انتشار
متن سخنرانی احمدی نژاد در روز عید قربانی و در جمع حجاج
امسال، یک شوک جدید سیاسی در ایران بود. این سخنرانی به آن
تصوری خاتمه بخشید که سخنرانی او در سازمان ملل و دیدن
هاله نور را به حساب کم تجربگی وی گذاشت و یا سخنرانی در
دانشگاه کلمبیا را ناشی از دست پاچه شدن وی دانست. آخرین
سخنرانی او در عربستان سعودی و جمع حجاح امسال نشان داد که
او عمیقا دچار بیماری روانی "اوهام" و "تصورات" است.
سطح این
سخنرانی و مطالبی که در آن عنوان شد، به گونه ای بود که از
بیم یک رسوائی دیگر، از انتشار آن در مطبوعات و سیمای
جمهوری اسلامی جلوگیری کردند. فرازهای حیرت آور این
سخنرانی را منتشر می کنیم.
«...
بنای
من البته بر صحبت نبود. گمانم این
بود که جشن است و باید بیایم در جشن و
سرور شرکت کنم و استفاده کنم از
سخنان علما و بزرگان و بعد هم ذکر مصیبت
اباعبدالله الحسین (ع)، اما فرمودند
مطالبی را با شما در میان بگذارم.
از اول
خلقت،
کاروانی حرکت کرده است، که مقصد
نهایی آن کاروان، همان نقطه نورانی- حکومت جهانی اسلام- و
درخشان است و در طول تاریخ، هر کسی
که با این کاروان همراه بود، حقیقتی
پیدا کرد و ماندگار و جاوید شد و هر
کس با این کاروان همراه نبود، وجودی
پیدا نکرد.
نگاه
کنید تاریخ را ببینید، چقدر آمدند و
رفتند؛ میلیارد میلیارد. چه ارزشی؟ چه
اهمیتی؟ چه جاودانگیای؟ چه بهرهای
از هستی؟ چیزی وجود ندارد. هر چه هست،
در اتصال و ارتباط با این کاروان
است. کاروانی که امروز کاروانسالارش
مولامان حضرت مهدی (عج) است. کسی که
همه انبیا آرزو داشتند که روز حاکمیت
او را درک کنند و همه به او سفارش
کردند و همه نشانیهای او را دادند و
همه بشر را به او دعوت کردند.
حج بدون امام چه مفهومی دارد؟ حجی
که با نام و یاد امام نباشد، چه
دارد؟ اصلاً کسی که متصل و منتظر و پیوسته
به امام نباشد، چه بهرهای از حقیقت
برده است؟ آقا سیاستمدار است. در دنیا
سیاست به چند؟
دو زار نمیارزد. خوب تحلیل
میکند، خب تحلیل کند. آقا
عارف است. عرفانی که منشعب از امام
و متصل به امام و دعوتکننده به امام
نباشد، با بقیه کارهایی که خلق الله
انجام میدهند، هیچ تفاوتی ندارد.
اصلاً
کسی که در این مسیر نباشد و متصل و
منتظر نباشد، هر جایی که میخواهد،
باشد. مثل حادثه عاشوراست. نقطه اوج
است. کسی که دعوت را شنید و لبیک
نگفت، دیگر مهم نیست در کجا باشد؛
در حال طواف خانه خدا یا در میکده و
عشرتکده
باشد، هیچ فرقی ندارد. مگر خدا به این طوافها نیاز دارد؟
بعضی
خیال میکنند همه این آفرینش بند به
کارهای آنهاست؛ سرش را میتراشد. خیال میکند اگر این کار را
انجام ندهد، بساط خدا به هم میریزد. خیر،
این حرفها نیست.
خدمت
بعضی از آقایان علما جلسهای بود، عرض کردم اصلاً
در این دوران مأموریتی جز دعوت به
امام وجود ندارد. اصلاً برپایی جمهوری
اسلامی و نظام ولایت، بالاترین
فریاد و دعوت به امام است. بعضی از ما فکر میکنیم که امام در
یک نقطه
دور و در انزوا مشغول به کار خود هستند،
زمان را سپری میکنند تا روزی
بیاید تا امامت امام آغاز شود. تصور
میکنیم امام مشغول کاری نیست؛ اوضاع
عالم را میبیند و غصه میخورد، ولی
دخالتی در آن ندارد. این هم از آن
اشتباهات بزرگ است.
البته بشر هنوز به جایی نرسیده
است که از همه لطف امام و از همه
فیض وجودش بهره ببرد. اما امام مدیریت
میکند. به دنیا نگاه کنید، بعضی
فکر میکنند حوادث اتفاقی است یا حاصل
کار کسی دیگر است. به شما میخواهم
بگویم که خدا شاهد است ما روزانه،
مدیریت امام
را در عرصه جهانی میبینیم.
من به
کشورهای گوناگونی سفر میکنم، با ملل گوناگون و با
شخصیتهای مختلف در ارتباط هستم، یک
دو حادثه را بگذارید جزییتر تعریف
کنم. شاید برای بعضی شنیدنی باشد.
یکی این ماجرایی بود که به
نیویورک رفتیم، یکی از آنها هم
مسئله توان هستهای است. میخواهم بدانید
مدیریت از آن کیست؟ در خبرها بود که
امسال رفتیم به نیویورک. سال گذشته که
رفتیم، خانمی رییس دانشکدهای، همین
دانشگاه کلمبیا، قبل از این که برویم،
نامه نوشته بود و به سفارت دعوت
کرده بود.
نوشته
بود ما از فلانی
دعوت میکنیم بیاید در دانشگاه ما
سخنرانی کند. پاسخ ما منفی بود، چون
وقت تنظیم نبود. دیدیم نمیشود،
باید یک روز بیشتر در آنجا بمانیم. بعد
که رفتیم، این خانم به محل اقامت ما
مراجعه کرد. گفت فلانی این دعوت شخصی
من نیست دعوت اساتید و دانشجویان
این دانشگاه است. اینها میخواهند
حرفهایتان را بشنوند. وقتی این را
شنیدم، دیدم تکلیف است و پاسخ نباید
منفی باشد؛ رفتیم.
جمعه صبح، به وقت آنجا ساعت 9
قرار گذاشته
شد. ساعت 11 شب جمعه پیغام دادند که دولت
امریکا گفته است، نمیتوانیم
امنیت را برقرار کنیم. بعد، مصاحبه
کردیم و گفتیم که دولتی که نمیتواند
در نیویورک امنیت را برقرار کند،
چطور میتواند در عراق امنیت برقرار کند
. معلوم است
چقدر آشفتگی در دنیا پیدا میشود و ریشه این در کجاست.
امسال
که میخواستیم برویم آنجا، اینها
یک دامی طراحی کردند که ما برویم در آن
دام و از موضع دانشگاه و علم، یک
کیفرخواست علیه ملت ایران و انقلاب
اسلامی صادر کنند و زمینه را برای
تعدی و تعرض خودشان بر ملت ایران آماده
کنند.
سه مرحله قرار داده بودند یا سه تور
که در هر کدام بیفتیم،
کار تمام باشد. ما رسیدیم به آنجا،
همکاران گفتند فلانی، یک هفته است سه
شبکه تلویزیونی اینجا به شدت علیه
انقلاب و ملت ایران تبلیغ میکنند.
تبلیغات بسیار قوی، بسیار پیچیده و
بسیار تند و خشن.
مسئولی
بهصراحت گفته بود: فلانی برای چه
میآید اینجا، باید دستگیر و محاکمه
شود. دیگری گفته این همانی است که
میخواهد بمب اتم بسازد و امریکا را
نابود کند؛ بیایید و اجتماع کنید،
نگذارید سخنرانی کند. دیگری میگفت: با
همین صراحت کلام: این رییس دانشگاه
غلط کرده است چنین جسارتی کرده. برای
چه فلانی را دعوت کرده است.
برای چه
اینها را تنظیم کردند؟
باور من این است که این فضا را درست
کردند تا ما این فضا را ببینیم و
انصراف بدهیم. به محض اینکه
میگفتیم نمیآییم، شبکههای جهانی صهیونیستی
شروع به تبلیغات میکردند و
حرفهایی که آنها زده بودند، میشد تیتر یک
اخبار دنیا علیه ملت ایران. بالأخره
رفتیم آنجا دیدیم خیلی فضا سرد است.
تور
دوم این بود که وقتی آن فضا و
اهانتها را ببینیم، انصراف بدهیم و جلسه را
ترک کنیم. و تور سوم این بود که
اعصابمان به هم بریزد و قادر به پاسخگویی
به آن حرفهای بیربط نباشیم. برای
همه چیز هم فکر کرده بودند.
شاید
جالب باشد که بشنوید بلیطها را
برای عدهای خاص توزیع کرده بودند. وقتی
رسیدیم، عدهای مراجعه کردند،
ایرانی و غیرایرانی، گفتند ما دانشجوی این
دانشگاهیم اما به ما کارت نمیدهند،
برویم داخل. یعنی بلیطها مخصوص
عدهای خاص بود. از اروپا،
صهیونیستها نیرو آورده بودند. حتی وزیر رژیم
صهیونیستی در آنجا بود، برای قرص و
محکم کردن دل صهیونیستها.
وقتی
ما رفتیم آنجا، گزارش دادند 27
شبکه جهانی مستقیماً خبر را پخش میکنند.
همه طراحیها را کرده بودند. کشوری
که آن وضع دولت و موضعگیریهای دولتش
بر علیه ایران است.
چه کسی مدیریت کرد این صحنهای را
که آنها همه هزینههایش را داده بودند؟ چه کسی این را 180
درجه برگرداند و علیه آنها تبدیل کرد؟
آنجا 27
دقیقه آقایی صحبت کرد. از اولین
کلمه تا آخرش توهین بود. هر چه فحش
بود، علیه ما فهرست کرد. بدترین
کلمات را تنظیم کرده بود با همان هدف
اولیه.
حال خودم را میگویم برایتان در
آنجا، نشسته بودم و به
آقایی که اینها را میخواند، تبسم
میکردم. بعد دوستان از من پرسیدند چرا
میخندیدی؟ آن قدر فضا سنگین بود که
دوستانی که پایین نشسته بودند،
یادداشت دادند که متن سخنرانیات را
کنار بگذار، جواب این توهینها را
بده. من میخندیدم.
با خودم
میگفتم بیا جلو؛ خوب داری
میآیی. تازه در تیررس میآیی! و
دیدید که چه شد. ما یک ریال هم خرج
نکردیم. دو سه ساعت بعد از این
مراسم به یکباره متوجه شدند که عجب اوضاع در حال زیرورو
شدن است. تلفنهای سفارت، تمام
آدرسهای اینترنتی جایی که ما مستقر بودیم،
اشغال بود؛ مردم خود امریکا تلفن
میزدند که ما از شما عذرخواهی میکنیم،
ما اینها را قبول نداریم و از
آنها بیزاریم. همین الان هم برای ما
مینویسند که تشکر میکنیم. شما ما
را بیدار کردید. اینها نمیگذاشتند ما
بفهمیم در دنیا چه خبر است.
ادامه
به کجا رسیده است؟ همین
کاندیداهای ریاست جمهوری در امریکا
هفت هشت ماه پیش، وقتی شروع کردند، همه
در مقابل جمهوری اسلامی موضع
میگرفتند، اما بعد از این حادثه، مسابقه
گذاشتند از آن طرف حرف بزنند. نه
اینکه از ما خوششان بیاید، البته
امیدواریم اصلاح شده باشند، اما
باورم این است که فشار ملت امریکا دست به
گریبانشان شده است.
چه کسی تدبیر و مدیریت کرد این صحنه
را؟ خیلی
ناسپاسی است انسان این صحنهها را ببیند و
به حساب خود و گروهی و فلان
شخصیت بگذارد. این عین ناشکری است
که انسان دست تدبیر مولایش را ببیند و
تشکر نکند. الان در دنیا هر جایی که
میرویم، این دست را میبینیم.
موضوع دومی را که ما
دست امام را در آن میبینیم، موضوع
هستهای است. اولین کشوری که هستهای
شد، امریکا بود. امریکاییها رفتند
در نیویورک، زیر یک استادیوم ورزشی،
مخفیانه دستگاهها را راه اندازی
کردند و اتمی شدند. کشور دوم، شوروی بود.
افرادش را فرستاد آنجا، اطلاعات را
از آنجا بیرون کشید و اتمی شد، اما
تحت فشار سنگین امریکا.
سومین
کشور، انگلیس بود. وقتی میخواستند هستهای شوند، امریکا و
شوروی هر دو مخالف بودند. مدتها طول کشید و بعد فرانسه بود.
دوازده
سال مبارزه فرانسویها برای هستهای
شدن طول کشید و بعد هم، تعهدات
فراوانی دادند تا آنها بپذیرند
اینها هستهای شوند. فرانسویها، مدعی
پایهگذاری آزادی در دوران معاصرند.
میگویند ما طرفدار حقیم و آزادیم
اما آن قدر از آنها تعهد گرفتند که
پای تمام جنایتهای رژیم صهیونیستی را
امضا میکنند. مطلقاً دولت آزادی
نیستند.
بعضیها
هم 25 تا 30
سال است هستهای شدهاند، اما رها
نشدهاند؛ هنوز دارند تعهد میدهند، باز
هم رها نشدهاند. اما ملت ایران، به
لطف امام در عرض دو سه سال، بدون
اینکه تعهدی بدهد، بدون اینکه زیر
بار زوری برود، بدون اینکه منت هیچ
قدرت طاغی و طاغوتی بر دوشش باشد،
به فضل الهی امروز هستهای شده است. همه
پذیرفتهاند. آن یکی دو تای آخر هم
مجبور خواهند شد که اقرار کنند به حق
ملت ایران.
خدا
شاهد است در این نبرد سنگین، همه یک طرف
ایستادهاند و ملت ایران، تنها، در
یک طرف. روزهایی میشد که از زمین و
زمان برای ما طرح میآوردند که آقا
شرایط خیلی بحرانی است. همه راهها بن
بست است، خطر است، تحریم است، جنگ
است. خدمت دوستانمان عرض میکردم نگران
نباشید. مگر میشود خدا ما را در بن
بست بگذارد؟ مگر میشود مولایمان ما
را تنها بگذارد؟ و بعد،
از جایی که فکرش را نمیکردیم،
درها باز میشدند و
قبل از ما، یک دستی امور را تدبیر
میکرد و میبرد جلو.
تشکر
میکنم از نماینده مقام معظم رهبری، آقای ریشهری و همه
مسئولان
سازمان حج و بعثه و همه کسانی که با
یک عشق علوی و مهدوی، وقتی اینجا
هستند،
انتظار میکشند.»
|