سالگرد ترور سعید حجاريان را روز گذشته در تهران و با حضور جمع
قابل توجهی از چهره های اصلاح طلب و متفکران اسلامی برپا
کردند. از جمله با حضور عبدالله نوری، محسن کدیور، جلائی پور،
علوی تبار و..
دراین مراسم، طبق معمول سخنرانی سعید حجاریان دست نوشته ای بود
که قرائت شد. سخنانی پر اشاره و کمتر صریح و به روز. بخش هائی
از این سخنرانی نوشته شده را می خوانید:
سالروز ترور من امسال مصادف با انتخابات شده است. صندوق رأی و
بهطور کلی، انتخابات، قانون اساسی، پارلمان، احزاب، و حتی
نهادهای مدنی، برساختههای تجربهی بشری هستند و باید این
ابداعات را ارج نهاد، اما نباید آنها را تقدیس نمود و تبدیل
به بت کرد؛ چرا که بت واره شدنِ هر یک از اینها میتواند ما
را از مضمون و محتوای آنها غافل نماید.
چرا، در انتخابات، لای و لجنِ رسوب کرده در اعماقِ ساختار
سیاسی به سطح سیاست کشیده میشود و صحنههای ناهنجاری را در
مقابل چشم مردم به نمایش میگذارد؟ مثلاً در انتخابات اخیر
کنیا که باعث کشتار جمع کثیری از مردم شد یا وقایعی که در
پاکستان روی داد و به ترور خانم بوتو منجر شد. و چرا راه دور
برویم. در همین ایران خودمان، در این چند ماهه، بیاخلاقیهای
فراوانی را شاهد بودهایم. و حتی یک قربانی، که مرحوم آیتالله
توسلی باشد، را هم از ما گرفته است.
در زمان شاه، بعد از کودتای 28 مرداد، که جامعه مدنی ضعیف شده
بود، احزابی وجود داشتند، پارلمانی بود، انتخاباتی بود؛ اما یک
نوع دموکراسیِ صوری، نمایشی، و توخالی برپا بود. از 28 مرداد
به بعد، گمان ندارم که خشونتی در انتخاباتی رخ داده باشد.
در نقطه اوج، که می توان به آن نقطهی بحرانی (Critical
point)
هم گفت، وضعیت طوری است که نوعی مهار و موازنه بین نیروهای
سیاسی به وجود آمده است، اما به علتِ ضعف جامعهی مدنی، هر آن
امکان دارد که از سمت چپ منحنی به پایین سقوط کنیم. لذا،
وظیفهی نیروهای دموکرات آن است که این نقطهی بحرانی را، با
تقویت نهادهای مدنی، پشت سر گذاشته و فرایند دموکراسی را
بازگشتناپذیر نمایند.
وضعیت کنونی ایران نه آن چنان در وضعیت خشونت بار قرار دارد،
مثل کنیا (یعنی در نقطهی اوج) و نه مثل زمان شاه در وضعیت
آرامشِ قبرستانی و دموکراسی صوری قرار دارد (یعنی نقطهی صفر).
نقطهای بین این دو وضعیت، وصف حالِ ماست؛ چون بالاخره، در این
چند ساله بسیاری از نهادهای مدنی تخریب شدهاند و نهادهای حل
منازعه ناکارکرد شدهاند، احزاب بیرمق گردیدهاند، و حتی
بوروکراسی تضعیف شده است. اما، به هر حال، ما چارهای نداریم
جز این که این گردنه را پشت سر بگذاریم و به نیروهای اجتماعیِ
واقعاً موجود تکیه کنیم. برای گذار از این گردنه، خیلی تدارک
لازم است و نمیتوان، مثلاً نزدیک انتخابات، با بسیجِ
پوپولیستی گمان کرد که میتوان این کتل را رد کرد.
لازم است چند نکتهای هم دربارهی منحنیِ مورد اشاره توضیح
دهم.
اولاً: باید دقت کرد که ممکن است که گاهی جامعهی مدنیِ
نامرئیای وجود داشته باشد که به چشم سیاستگزاران و محققین
نیاید؛ مثلاً فرض کنید که در زمان انقلاب، شاه جامعهی مدنیای
را که پشتوانهی انقلاب بود نمیدید: شبکهی عظیمی از
روحانیان، مساجد، و سازماندهیِ تودهای و «خرده قدرت» که یک
مرتبه تجمیع شد و بنیان سلطنت شاه را برافکند به چشم نمی آمد.
نمونه دیگر اخوان المسلمین در مصر است که دولت، با زور، مانع
از بروز عینی آنها شده است، اما اگر کوچکترین روزنی پیدا
کنند در سراسر کشور سازمان خود را تشکیل خواهند داد. و جالب
است بدانید که آن قدر اخوان المسلمین در جهان اسلام گستردگی
دارد که من اخیراً جایی خواندم که شاخهی ایرانی آن هم تشکیل
شده است.
ثانیاً: دقت در مورد جامعهی مدنیِ الجزایر، قبل از سرکوب آن
توسط ارتش، نشان میدهد که در خاورمیانه این امکان وجود دارد
که نیروهای ضددموکراسی، از طرق دموکراتیک، به خود سازمان بدهند
و قدرت را به دست گیرند و به تخریب نهادهای دموکراتیک و مدنی
دست یازند. پس، گاهی ممکن است جامعهی مدنی ضددموکراتیک عمل
کند.
|