جنجال ساز ترین خبرنگار، پیش آخوند منبری و
مداح و روضه خوان لنگ می اندازند. از كاه کوه می سازند و از
کوه کاه. این قصه، مربوط به سه دهه ای که جمهوری اسلامی در
ایران مستقر است نیست، ریشه های آن به تاریخ اسلام باز می
گردد. از ماجرای کربلا و کشته شدن امام حسین بگیرید و بیائید
به جلو. از روز اول قتل و مرگ تا سوم و هفتم و چهلم و سال. از
انواع شرح و تفصیلی که در هر شهر و ده و روستائی تعزیه خوان ها
و روحانیون با شاخ و برگ از وقایع صدر اسلام می دهند بلدند اشک
و آه و خنده را یکجا از شنوندگان خود بگیرند. دراین کار کم
نظیرند، اما تا ابد هم کم نظیر می مانند؟ شبکه های ماهواره ای
خبر، به جاودانگی این شیوه پایان نمی دهند؟ یا بهتر است بگوئیم
پایان نداده اند؟ هرچند که سیمای جمهوری اسلامی منبر و میدان
تعزیه شده باشد!
جشن و سروری که همراه با پیام به رهبر و رئیس
جمهوری و فرماندهان بر سر گزارش جدید آژانس انرژی اتمی راه
انداخته اند و مردم را برای نیایش به مساجد خالی فراخوانده
اند، ادامه دیپلماسی تبلیغی و موج سواری تبلیغاتی و از این
ستون تا آن ستون بدنبال فرج نیست؟
هست، اما دیگر کاربُرد گذشته ها را نمی تواند
داشته باشد. چنان که در همین 48 ساعت گذشته شاهد عقب نشینی و
پذیرش شکست و یا ناکارآمدی این شیوه در مقایسه با گذشته ایم.
منظورم پس از گرفتن پیروزی و شادی ناشی از گزارش آژانس اتمی
است که خودشان می دانستند با چه هدف تبلیغاتی و انتخاباتی قصد
راه اندازی آن را داشتند اما وسط کار متوجه شدند رقیب توانمند
تری بنام "ماهواره" های خبری وجود دارند که به آسانی گذشته ها
فرصت این مانورها را نمی دهد.
روزی که حزب جمهوری اسلامی منفجر شد، ابتدا
همه می خواستند بدانند آیت الله بهشتی هم در آن انفجار مهیب و
شُوم کشته شده یا نه، و بعد هم چند نفر زیر آوار مانده و کشته
شده اند.
کشته شدن بهشتی خیلی زود آشکار شد و به یقین
در جمع آنها که از این خبر خوشحال شدند، کم نبودند از میان
کسانی که اکنون قدرت را در جمهوری اسلامی در اختیار گرفته اند
و در آن دوران سخت و پرالتهاب، شانه به شانه مجاهدین خلق اما
در حوزه های مذهبی علیه او تبلیغ می کردند. آخرین سخنرانی او
در مدرسه فیضیه قم، پس از ملاقات با آیت الله خمینی که هنوز
ساکن قم بود و به تهران کوچ نکرده بود را باید بارها و بارها
گوش کرد و خواند تا دقیق تر فهمید او بیشتر از زخم زبان و
تبلیغات بنی صدر و مجاهدین خلق می نالید یا از خنجری که در
همان قم و مدرسه فیضیه به پهلویش فرو کرده بودند. جرمش این بود
که در مناظره های تلویزیونی با دکتر پیمان و دکتر کیانوری شرکت
کرده بود و از دولتی شدن بازرگانی و تقسیم زمین دفاع می کرد.
بعد از بیرون کشیدن جسد سوخته بهشتی از زیر
آوار و قطعی شدن شناسائی او، شمارش کشته شدگان آغاز شد. رقم به
70 که رسید، به مطبوعات گفتند 72 نفر کشته شده اند و بعد هم که
این رقم به 78 رسید، نه به آن رقم 72 افزودند و نه از آن کم
کردند، تا این انفجار و کشتار را با شمار کشته شدگان واقعه
کربلا قرینه سازی کنند. حتی می گویند در قطعه مربوط به این
واقعه در بهشت زهرا نیز شمار دفن شدگان همین 78 قبر است، اما
هنوز در سالگرد آن واقعه، از کشته شدن بهشتی و 72 تن یارانش
سخن می گویند!
مداحانی که در کابینه احمدی نژاد تبلیغات را
در عنان خود دارند و فرماندهان سپاه را هم سر انگشت می
چرخانند، با همان شگرد کهنه، گزارش جدید آژانس اتمی را پیروزی
ملی اعلام کردند و هنوز هم، علیرغم عقب نشینی های 24 ساعت
گذشته برخی دست اندرکاران امور اتمی در جمهوری اسلامی، دست
بردار نیستند و از منبر جشن پیروزی پائین نمی آیند.
نه شمار قربانیان آن انفجار 72 تن بود و نه
این گزارش پیروزی است، اما این در تاب برداشته را همچنان می
خواهند، علیرغم ناله ای که می کند بر همان پاشنه زنگ زده ای
بچرخانند که سه دهه چرخانده اند!
جواب می دهد؟
من که می گویم نه! |