شش سال پيش در روز دوم بهمن ماه سال 80 که
از قضا سه شنبه هم بود دومين نطق پيش از دستور ده دقيقه ای و
نوبتی خودم را در مجلس شورای اسلامی ايراد کردم که برای آن
عنوان" برابر بنشينيم و گفتگو كنيم" را برگزيده ام . بی مناسبت
نديدم آن را اکنون در وبلاگ خود قرار دهم.
بسم الله الرحمن الرحيم
ماه بهمن و ايام مبارك دهه فجر را پيشاپيش
خدمت نمايندگان محترم تبريك عرض می كنم.
روز هفتم خرداد ماه 79، اولين روزی كه به عنوان نماينده مردم
پای در صحن مجلس گذاردم و بر روی صندلی های قرمز نشستم، علی
القاعده می بايستی شاد می بودم. اما هيچ احساس بخصوصی نداشتم و
نمی توانستم شاد باشم. چه بايد می كردم و چقدر می توانستم
وظيفه ام را بشناسم و به آن عمل كنم تا مديون مردمی كه به من
رای داده بودند و مرا وكيل خودشان در دفاع از حقوقشان كرده
بودند نباشم.
سه ماه پيش از آن در 29 بهمن ماه سال 78 من
تنها يكی از بيش از يك ميليون نفری بودم كه نام "علی شكوری راد
“را در برگه رای خود نوشتند تا امروز اين فرد حق داشته باشد در
اين جايگاه به نمايندگی از نه فقط مردم تهران ، بلكه بعنوان
يكی از 290 نماينده ملت ايران با شما سخن بگويد.
شما مرا می شناسيد! من يكی از ميليونها
جوانی بودم كه پس از آنكه امام را شناختند، به او گرويدند، چون
ندا در داد، برخاستند، و تا فرمان داد، حركت كردند. هنگاميكه
خروشيد بنيان ستم را كندند و وقتی آمد چون پروانه گرد او گشتند
وشعله اش را به جان خريدند. كلامش را در عمق وجود خويش بكار
بستند و مرامش را ميثاق خود كردند. از او مهر ديدند و بدو عشق
ورزيدند . تا بود به دورش بودند و چون رفت ديوانه وار در فراقش
سوختند و هنوز هم می سوزند.
ما در سايه وجود امام نقطه اوج عمر خويش را
در ابتدای جوانی تجربه كرديم و پس از آن در نشيب زندگانی
بيشترين نصيب ما جز حسرت نبود. چندی است بخود آمده ايم . از
كسوت حسرت در آمده و كمر همت بسته ايم . ما بايد چهره موفقی از
جمهوری اسلامی ارائه كنيم تا به ميثاقمان با امام عمل كرده
باشيم و تا روح او وشهيدانی كه در ركاب او جان باختند را شاد
كنيم .
شما مرا می شناسيد و می دانيد كه من يكی از
ميليون ها ايرانی هستم كه دينشان را نمی فروشند وطنشان را دوست
دارند و از آمريكا بخاطر زورگويی ها و ستمگريهايش بيزارند ،
اسرائيل را به رسميت نمی شناسند و دل در گرو آرمان قدس دارند.
من يكی از ميليونها شهروندی هستم كه به همنوع خود احترام می
گذارند و كرامت انسانها را پاس می دارند ، عدالت را می ستايند
و آزادی را دوست دارند و در زندگی اجتماعی قانون را حد خود می
دانند.
من يكی از رای دهندگان هستم كه در هر
انتخابات حق الهی تعيين سرنوشت خويش را از طريق رايی كه به
صندوق می اندازند، به كسانی می سپرند تا به نمايندگی از طرف
آنها تصميم بگيرند و از حقشان دفاع كنند. من بنده خدا هستم ،
او را می پرستم و از هيچكس جز او نمی ترسم ، به او توكل می كنم
، از او ياری می جويم و هيچ چيز را بر رضای او ترجيح نمی دهم .
براستی آيا شما مرا می شناسيد ؟ ! آيا می
دانيد چقدر غبار غم بر دلم نشسته و چه اندازه بيمناكم؟ بيمناك
از آنچه می گذرد، از فرصتهايی كه از دست رفته و می رود، از
ندانم كاريها، از بد فهمی ها، ازكج سليقگی ها، از فضيلتهای
فراموش شده و از رذيلت های رايج. از دروغ، از ريا، از حق كشی
ها و بی عدالتی ها، از توجيه گريها ومصلحت انديشی ها، از شعله
های اميدی كه به خاموشی می گرايد و از فردايی كه روشن نيست .
امثال من چه بايد می كرديم و چه بايد بكنيم
و شما چه بايد می كرديد و چه بايد بكنيد ؟
من آزاد بودم كه بينديشم و اعتقاد بيابم و براساس آن عمل كنم .
شايد من بايد شهيد می شدم ، چه كنم كه توفيق آن را نداشتم .
بعدها شايد راضی بودم كه بميرم ، آنهم قسمت نبود. زنده ماندم
تا در دوم خرداد 76 با اميد تازه به فردای بهتر جان بگيرم . در
دوم خرداد من ديدم كه ارزشهای اصيل انقلاب اسلامی از پوسته
پيرايه ها بدر آمدند و دوباره درخشيدند . من ديدم مانند بهمن
57 مردم همگی به صحنه آمدند و شاد و خوشحال و اميدوارند . حتی
بسياری از آنها كه به خاتمی رای نداده بودند ، اندكی پس از
انتخابات از نتيجه آن خشنود و دلشاد بودند.
من يقين كردم كه طريق حق همين است و رضای خدا هم در آن است .
فكر می كردم همه به نتيجه اين انتخابات ملتزم خواهند بود و ما
شاهد خواهيم بود كه بتدريج همه امور بسامان خواهد شد . اين
خوشبينی دوام چندانی نداشت و من با حيرت بسيار ديدم كه چگونه
در برابر رای و انتخاب مردم صف بندی می شود. اگر اين صف بنديها
در محدوده بيان و نظر، ونقد و انتقاد، و در چارچوب قانون می
بود هيچ جای گله نداشت . اما من ديدم كه برچه پايه هايی استوار
است و چگونه چارچوبهای قانون را می شكند . من به عنوان يك
شهروند، شاكی بودم. اما دادرسی وجود نداشت كه به او شكايت
ببرم. بتدريج ديدم آنهايی كه بايد ضابط اجرای قانون باشند بعضا
در صف قانون شكنان قرار گرفته اند و يا از آنان پشتيبانی می
كنند.
عملكرد شورای نگهبان در انتخابات مياندوره
ای مجلس درهمان سال آب سردی بر همه باورهای گرم ما بود.
درانتخابات خبرگان سال بعد نيز اين ماجرا تكرار شد . دامنه
انتخاب آنقدر تنگ شده بود كه مفهوم انتخابات به زحمت شكل گرفت.
قتلهای زنجيره ای نشانه وحشتناكی از عملياتی شدن تفكر خشونت
طلبی در برابر شعار جامعه مدنی بود. اگر چه با همت رئيس جمهور،
محفل خودسر آن شناسايی شد، اما روند رسيدگی به اين موضوع
دهشتناك تر از اصل ماجرا شد.
هنوز آنچه ديده وشنيده ام در باورم نمی
گنجد . ياد آوری حمله شبانه به كوی دانشگاه تهران با آن اوصاف
وحشتناك هنوز جانم را می خراشد و من ديدم كه چگونه دانشجويان
در دستگاه قضايی محكوم و مهاجمين تبرئه شده و يا اساسا محاكمه
نشدند. جنجال تبليغاتی درمورد كنفرانس برلين تحت عنوان اقدام
عليه امنيت ملی و بگير و ببندهای بی حاصل ، توقيف غير قابل
توجيه و گسترده مطبوعات ، پرونده نوارسازان و اظهارات امير
فرشاد ابراهيمی، غائله خرم آباد و مظلوميت دانشجويان، بازداشت
برخی از نيروهای سياسی جامعه تحت عنوان واهی براندازی و
نگهداری بازداشت شدگان در سلول های انفرادی طولانی مدت و در
زندانهای نا مشخص، احضار و بازداشت نمايندگان، ضربه های پی در
پی به اميدهای اصلاح در دستگاه قضايی بود.
استفاده ابزاری از قانون برای اهداف از پيش
تعيين شده رويه رايج شد. شورای نگهبان نتيجه انتخابات تهران را
سه ماه معلق نگهداشت و اتهام تقلب به ستاد انتخابات كشور زد و
نتيجه انتخابات را با حذف برخی از منتخبين تغيير داد، در نهايت
در دادگاه ثابت شد كه تقلبی صورت نگرفته است، اما شورای نگهبان
هيچگاه پاسخ نداد كه چرا چنين كرد.
اكنون مدتی است اغلب مصوبات مهم مجلس توسط
شورای نگهبان رد می شود . آنها دامنه شرع و قانون اساسی را به
نفع خود توسعه داده و برای مجلس ومردم تنگ نموده اند. تفاسيری
كه از قانون اساسی به عمل می آورند ، چندان با متن قانون
بيگانه است كه گويی قانون اساسی آنها با قانون اساسی كه در دست
مردم است متفاوت است. در چنين شرايطی هجوم همه جانبه به حيثيت
مجلس و نمايندگان نيز صورت گرفته است.
در برابر همه اينها كاری كه من كرده ام اين
است كه آنچه را حق تشخيص داده ام ، بازگو كرده ام و از آن دفاع
كرده ام . در همه حال تلاش نموده ام از كيان جمهوری اسلامی
ايران از قانون اساسی، از انديشه امام امت و از ارزشهای انقلاب
و جنگ دفاع كنم . من سعی كرده ام نسل جوان كشور را با اين
مفاهيم آشنا كنم و به آنها بگويم :
اسلام به ذات خود ندارد عيبی، هر عيب كه
هست در مسلمانی ماست !
من از كرامت انسان دفاع كرده ام . من از
قانون و آنچه مردم از قانون می فهمند دفاع كرده ام ، من از حق
قانونی شهروندان دفاع كرده ام ، من از فهم ملت دفاع كرده ام ،
من می گويم مردم حق دارند سرنوشتشان را تعيين كنند، آيا من
گناه كرده ام ؟! آيا ما گناه كرده ايم ؟
اكنون چه كار بايد كرد؟ نگران و بيمناك آينده اين نظام وكشورم
. دلم می خواهد به مردم كشورم امنيت ، آرامش ، رفاه و اميد
هديه كنم. شما به من بگوييد كجای كار من و به چه دليل اشتباه
بوده است . اگر دريابم، مطمئن باشيد آماده پذيرش و اصلاح هستم.
اما شما چه بايد می كرديد ؟ من ايمان دارم
شما بيش از من بفكر دين و دنيای مردم بوده ايد و برای اعتلای
اين نظام همت كرده ايد. اما آيا آنچه انجام شده و نشده است،
همين حاصل را داشته است؟ بسياری از روندها و حوادث و اتفاقات
كه پشت سر گذاشته ايم و ما را به امروز رسانده كه نمی توانيم
به آن افتخار كنيم، می توانسته است گونه ای ديگر انجام پذيرد.
می شده است با گفتاری و با دستوری ، امكان وقوع بسياری از
حوادث و بحرانها را از بين برد و يا رويه ای را اصلاح كرد.
می شده است بر زخم های عاطفی ملت بموقع و
موثر مرهم نهاد، می توانستيم نگذاريم قانون، پايمال برخی
متوليان شده و مفهوم آن در پيش چشم مردم ديگرگون شود، می
توانستيم به رای و فهم مردم بيشتر بها بدهيم، می توانستيم
صاحبان قدرت را مهار كرده و پاسخگو كنيم تا به حقوق ملت تجاوز
نكنند، می توانستيم كشور را بر اساس رای و خواست اكثريت مردم
اداره كنيم و اقليت را وادار كنيم حد خود را بشناسد و به حق
خود بسنده كند. می توانستيم اعتماد ملت را حفظ كنيم و اعتبار و
منزلت جهانی خود را محفوظ داريم. ما شايسته آن بوده و هستيم كه
سربلند باشيم .
اما چرا امروز در برابر اين ملت شريف خجالت
زده ايم؟ شما ما را و ما شما را متهم به اشتباه و خطا و انحراف
بكنيم ، چاره درد اين ملت نيست . مردم وامدار هيچيك از ما
نيستند و اين ما هستيم كه بايد از خجالت اين مردم كه امانت
حاكميت را به ما سپرده اند ، بدر آييم . ما نيازمند گفتگو
هستيم . بگذاريد برابر بنشينيم و با هم گفتگو كنيم . گفتگوی
اقناعی بر مبنای منطق و استدلال، گفتگويی با شما كه می توانيد
با هزينه كمتری به اصلاح امور بپردازيد و به خواست مردم جامه
عمل بپوشانيد، گفتگويی برای دستيابی به پاسخی برای پرسش تاريخی
« چه بايد كرد»، چه بايد كرد تا مملكت آباد و ملت خشنود شود؟ و
ايمان داشته باشيم رضايت خدا نيز در خشنودی خلق است . والسلام
عليكم ورحمه الله |