ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

برای ساختار معيوب
فکری "حسينی" بايد کرد!

اگر شما ‏حاكمان و خط مشی ها را عوض كنيد، اما ساختارها (از جمله ساختار سلطنتی) همان ساختارهايی باشد كه بوده، دوباره روابط گذشته ‏ بازتوليد می شود. بزرگترين فاجعه برای اصلاح طلبان زمانی  است كه مردم ‏بگويند نخواستند تحولی ايجاد كنند. آن زمان مرگ اصلاحات فرا رسيده است. به تاريخ خودمان نگاه كنيد، چرا نام وروش مصدق يا امام خمينی ماند؟ چرا مرحوم بازرگان ‏امروزاز احترام درميان همه سياستمدارها و حتی مخالفانش برخوردار است؟‌ چون همگی می دانستند كه ‏دريك نقطه حتی به بهاء خارج شدن از قدرت بايد نه بگويند. اين درس بزرگی است كه ما از عاشورا می ‏گيريم.

 
 
 
 
 

 

عليرضا علوی‌تبار، در شبهای عزاداری دهه محرم که جبهه مشارکت ترتيب داده بود، از جمله سخنرانان بود. او در يک سخنرانی طولانی و با استناد به روش "امام حسين" راهکارهای نقد، اصلاحات و ورود به صحنه سياسی جمهوری اسلامی را برشمرد.

از آن سخنرانی طولانی اشاراتی که وی به حوادث صدر اسلام کرده را، برای خلاصه سازی بيرون كشيده و اصل موضوع را منتشر می کنيم. کسانی که علاقمند به آن اشارات تاريخی و ورود به بحث 1400 ساله "امام حسين و فلسفه قيام عاشورا" باشند می توانند به تاريخ اسلام و يا به اصل سخنرانی علوی تبار که لينک آن را در پايان اين متن خلاصه می آوريم مراجعه کنند. در صورت تمايل به آگاهی بيشتر از آنچه علوی تبار به آن اشاره می کند، می توانيد به کتاب "شهيد جاويد" مراجعه کنيد، که انتشار آن در زمان شاه گروهی از روحانيون را برای چندين سال به زندان "اوين" کشاند. از جمله آيت الله منتظری را!

علوی تبار در سخنرانی خود می گويد:

هنگامی كه كسی منتقد وضعيت سياسی است، اين انتقاد ممكن است دروجوه ‏مختلف باشد كه به اين ترتيب بايد بين موضوع انتقادها تمايز قايل شويم. گاهی انتقاد به كارگزاران و پرسنل ‏سياسی حكومت صورت می پذيرد. گاهی انتقاد به خط مشی ها و راهبردها يی صورت می گيرد كه توسط ‏حكومت به كارگرفته می شود. گاهی نيز انتقاد به ساختار حكومت انجام می شود.

اگر شما ‏حاكمان و خط مشی ها را عوض كنيد، اما ساختارها همان ساختارهايی باشد كه بوده، دوباره روابط گذشته ‏بعنی حاكمان وخط مشی ها را بازتوليد می كند. كسی كه منتقد پرسنل و كارگزاران سياسی يا برخی ‏راهبردها وخط مشی ها است اما نسبت به ساختار سياسی انتقادی ندارد و خطاهای سيستم را به دليل مشكل ‏اساسی كه درماهيت آن سيستم وجود دارد، سيستماتيك نمی داند، نمی تواند منتقد راديكال آن نظام باشد. منتقد ‏راديكال كسی است كه نسبت به ساختار يك سيستم انتقاد دارد. امام حسين (ع) جريان حاكم بنی اميه را ازجنس ‏اسلام نمی دانست بلكه آن را از جنس جاهليت می دانست.

درشرايط فعلی ما گاهی اوقات عنوان راديكال به عنوان ‏تحقير وتوهين به كار می رود. در حالی كه اساسا اين گونه نيست. اگر سيستمی خطاهايش سيستماتيك باشد و ‏اشكالاتش به ساختارهايش برگردد، كسی كه راديكال نيست در حال خطا است. در شرايطی كه يك سيستم ‏ساختار حكومتی اش معيوب است، انتقاد به افراد و برخی خط مشی ها خطا است. آن چه كه درجامعه ما ‏گاهی به غلط يا درست گاه به اعتدال از آن ياد می شود. اعتدال درجامعه ای كه خطاهای سيستماتيك در آن ‏وجود دارد، انحراف است. راديكاليسم درجامعه ای كه اشكال ساختاری دارد و نيازمند تغيير بنيادی است، نه ‏تنها خطا نيست، بلكه كاملا قابل دفاع است. آن چه كه ممكن است امروز مذموم باشد راديكاليسم درروش است ‏كه اساسا نام آن راديكاليسم نيست. راديكال كسی است كه خواهان تغيير، بيشترين تغيير و بيشترين تغيير با ‏بيشترين سرعت است. ودرشرايطی كه يك ساختار معيوب است، راديكاليسم تنها هدف قابل دفاع دريك جامعه ‏است. ‏

‎‎ زندگی جمعی ‏بدون حكومت، ‌امكان ناپذير است. هرحكومتی هم لاجرم وجه اجبار را برای زندگی جمعی به ارمغان می ‏آورد. پذيرش ضروری بودن حكومت، پذيرش ضروريات ذاتی حكومت نيز هست.

شما می دانيد ‏كه درفقه سياسی به لحاظ تاريخی پرسشی مطرح بوده است به اين مضمون كه اگر ما برسردوراهی انتخاب ‏سلطان جائر و انتخاب فتنه مداوم قراربگيريم كدام را بايد انتخاب كنيم؟ تقريبا همه فقهاء ما و همه فقهای ‏سياسی، سلطان جائر را انتخاب می كردند. به عبارت ديگر حكومت ظالمانه برناامنی فراگير وگسترده ترجيح ‏دارد. كسی كه وارد عرصه مبارزه سياسی می شود، دقيقا بايد اولويت بندی تصريح شده مشخصی داشته باشد. ‏به خصوص اگر شعار راديكالی را دنبال می كند تا برسر دوراهی ها بداند چه چيزی را بايد قربانی چه ‏چيزهای ديگری بكند. انتخاب ميان خوب و بد هنر نيست. كسی دارای بينش سياسی است كه بتواند درمقاطع ‏ضروری بين بد وبدتريا خوب وخوب تر انتخاب كند.

درشرايط مثلا شبيه جامعه ايران، كسی كه وارد عرصه ‏فعاليت سياسی می شود و به فعاليت سياسی می پردازد، بايد به روشنی بداند كه انتقاد و نقد از حكومت و مقابله ‏با آن تا كجا مجاز است. اگر خطر تجزيه ‌كشور را تهديد كند، آيا بازهم بدون توجه به خطر تجزيه، بر نقد ‏حكومتی كه عملكرد اش خلاف است تاكيد خواهيم كرد؟ اگر خطر حمله خارجی مطرح است، آيا ما بايد ‏همواره برطبل نقد حكومت بكوبيم بدون آن كه به خطر مذكور توجه كنيم؟ كسی كه اولويت بندی ‏مشخصی نداشته باشد و نتواند به انتخاب های خطيری دست بزند، نبايد وارد بازی سياست دردنيای كنونی ما ‏بشود.

خوارج صدر اسلام يك شعار را می گرفتند و بدون توجه به بسترها ‏و زمينه های جامعه، برآن شعار پا فشاری می كردند، چه اين پافشاری به سقوط حكومت علی (ع) منجر می ‏شد، وچه درتقابل با حكومت معاويه قرار می گرفت. اين نحوه سياست ورزی به معنای پايان دادن به سياست ‏ورزی است. پس می شود راديكال بود و آرمان راديكال داشت، همچنين می شود از اصلاحات بنيادی به جای ‏اصلاحات محافظه كارانه دفاع كرد اما كما بيش اولويت های سياسی، يعنی اولويت هايی كه موجوديت يك ‏كشور ممكن است به آن ها وابسته باشد را درنظر گرفت و دراين چارچوب به بازی سياست پرداخت.

تفاوت دوم درروش است. روش ‏درمعنای دقيق كلمه، صورت تنزل يافته هدف است. اين هدف است كه تنزل پيدا كرده وبه صورت روش ‏درآمده است. به همين دليل است كه نمی شود برای رسيدن به هدف خوب از روش بد استفاده كرد. از اين رو ‏ارزش های هركسی، تعيين كننده روش هايی است كه درعرصه های مختلف در پيش می گيرد.

اصولگرايی به معنای دقيق كلمه، يعنی مانند امام حسين بتوان "نه" گفت. ‏سياستمداری كه بلد نيست نه بگويد، سياستمدار ماندگاری نيست. می شود انعطاف پذير بود و به مقتضيات ‏عملی نيز فكر كرد، اما بی اصولی وبی پرنسيبی در سياست، فقط سياست موقت ايجاد می كند. تجربه تاريخی ‏ايران نشان می دهد كه كداميك ازسياستمداران ماندگار شدند. آن هايی كه درمقطعی نه گفتند. سياستمداری كه ‏در همه وضعيت ها آری می گويد، در واقع برتابوت خويش ميخ می كوبد. هرسياستمداری بايد دارای خط ‏قرمزی باشد كه از آن كوتاه نيايد و بداند چه زمانی بايد نه بگويد. منافع شخصی سياستمدار تعيين نمی كند كه ‏دركجا نه بگويد. موازين انديشگی اش است كه تعيين می كند كجا بايستد وازآن كوتاه نيايد. سياستمدارانی كه ‏در مقابل زور كاملا از خود انعطاف نشان می دهند تا درصحنه سياست بمانند، دير يا زود اعتماد همه ‏سياستمداران را نسبت به خود از دست می دهند. سياست ورزی ماندگار است كه ديگران بتوانند رفتارش را ‏پيش بينی كنند و درباره الگوهای او، ديگران بتوانند از قبل سخن بگويند.

سياستمداری كه چون موم در دست ‏قدرت تغيير شكل می دهد، سياستمدار از پيش مرده است. ممكن است كه انسان به دليل "نه گفتن" دركوتاه ‏مدت قدرت را از دست بدهد واز صحنه سياست حذف شود، اما خيلی زود سربلند وموفق به صحنه سياست ‏بازخواهد گشت.

بزرگترين موفقيت برای اصلاح طلبان اين است كه اصلاح طلبان شكست بخورند اما اصلاحات شكست ‏نخورد. همچنين بزرگترين فاجعه برای اصلاح طلبان زمانی پيش می آيد كه مردم در باره اصلاح طلبان ‏بگويند كه نخواستند تحولی ايجاد كنند، آن زمان مرگ اصلاحات فرا رسيده است. چگونه می توانيم به مردم ‏اطمينان بدهيم كه نگذاشتند يا نتوانستيم، اما می خواستيم. اين امر با نه گفتن و ايستادن درنقطه ای ميسر است. ‏اصولگرايی به اين معنی است. شخصيت سياسی ای ماندگار است كه بشود روی او قسم خورد و بشود به او ‏تكيه كرد. به تاريخ خودمان نگاه كنيد، چرا نام وروش مصدق يا امام خمينی ماند؟

چرا مرحوم بازرگان ‏امروزاز احترام درميان همه سياستمدارها و حتی مخالفانش برخوردار است؟‌ چون همگی می دانستند كه ‏دريك نقطه حتی به بهاء خارج شدن از قدرت بايد نه بگويند. اين درس بزرگی است كه ما از عاشورا می ‏گيريم. امام حسين نه گفت. اما مصلحت انديشی امروزی ما اين گونه مطرح می كند كه چه اشكالی داشت كه ‏امام حسين (ع) آری می گفت، باقی می ماند، ‌برمی گشت ودوباره سازماندهی می كرد تا به اهداف اش بهتر ‏می رسيد؟ من به اين امر آگاهم كه شيعيان درسياست ورزی دينی، تقيه دارند، و آن نيز به جای خود درست ‏است. اما تقيه مرزی دارد و مرز آن نيز اين است كه دين و اركان ارزشی ما به خطر نيفتد. تقيه هنگامی ‏مجاز است كه اركان و اساس در خطر نباشد. نقيه های سياسی ما گاهی اركان واساس انديشه ما را زير سوال ‏می برد. اين نوع از تقيه مجازنيست. ‏

http://norooznews.ir/note&article/note/5355.php