به دنیا میآیند، بیرون سرزمینشان زندگی
میکنند و بیرون از
سرزمینشان میمیرند؛ این هم نکته دوم.
اما نکته سوم؛ این بحث است که احساس میکنم آقای
احمدینژاد میخواستند بگویند اگر واقعا هولوکاست راست است خوب
آنهایی که آن ظلم
را کردهاند هزینهاش را بپردازند. یک ضربالمثل در فارسی هست؛
میگوییم که
"گنه
کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری" خوب اگر کسی گناهی کرده خودش باید هزینهاش را بدهد. این وسط چرا سر مردم فلسطین را میبرند،
برادران و مردم مسلمان
را از خانهشان بیرون میکنند، به خاطر اینکه فرضا هیتلر یک
عده را کشته است؟!
البته من فکر میکنم سخن آقای احمدینژاد در دنیا بد تفسیر شده
است. البته آنهایی که باید میشنیدند، میدانستند که صحبت چیست. آنها نمیخواستند
این حرف گفته شود،
میخواستند موج خودشان را راه بیاندازند.
اما نکته چهارم؛ آن هم اینکه اصلا برای از بین
رفتن اسراییل مطمئن باشید نه جنگ لازم است نه به حمله احتیاجی
هست و نه بمبی احتیاج
است، چه برسد به سلاح هستهیی . شما اجازه بدهید مردمی که
هستند بیایند و رای بدهند. اینکه نمیشود شما میفرمایید دموکراسی همه جای دنیا
خوب و در فلسطین
اشغالی بد است. اگر قرار باشد همه جای دنیا دموکراسی باشد،
چرا در فلسطین نباشد.
همه جای دنیا میآیید با شعار دموکراسی سر مردم را میبرید. در عراق در
افغانستان
در همه جا. البته من این حرف را قبول ندارم که هدف آمریکا در
عراق و افغانستان
دموکراسی است، اما وقتی پای اسراییل به میان میآید، دیگر سخن
از دموکراسی نیست.
آقای ایلیا! من برداشتم این است که مردم دنیا ذهن
عدالتجویی دارند. هر چیزی که خلاف عدالت باشد جامعه جهانی آن
را نمیپذیرد، اگر
شما بتوانید با آنها راحت صحبت کنید، آنها میپذیرند. من یک
مثال عادی بزنم، چرا هر موقع مشکلی در فلسطین برای اسراییلیها پیش بیاید، بلافاصله
آقای رییسجمهور
آمریکا با تمام قدرت و با همه حضور محکوم میکند. اما یک
قطعنامه خنثی را مثل
قطعنامه کشورهای عربی در مورد محاصره غزه، اجازه نمیدهند در
شورای امنیت صادر شود .
به هر حال بحث من در این است که بر مدار ظلم هیچ قانونی پایدار
نیست، اگر نظم
پایدار در سرزمینهای اشغالی میخواهیم، باید بر مدار عدالت
باشد. با مدار زور
نمیشود پیشرفت کرد.
-
اما
مردم فلسطین عرب و سنی هستند و از
نظر کشورهای عربی این مساله ربطی به ایران
غیر عرب و شیعه ندارد.
*
اولا؛ ما همه مسلمانیم و مساله فلسطین فقط مساله
شما نیست و مردم جهان اسلام این مساله را مساله خودشان
میدانند.
دوم؛ در جهان اسلام من موافق نیستم که افکار عمومی
جهان موافق آن چیزی هستند که الان دارد اتفاق میافتد. نمونه
بارزش خود مردم فلسطین
هستند. مگر حماس ایرانی
و شیعه است؟ حماس رای اکثریت را آورده تازه بدون رای دادن
کسانی که در خارج از مرزها هستند، آن هم روزی که همه مرزها را
بسته بودند، باز هم حماس به تنهایی توانسته دولت تشکیل بدهد. پس مردم سرزمینهای
فلسطین با حماس هستند
من با آنچه که شما در صحبتهای خود فرمودید، موافق نیستم. من
مطمئنم و یقین دارم
که اگر در سرزمینهای عربی یک رای گیری بشود، عقیده حماس هم
بیشتر رای میآورد، نسبت به عقیده مخالفانش. شما هم با من هم عقیدهاید!
-
شما در حالی این دیدگاه را مطرح میکنید
که در اثر حرکتهای خشن مقاومت عدهای در
اسراییل کشته میشوند و برخی اعتقاد دارند
این گروهها تروریستی هستند.
*
چرا نمیآییم یکبار برای همیشه تروریست را معنی
کنیم؟ تروریست یعنی چه ؟ اینکه عماد مغنیه در خارج از لبنان
در دمشق ترور میشود،
ترور نیست، ولی اینکه کسی در اسراییل کشته بشود ترور است؟
تروریست یعنی چه؟ باید تعریف واحدی از تروریسم ارائه شود. آنها میگویند حماس تروریست
هست، از دید من
تروریست نیست. دولت قانونی فلسطین از دید من تروریست نیست. از
دیدگاه من حزبالله
تروریست نیست. نیروی مقاومت نیروی رسمی داخلی با اکثریت بسیار
بالایی از مردم لبنان است. وقتی یک جریانی در داخل لبنان در کوتاه
ترین زمان ممکن میتواند میلیونها نفر
را به صحنه بیاورد تروریست نیست. اینکه هر کسی را که دولت
آمریکا تصمیم گرفت
تروریست است، بگوییم درست است این تیری است که پسفردا هر کشور
عربی هم ممکن است بخورد. تنها سراغ ایران نمیآیند. این واژه باید تعریف شود، اگر
نشود با مشکل مواجه
میشویم.
-
درباره لبنان و فلسطین صحبت کردیم، حالا
اجازه بدهید در خصوص عراق گفتوگو کنیم،
ایران کشور صاحب نفوذی در عراق است. نظر
شما در خصوص وضعیت فعلی عراق چیست؟
*
نگاه کنید در داخل عراق یک لیست مردمی آن، عراق
الموحد (لیست 555) بیش از 60 درصد رای میآورد. حالا اینکه
میگویید، رفقای ایران
هستند، دوستان ایران هستند. بالاخره مردم آنجا به این لیست
رای دادهاند و این لیست رای مردمی 60 درصد از مردم عراق را گرفت و دولت تشکیل داد.
من این را میپرسم
که اگر در یک کشور دیگر طرفداران دولت عربستان رای بیاورند،
آیا آنوقت هم این
حرفها هست؟ آنوقت هم اینجور سر و صدا میشود؟ نه!
تا حالا در عراق هیچ کس نتوانسته ثابت کند که
ایران یک حضور مخرب دارد. مردم آنجا کسانی هستند که تحت تاثیر
اندیشه تاریخی
انقلاب اسلامی قرار گرفتهاند بدون اینکه احتیاج به این باشد
که شما نیرویی به آنجا بفرستید. بالاخره از یک اندیشهای حمایت میکنند. باید
بپذیریم اکثریت مردم
عراق شیعهاند، به هر حال این اکثریت حکومتی تشکیل دادهاند،
بازگشت به دوره صدام
غیرممکن است اما نکته مهم این است که این اکثریت با آن اقلیت
در تعامل زندگی کنند.
همه باید تلاش کنیم این اتفاق بیافتد. اگر بخواهیم که به زور به نظم سابق
برگردیم
غیرممکن است.
-
شما
در عراق نفوذ دارید، از حزبالله و
حماس حمایت میکنید، اینها کشورهای منطقه
را نگران کرده است، آیا این همان صدور
انقلاب است که شما در پی آن هستید؟
*
صدور انقلاب به این معنا که بخواهیم مردم را به
شورش و یا به حرکتهای غیرقانونی وادار کنیم، اینطور نیست. در
سیاستهای دولت
جمهوری اسلامی هم این نیست، اما به این معناست و خواهد بود که
به آنها اطلاعات برسانیم و همه را مطلع کنیم. من فکر میکنم این کار هر اندیشمند
و متفکری است، به
هر حال اندیشه خود را به دیگران منتقل می کند. به این معنا
غربیها خیلی قویتر از
ما در تلاش هستند که این کار را بکنند. دائم حرف از اندیشه
خودشان میزنند و طبیعی است که همه کشورها اندیشهای که صحیح میدانند در اختیار مردم
دنیا میگذارند. و من
معتقد هستم چون اندیشه انقلاب مطابق با اندیشه ناب پیامبر عظیم
الشان اسلام حضرت
محمد(ص) هست، احساسم این است که دلهای مسلمانان نسبت به آن با
اقبال بسیار زیادی روبهرو خواهد بود.
-
آیا این درست است که حمله به ایران باعث
شود ایران تمام کشورهای منطقه را که پایگاه آمریکا در آن واقع
است مورد حمله قرار
دهد؟
*
من فکر میکنم کشورهای خلیج فارس و محدوده
خاورمیانه میتوانند رابطه بسیار برادرانهای با هم داشته
باشند و احساسم این است
که به این سمت هم رفتهایم. به هر حال در مقایسه با 12 سال
پیش، روابط ایران با همسایههای خود که در محدوده خلیج فارس هستند، بسیار بسیار
روابط بهتری است.
نمیگویم در نقطه اوج واقع شده است، اما قابل قبول است و شیب
مناسبی دارد. در دوره
دفاع مقدس، مردم ایران گلههای شدیدی نسبت به بعضی از کشورها
داشتند که حمایتهای غیرمعقول از عراق میکردند که بعدا هم خودشان بیشتر از همه ضرر
کردند. اما بعد از
آن به هر حال تاریخ و زمان جلو میرود و هیچ وقت در جا
نمیزند. ما با خاطراتمان
در جامعه نباید زندگی کنیم. ما باید با واقعیتهای روز زندگی
کنیم.
برداشت من این است که مردم و دولت ایران پذیرفتهاند که گذشته را فراموش کنند و دوستان ما هم در کشورهای
عربی محدوده خلیج
فارس میدانند که دولت ایران، ملت ایران و انقلاب ایران یک
واقعیت غیرقابل انکار
است. رویهای که از دوره ریاست جمهوری جناب آقای هاشمی
رفسنجانی شکل گرفت که شما هم مصاحبهای با ایشان داشتید. این رویه در این دوره شروع شد در
دوره جناب آقای خاتمی
به خوبی پیش رفت و در دوره آقای احمدینژاد هم تزلزلی ایجاد
نشده است. حضور آقای
احمدینژاد در کنفرانس سران کشورهای خلیج فارس در دوحه در
ادامه این روند بوده است.
من نمیخواهم بگویم اگر احیانا به ایران هجمهای
شود ایران بار مسوولیت را به دوش دوستان عرب خود و کشورهای
دیگر بگذارد، اما مطمئن
هستم که این اتفاق ناخودآگاه و بدون اینکه کسی بخواهد،
میافتد. نمیشود در خانه کناری شما
زلزله بیاید و این زلزله خانه شما را آسیب نرساند. امیدوارم
که این اتفاق
نیافتد.
اما آن چیزی که بسیار مهم است، این است که مسوولین
و هم توده مردم منطقه ارتباط معنوی و عاطفی خودشان را زیاد
کنند به هر حال ما در
منطقهای زندگی میکنیم که این منطقه آبستن حوادث زیادی است و
اگر مواظب نباشیم، خیلی تلخیهای بدی دارد، ولی من برداشتم این است که امروز هم
حاکمان عاقلی در منطقه
هستند و حکومت میکنند و هم نقش بسیار موثر رسانهها از جمله
خود شما که بسیار
تاثیرگذار هم هستند و مهمتر از همه اینکه رابطهها بسیار زیاد
شده، مردم همدیگر را میبینند، آن کینههایی که دشمنان میتوانستند بین مردم ما
ایجاد کنند از بین رفته.
همه اینها باعث میشود که امیدوار باشیم به این رابطه گرمی که
الان هست. البته
برخی اوقات با فراز و فرود مواجه میشویم اما من نقش شما
رسانهها را به خصوص العربیه را در این رابطه بسیار مهم میدانم و معتقد هستم که
انتظار همه هم این است؛
در این راستا قدم بردارید و سعی کنید که تألیف بین قلوب کنید.
-
اما به نظر میرسد حزبالله لبنان از
سوی ایران تغذیه میشود؟
*
اولا در لبنان یک واقعیتی وجود دارد؛ دو گروه
هستند که نمیتوانند همدیگر را حذف کنند، باید به سمت یک قانون
متعادل پیش بروند و
تا به این حرکت متقابل و متعادل نرسیم و تا به آن نقطه مطلوب
نرسیم، نظم شکنندهای را ایجاد کردهایم. من همین جا برادر عزیز، خدمتتان بگویم، نظم
غیرعادلانه آغاز
جنگ ظالمانه است و بعد از این نکته به نکته دیگری برسیم که سعی
کنیم به یک قانونی
برسیم که هیچ کدام از ما بر اجحاف نسبت به دیگری عمل نکند. من
فکر نمیکنم در ایران کسانی باشند که چیزی را برای دوستان لبنانی تعریف کنند که
دوستان لبنانی آنها را
نمیدانند. به نظر من نیروی مقاومت آنها قویتر از آن است که
ما بخواهیم به آنها
چیزی بگوییم. خودشان بهتر بلدند که ما بخواهیم از ایران و یا
از کشور دیگری نسبت به آنها تحریکهایی داشته باشیم. شما لبنانی هستید، لبنانیها
آدمهای بسیار باهوشی
هستند.
-
همه
اعتقاد دارند شما فرد باهوشی هستید،
گاهی پیشبینیهای سیاسی هم میکنید، مشخصا
نظرتان در خصوص جنگ و البته منظورم نه
اشغال ایران بلکه یک حمله سریع، چیست؟
*
به ذهنم نمی رسد. در
چشمانداز نزدیک
این را نمیبینم.
-
تا دو هفته دیگر در ایران انتخابات مهمی
برگزار میشود، آیا شما از گروهی در
انتخابات حمایت میکنید و یا ترجیح میدهید
خانواده خمینی را از بازیهای سیاسی دور نگه
دارید؟
*
فکر میکنم انتخابات خوبی خواهیم داشت و با همه
فراز و فرودهایی که پیش از انتخابات بوده انتخابات خوبی خواهیم
داشت. به نظرم
میرسد که شرکت مردم خوب خواهد بود و مردم انشاءالله مجلس
نیرومندی را شکل خواهند داد و به هر حال این فراز و فرودها در سیاست داخلی ایران نشانگر
بالندگی است. یادم
میآید در خاطرات شاه میخواندم که خیلی عصبانی بود از اینکه
شاه حسین سلطان سابق
اردن وقتی بر علیه او کودتا شده بود، چرا عرضه ندارد کودتا را
جمع کند. من وقتی کتاب را میخواندم که شاه که یک نظم آهنین در کشور حاکم کرده
بود، رفت اما به هر
حال دولت اردن با همین وضع شکننده باقی ماند. به نظرم میرسد
که الزاما مباحث سیاسی
علت تزلزل و عامل تزلزل و نشان تزلزل نیست بلکه نشانگر این است
که مجموعه کشور نسبت به کلیت نظام و نسبت به منافع نظام و نسبت به آن چیزهایی که
اصول قانون اساسی است،
پایبندند. منازعاتی که در درون ایران هست و خواهد بود و نباید
هم سعی کنیم که
اینها نباشد؛ اینها نشانگر بالندگی است. سکوت همیشه عامل بقا
نیست بلکه
سکوت
خیلی وقتها عامل از بین رفتن و تزلزل است.
نگاه کنید بالاخره تمام جریانات داخلی ایران
خودشان را وفادار به امام خمینی(ره) میدانند و همواره مدعی
هستند که نسبت به
اندیشه امام وفادارند. حمایت من و افرادی مثل من از یکی آنها
میتواند یک نوع
اجحاف به گروه دیگر باشد. به خاطر اینکه شاید این تداعی شود
که امام با یکی از اینهاست و با دیگری نیست؛ لذا استنباط من این است که مردم
خودشان بهتر میتوانند
تشخیص بدهند که کدام یک از جریاناتی که در کشور هستند این
فائده را برای کشور دارند
که در مقطع حاضر به حکومت برسند.
|