با رد
صلاحیت بیسابقهی نامزدان نمایندگی مجلس که حتی شامل بسیاری
که بیخطر هم به شمار میآمدند شده، معلوم است که پیروزی
در شبهانتخابات مجلس هفتم بیش از آنچه فکر میکردیم به مذاق
آقایان خوش آمده است.
در آن سال شورای نگهبان (یا شیخ احمد جنتی و دستیاران) علیرغم
نصیحت آقای خامنهای که لااقل کسانی را که هم اکنون
نمایندهاند تایید صلاحیت کنید (در برنامهای تلویزیونی و جلو
چشم چند میلیون بیننده)، با رد آنان نشان دادند که معادلات
قدرت در ایران پیچیدهتر از آن است که به چشم میآید.
این
کابوس دوساله و نیمه را مقایسه کنید با روی کارآمدن یکی از
کسانی که به جای دادن شعارهای آنچنانی لااقل لقمه نانی به مردم
میرساند. بازسازی سینما آزادی را دست کم نگیرید. رها شدن ده
سالهی این سینما نمادی از بیعرضگی کارگزاران پرمدعای حکومتی
و شهرداری مثل احمدینژاد بود که از شهرداری فقط ملاقات های
مردمی و پوشیدن لباس سپوری (ترجیحا جلو چشم دیگران) را بلد
بود. رهبر فعلی که از برخی کارهای او خوشش میآید همین توصیه
را به قالیباف کرد که ملاقات های هفتگی داشته باش ولی سرداری
که در نوزده سالگی به فرماندهی لشکر رسیده بود، آگاهانه با این
استدلال که اینها عوامفریبی است و ارتباطات باید بر اساس
سلسله مراتب باشد از آن سر باز زد. سینما آزادی در مدت کوتاهی
ساخته شد تا فرق وراجان از کاربلدان مشخص شود.
از بعضی
از دوستان نزدیک به برخی محافل خودی چیزهایی شنیده بودم که
باورش سخت بود ولی امروز کمابیش میتوان شواهدی در تایید ضمنی
آنها یافت. وقتی تعریف میکردند که شنود گسترده در زمان
فلاحیان تا جایی پیش رفته بود که آقای خامنهای در کتابخانهاش
با رئیس دفترش "کتبی" حرف میزد، میگفتم خیلی بعید است؛ اما
اتفاقات دو سال پیش که انگار هنوز وقتش نرسیده آشکار شود چیز
دیگری میگوید. قالیباف را رهبر به میدان فرستاد علیرغم میل
خودش. چندین بار گفت نمیخواهم ولی رهبر به او گفت که من تو را
مکلف می کنم و بعد هم مجتبی خامنهای به عنوان رئیس پشت پردهی
ستاد انتخابات او شروع به فعالیت کرد. با بسیج آرای پادگانی به
نفع احمدینژاد که باعث شد آدم گردنکلفتی مانند محسن رضایی
بداند که «قرار نیست» کسی به جز او رئیسجمهور شود وسط راه
«انصراف داده شد». قالیباف ناامید بود ولی کنار نکشید ولی هم
او و هم سرلشکرفیروزآبادی و چند تا از فرماندهان دیگر ارتش و
سپاه علناً گفتند که «آقا» به ایشان نظر دارد و حتی اخبارش در
روزنامههایی مانند ایران درج هم شد تا شاید تأثیری در آرا
داشته باشد؛ اما نام کس دیگری از صندوق بیرون آمد آنهم به صورت
فرمایشی و از بالا. هنگام خواب معروف کروبی که بعد از خواب
اصحاب کهف رتبهی دومین خواب دورانساز را به خود اختصاص داد،
آرا از بالا به سوی مطلوب رفت و دو نفری که میخواستند به
دورهی دوم رفتند. در دورهی دوم هم با تکرار این تجربه- که
حالا در آن ورزیدهتر هم شده بودند- بالاخره نام معجزهی
هزارهی سوم از صندوق درآمد.
میتوان
پیشبینی کرد که در آینده با کارآمدتر شدن سازوکار هدایت آرا،
نیازی به رد صلاحیت کسی نباشد و آنانی که قرار است به مجلس راه
یابند، با راهکارهای قرن بیست و یکمی موفق به این کار شوند.
یک نکته میماند و آن هم شعار ولایت مداری شیخ احمد و شرکاء
است. آنان در انتخابات مجلس - هفتم- با توصیهی رهبر مخالفت
کردند و در انتخابات ریاست جمهوری کسی را که رهبر با اصرار به
میدان فرستاده بود و پسرش را هم به عنوان بازوی اجرایی برای
او به کار گرفته بود، به زمین زدند. پرسش اینجاست که این چه
جور ولایت مطلقهای است که هرگاه لازم باشد مانند چماق برای
حذف مخالفان قابل استفاده است و هرگاه لازم بود با بیاعتنایی
مطلق میتوان نادیده گرفت؟ |