همراه چند نفری از دوستان افغانی ديپلمات
در دوبی برای شام
بيرون رفته بوديم و از هر دری سخن می
گفتيم. از سلاحهای ايرانی که در
افغانستان به دست آمده است تا
انتخابات مجلس ايران در ماه مارس و البته
انتخابات رياست جمهوری در آمريکا.
دوستان افغان من که هنوز بعضی از اعضای فاميل آنها در زير
سايه سخاوت “برادران ايراني” خود در ايران زندگی می کنند و در
دانشگاههای سراسری ايران با استفاده از سهميه مهاجرين مجانا
تحصيل می نمايند، با تعصبی بيشتر از
اعراب حوزه خليج فارس، خليج فارس را
خليج عربی خطاب می کردند و ايرانيان
را جاعلان و کلاشان بزرگ فرهنگ و تمدن
خود خطاب می کردند که سعی در دزيدن
ميراث فرهنگی اعراب و افغانی ها دارند!
آنها اعتقاد داشتند که سازمان
فرهنگی يونسکو جشنهای بزرگداشت مولانا را در
افغانستان و ترکيه ترتيب دادند چرا
که مجامع بين اللملی نيز به جعلی بودن
ادعای ايرانيان
“اعتراف دارند” ( يقين آورده اند) و
مولانا به کنار، ابوعلی سينا و حکيم
ابولقاسم فردوسی را هم افغانی و
نيشابور وخراسان را هم بخشی از
افغانستانی می دانند که در ديرباز “خراسان
بزرگ” ناميده می شده است. خاطرم
هست که چند سال قبل به دکتر عطا الله
مهاجرانی به خاطر اظهاراتی که
درباره مولانا در سخنرانی خود در کابل داشت
اعتراض کردم. دکتر مهاجرانی در جمع
اساتيد و فرهيختگان افغانستان ، مولانا
را متعلق به افغانستان خواند که
موجب خوشنودی خاطر بيش از اندازه ميزبانان
خود شد. آن زمان دکتر مهاجرانی در
پاسخ به اعتراض من فرمودند که بگذاريد
دوستان افغان ما با اين باور خوش
باشند و باور آنها حقيقت را تغيير
نخواهد داد. اما شب پيش دوستان
محترم افغانی من نه تنها عبارت دکتر
مهاجرانی را به خاطر داشتند و برای
اثبات ادعای خود آن را نقل می کردند
بلکه معتقد بودند که آريايان واقعی
تاجيکهای افغانستان هستند نه
ايرانيانی که سرزمينشان بارها و
بارها مورد تجاوز و غارت اقوام مختلف قرار
گرفته است. تمام اين ادعاها به کنار
ديشب از زبان ديپلماتهای افغانی ادعايی شنيدم که به قول خودشان
“شاخ کشيدم” (شاخ در آوردم). دوستان
افغانی من ادعا می کردند که نام
سرزمين ما “ايران”، بايستی به افغانستان
اطلاق شود! آنها مدعی بودند که در
دوره رضا شاه که نام ايران رسما در
سازمان ملل متحد به ثبت رسيد حکومت
پشتونها با بی اهميتی از کنار اين
موضوع گذشته و حق تاريخی مردم
افغانستان را زير پا گذاشته اند! نامی که حق
مردم افغانستان بوده است… به آنها
گفتم که به حدی ادعايشان خنده دار و
بانمک است که به يک جک بيشتر می
ماند اما در خلوت با خود می انديشيدم که
ضعف سياست خارجی ايران و عدم توجه
به منافع ملی، ما را به روزی انداخته
است که از يک طرف رئيس جمهور کشور
بايد در يک جلسه ضد ايرانی اعراب حاشيه
خليج فارس که خليج ايرانی را
“خليج” يا “خليج عربي” می نامند شرکت کند و
اصلا به روی خود نياورد که در
قطعنامه پايانی اين اجلاس ايران اشغالگر
جزاير سه گانه تمب کوچک و بزرگ و
ابوموسی خوانده شده است ويا آقای سعيدی برای خاتمه دادن به
غائله، نام خليج دوستی را پيشنهاد کند. رييس جمهور
تاجيکستان ماههاست که در کشمکش با
موزه بريتانيا بر سر بازپس گيری گنجينه
ای موسوم به “گنجينه آمو درياست.”
گنجينه ای که در اصل متعلق به امپراطوری هخامنشی بوده و دامنه
اين امپراطوری تا مرزهای هند و منطقه ای که امروز
تاجيکستان ناميده می شود کشيده می
شده است و آمو دريا يا رود جيحون در
زميمه اين امپراطوری عظيم بوده است.
گنجينه در زير آبهای آمو دريا بدست
آمده که احتمالا بازمانده ای از
بقايای يک معبد هخامنشی بوده است و آنوقت
يک نفر در ايران وجود ندارد تا از
رئيس جمهور تاجيکستان بپرسد که شما را
با گنجينه هخامنشيان چکار؟ و برای
حسن ختام دوستان افغانی به شوخی گفتند:”
تازه ادعای شما برای ظهور امام زمان
از خراسان هم معکوس در آمد! پرسيدم که
منظورشان چيست؟ خنديدند و گفتند که
کانديد رياست جمهوری آمريکا سناتور برک
اوباما از پدر مسلمان سنی مذهب
متولد شده است و همان پيامی را دارد که
امام زمان بايستی تبليغ کند، تغيير
در سيستم و گفتگو با همه ملتها.
خنديدند و گفتند که حتی خدا نيز
امامتان را از ميان دشمنانتان مبعوث خواهد
کرد.
1-
اين شعر از شاعر
بزرگ ايران "رودکی" است که پيک نت به اين نوشته اضافه کرده است
و "خنگ" نيز اسب است. |