در
آستانه سال نو میلادی، بی نظیربوتو، شانس اول انتخابات پاکستان
و نخست وزیر محتمل این کشور، در یک ترور انتحاری کشته شد. چرا
و چگونه این ترور انجام شد و پیام آن چیست؟ شاید یافتن پاسخ
برای این پرسش ها تر از خود حادثه باشد، چرا که ترور سیاسی نه
تنها در منطقه، بلکه فراسوی منطقه ما بارها روی داده است. از
ترور مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال هندوستان، تا ترور خانم
گاندی و پسرش – دو نخست وزیر هندوستان- و از ترور جان اف کندی
رئیس جمهور وقت امریکا تا ترور انورالسادات رئیس جمهور مصر
و...
نه خانم بی نظیر
بوتو چهره ای انقلابی و یا سیاستمداری برجسته درجهان بود و نه
انگیزه ها و دلائل این نوع ترورها پوشیده است. همانگونه که
ترور "احمدشاه مسعود" در دره پنجشیر افغانستان هموار کننده
حکومت طالبان در افغانستان و سپس بهانه ساز اشغال این کشور
توسط ارتش امریکا بود، ترور بی نظیر بوتو نیز علی القاعده باید
زمینه ساز و بهانه ساز تحولات بزرگتری در منطقه باشد. به همین
دلیل است که پیامدهای این ترور، می تواند مهم تر از خود ترور
باشد.
در این ترور،
انگشت اتهام بصورت بسیار طبیعی متوجه گروهبندی القاعده و
طالبانیست های مستقر در پاکستان است که رهبران آنها به چاه های
نفت عربستان سعودی نقب زده اند و رهبر معنوی آنها "اسامه بن
لادن" نه تنها از ثروتمندان عربستان است، بلکه از سیاستمداران
وابسته به محافل مافیائی جهان است. پایگاه ایدئولوژیکی آنها
"وهابیت" است و عربستان سعودی چک سفید و امضاء شده ایست که
حامی آنهاست.
خانم بوتو، که
شاید در فضائی متفاوت با فضای سیاسی کنونی منطقه می توانست در
پاکستان نقشی مثبت ایفاء کند، با ارزیابی نادرست از شرایط
منطقه و کشورش به پاکستان بازگشت. او بازگشت به این امید که
زمان تقسیم قدرت فرا رسیده و او خواهد توانست رهبری بخشی از
حاکمیت را بدست گیرد. درحالیکه حاکمیت و نظام حاکم در پاکستان
در اندیشه تقسیم قدرت با آن نیروئی است که بدون قرار گرفتن در
حاکمیت نیز اکنون قدرت خویش را به رخ می کشد. این نیرو، مسلمان
های بغایت مرتجعی هستند که القاعده آنها را رهبری می کند و سیم
مافیائی که رهبری این سازمان را دراختیار دارد، روی سیم
جهانگشائی های امریکا و چالش میان قدرت های بزرگ اروپائی و
امریکا برای تقسیم مجدد منافع خویش در منطقه است. آنها می
دانند که حادثه بزرگ هنوز در راه است و هدایت کنندگان این
حادثه به مسلمان های جان برکف وهابی برای برافروختن جنگ سنی و
شیعه در منطقه نیازمند است. پاکستان اتمی، درکنار ارتش پرقدرت
این کشور و در پناه حمایت همه جانبه امریکا، نیازمند آن نیروی
انتحاری است که بتوان آن را قربانی جنگ مذهبی در منطقه کرد.
ژنرال مشرف و حتی اگر جانشینی هم برای وی پیدا شود، در صورت
ادامه شرایط کنونی برای تقسیم قدرت، نیروی صاحب قدرت و مورد
نیاز برای رویدادهای آینده را در آغوش می کشد. این همان نکته
ای بود که خانم بوتو نتوانست آن را درک کند و در محاسبات سیاسی
خود بگنجاند و جان خود را نیز در راه این اشتباه محاسبه از دست
داد.
هیچ سرباز و درجه
داری در ارتش پاکستان نیست که با عمل انتحاری دست به ترور
بزند، اینگونه ترورها نیازمند باورهای مذهبی است و از همینجا
نقش القاعده مشخص می شود. اما، اینکه آنها بدون همآهنگی جهانی
و حتی همآهنگی با مشرف و یا اطمینان از تائید ضمنی این ترور
توسط ارتش پاکستان دست به این ترور زده باشند یک تصور ساده
لوحانه است. نه تنها تاریخ منطقه، بلکه تاریخ معاصر ایران خود
شاهد انواع این نوع مناسبات و محاسبات است. آنچه که فدائیان
اسلام در زمان مصدق و حتی پس از سقوط دولت وی بر اثر کودتای 28
مرداد انجام دادند، مگر با دستور مستقیم دربار شاهنشاهی انجام
دادند؟ خیر! اما درجهت منافع سیاسی دربار و شاه و حتی قدرت های
جهانی- از جمله انگلستان- ایفای نقش کردند و آنجا که تاریخ
مصرفشان تمام شده بود اما خودشان هنوز باور نداشتند و به سراغ
"حسین علاء" نخست وزیر شاه، سفیر کبیر وقت شاهنشاهی در امریکا
و شورای امنیت و غسل تعمید دیده انگلستان رفتند، فرمان جمع
کردن بساطشان صادر شد و به چوبه تیرباران بسته شدند. فلسفه
وجودی القاعده و طالبان نیز همینگونه است و در همین جهت نیز
رهبری غیر مستقیم می شوند.
مجموعه شواهد
نشان میدهد که "بوتو" پیش قربانی حوادث آینده در منطقه و بویژه
در ایران شد. همانگونه که احمد شاه مسعود پیش قربانی حکومت
طالبان در افغانستان و اشغال این کشور توسط امریکا شد. با این
محاسبه، می توان ترور انتحاری خانم بوتو را زنگ خطر دیگری برای
ایران ارزیابی کرد. تعارفات دیپلماتیک بوش و مشرف و دیگران، در
حد تعارفات ارزش و اعتبار دارند و نه بیشتر. منطقه روز به روز
چهره ای نظامی تر و جنگی تر به خود می گیرد. از لبنان تا
پاکستان و برای سراسری شدن هرچه بیشتر و سریعتر این سمت گیری،
نیاز به حکومتی نظامی، امنیتی و ماجرا جو- حتی در حرف و شعار-
در ایران است. این سمت گیری پایه های اصلی و استراتژیک متروپل
سرمایه داری بحران زده جهان است و با هر ترفند و حیله ای آن را
می خواهند پیش ببرند. به همان اندازه که بی نظیر بوتو در
ارزیابی های سیاسی خود اشتباه کرد، رهبر جمهوری اسلامی و
مشاوران نظامی و روحانی او در ایران دچار اشتباه محاسبه اند و
با همین اشتباه محاسبه راه را برای تحقق استراتژی امریکا هموار
می کنند. اگر این نکته را بپذیریم، آنوقت به آسانی متوجه
انگیزه و عواقب برپائی یک مجلس نظامی و فرمایشی، دولتی نظامی
تر، حضور نفرت انگیزتر نیروهای انتظامی در خیابان ها....
خواهیم شد. آنچه در پاکستان و ترکیه و... پیش برده می شود،
تنها به کمک حاکمیت کنونی در ایران امکان پذیر است و تغییر
سیاست های حاکم در ایران و تغییر ترکیب حاکمیت می تواند
استراتژی جهانی امریکا و دیگر قدرت های جهانی را برهم بزند. با
همین احتمال است که می توان در جستجوی دست های پنهان امریکا در
آستین تاثیر گذار ترین چهره های حاکم در جمهوری اسلامی گشت.
اگر ترور احمد
شاه مسعود، جاده قدرت را برای طالبان هموار ساخت و اگر حکومت
طالبان وبه توپ بستن و منفجر کردن مجسمه های بودا در منطقه
بامیان این کشور و حادثه 11 سپتامبر آخرین کارت دعوت ها از
ارتش امریکا برای اشغال افغانستان – در ظرف چند ماه- بود، ترور
بی نظیر بوتو نباید ما را در اندیشه آینده فرو ببرد؟ |