جهان و ايران

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

Globalresearch- مقاله تحليلی ميشل شوسودفسکي (کامل)- ترجمه بايرام منصوری
ايران کوچک
در قلب نقشه جديد امريکا
که حوادث پاکستان مقدمه تحقق آنست
نقشه جديد و تقسيم شده منطقه بعنوان دکترين پنتاگون رسما بيان نمی شود، اما از آن
در برنامه های آموزشی کالج دفاعی ناتو برای افسران عاليرتبه ارتش آمريکا استفاده می شود
.
از ايران، پاکستان، افغانستان، عراق و سوريه
قرار است نقشه جديدی برای منطقه بيرون بيآورند!

سازمان اطلاعاتی پاکستان به نيابت از سوی سازمان های اطلاعاتی امريکا از القاعده حمايت می کند. اين سازمان از شاخه های فرعی سيا است. القاعده نيز مخلوق سيا بشمار می آيد که سازمان اطلاعاتی پاکستان، به نيابت از سوی سازمان های اطلاعاتی آمريکا به طور پنهان از آن حمايت می کند. دخالت القاعده و يا سازمان اطلاعاتی پاکستان در توطئه ترور بی نظير بوتو نشان می دهد که سازمان های اطلاعاتی آمريکا يا از اين ترور آگاهی داشتنداند و يا در آن سهيم بوده اند. "تغيير رژيم"، با اين هدف که رژيم نظامی بتواند وضعيت موجود را تثبيت کند، ديگر سياست خارجی آمريکا نيست. سياست خارجی واشنگتن به گونه ای فعال در مسير تجزيه سياسی و بالکانيزه کردن پاکستان قرار گرفته است. اين روش در دل طرح های جنگی آمريکا قرار دارد و دو کشور افغانستان و ايران را نيز در بر می گيرد. هدف گسترده تر ايالات متحده، از هم پاشی دولت شهرها و ترسيم دو باره مرزهای عراق، ايران، سوريه، افغانستان و پاکستان است. ذخائر عظيم نفت و گاز پاکستان عمدتا در بلوچستان قرار دارد، خطوط لوله های نفتی که از اين استان می گذرد و موجب شده تا ارتش به منظور حفظ منافع استراتژيک نفتی انگليس و آمريکا؛ در اين منطقه حضور مستمر نظامی داشته باشد. بلوچستان از لحاظ وسعت، 40 در صد خاک پاکستان را تشکيل می دهد و صاحب ذخائر مهم نفت و گاز و همچنين ذخائر وسيع مواد معدنی می باشد.

ميشل شوسودوفسکی تحليگر و دگرانديش سياسی، پيرامون آينده پاکستان و بالکانيزه کردن اين کشور و در آوردن ايرانی کوچک از دل رويدادهای خونين آينده  مقاله ای با عنوان "بی ثبات کردن پاکستان" در Global Research منتشر کرده است. اين مقاله تحليلی همراه است با دو نقشه که در آنها تغييرات مرزی ايران و پاکستان بدقت ترسيم شده است. تغييراتی که بموجب آن کردستان و بلوچستان، به همراه بخش های عرب نشين و نفت خيز خوزستان از ايران جدا خواهد شد و مطابق اين نقشه ها، احتمالا برای آذربايجان ايران نيز تغييراتی را در سر دارند.

بخش نخست اين مقاله در شماره روز گذشته پيک نت منتشر شد و قرار بود بخش دوم آن در شماره امروز منتشر شود. اما، با توجه به تعطيلات اعلام شده در ايران بمدت دو روز و به دليل بارش شديد برف و سرما، مجموعه اين مقاله را بصورت پيوسته امروز منتشر کرديم.

بدين ترتيب و بموجب اسناد و اطلاعاتی که ميشل شوسودفسکی تحليلگر دگر انديش و استاد دانشگاه "اوتاوا" در کانادا منتشر کرده است، برخلاف همه ذوق زدگی های ناشی از محاصره امريکا درعراق و يا پذيرش جمهوری اسلامی بعنوان قدرت اول منطقه (ادعای رهبر جمهوری اسلامی در سفر اخير به يزد) حوادث بزرگ هنوز در راه است، همچنان که شتاب بحران اقتصادی در امريکا در راه است. يعنی گرهی ترين دليل جنگ و جهانگشائی و سلطه بر نفت و رقابت ميان کشورهای بزرگ سرمايه داری!

دراين ميان، روحانيونی که نبض قدرت را در بيت رهبری و شورای نگهبان و حوزه علميه قم و شورای ائمه جمعه دراختيار دارند و فرماندهان سپاه را نيز تابع خود به حساب آورده اند، در تدارک انتخاباتی فرمايشی، سرکوب و فشار بيشتر به مردم و عملا بيرون راندن مردم از صحنه دفاع از تماميت ارضی کشورند. تماميتی که با مونتاژ هواپيما و تصور کودکانه موشک پرانی و زيرآبی رفتن در خليج فارس هرگز تامين نخواهد شد و دستهای پنهان در کانون مرکزی تصميم گيری در جمهوری اسلامی، به اين روياها دامن می زنند و تا فردائی که ايران بر باد رود، باد زير عبای رهبر می کنند!

شوسودفسکی از نخستين تحليلگران جهان بود که مسئله حمله امريکا به ايران و تدارک تغيير نقشه منطقه خاورميانه را فاش ساخت و سپس همين تحليل و اطلاعات مندرج در آن پايه بسياری از تحليل و تفسيرهای بعدی در کليه مطبوعات جهان قرار گرفت. اين آشنائی با وی، می گويد که بايد سخنان و نظرات او را جدی تلقی کرد.

 
 
 
 

ترور بی نظير بوتو شرايطی ايجاد کرده است که به بی ثباتی و تجزيه پاکستان در مقام يک کشور کمک خواهد کرد.

روند تغيير رژيم، به سرکردگی ايالات متحده که بطور معمول به تشکيل دولتی تازه تحت سرپرستی رهبران تازه می انجامد با شکست روبرو شده است. ژنرال مشرف که نزد مردم پاکستان از اعتبار بی بهره مانده است، ديگر نمی تواند در قدرت سياسی باقی بماند. از سوی ديگر انتخابات غيرواقعی که از سوی جوامع بين المللی حمايت و برای ژانويه 2008 در نظر گرفته شده بود، حتی اگر به انجام نيز می رسيد، قانونی شناخته نمی‌شد و نتيجه اش چيزی نبود مگر بن بست سياسی.

نشانه هايی در دست است که ترور بی نظير بوتو از سوی مقامات آمريکائی پيش بينی شده بود؛"لری چين" در مقاله ای به تاريخ 29 دسامبر منتشره  در "گلوبال ريسرچ" آورده است:

" به نظر می رسيد در چند ماه اخير، دولت بوش- چنی و متحدانش، مانورهائی را به منظور تقويت کنترل سياسی خود بر پاکستان شروع کرده اند تا راه را در جهت گسترش و تعميق "جنگ بر عليه تروريسم" در منظقه هموار نمايند.

طرح های گوناگون بی ثبات کردن از سوی آمريکا و تحليل گران سياسی اين کشور نشان می داد که سرنگونی رژيم نظامی امری اجتناب ناپذير است.

ترور بی نظير بوتو به نظر قابل پيش بينی می نمود. حتی گزارش هايی در ميان مقامات رسمی آمريکائی دهان به دهان می گشت که احتمال ترور مشرف و يا بی نظير بوتو از آنجمله بود. اين پيش بينی مدتها پيش از ترور بوتو مطرح شده بود."

 

بن بست سياسی

 

"تغيير رژيم"، با اين نقطه نظر که رژيم نظامی می تواند وضعيت موجود را تثبيت کند، ديگر مورد اعتماد سياست خارجی آمريکا نيست. رژيم پرويز مشرف ديگر قادر به اجرای اين سياست نيست. سياست خارجی واشنگتن به گونه ای فعال در مسير تجزيه سياسی و بالکانيزه کردن پاکستان به عنوان يک کشور مستقل قرار گرفته است. روی کار آمدن رهبری سياسی تازه قابل پيش بينی است، اما اين رهبری شکل متفاوت تري در رابطه با ديگر رژيم های دست نشانده ايالات متحده خواهد داشت. می توان انتظار داشت که واشنگتن بر روی نوعی رهبری سياسی پافشاری کند که ضمن همسوئی با خواست های امپرياليستی اين کشور، تعهد در دفاع از منافع ملی را کنار گذاشته و سياست تمرکز زدايی را به منظور تضعيف دولت مرکزی و ساختار شکننده فدرالی پاکستان دنبال نمايد. ايجاد بن بست سياسی عملی است ماهرانه. اين تمهيد بخشی از اهداف سياست خارجی آمريکاست که خواهان از هم پاشيدگی و اغتشاش در ساختار کشور پاکستان می باشد. حکومت غير مستقيم ارتش و سازمان های اطلاعاتی پاکستان بايد جای خود را به فرم های مستقيم برای دخالت بيشتر آمريکا در اين کشور و از طريق حضور نظامی آمريکا در پاکستان بدهد.

حضور اينچنانی به خاطر شرايط ژئوپولتيک خاورميانه- آسيای مرکزی و طرحهای در دست اجرای واشنگتن به منظور ايجاد و گسترش جنگ در خاورميانه و مناطقی در ابعاد وسيع تر  انجام می شود.

ايالات متحده پايگاه های نظامی متعددی در پاکستان دارد که از طريق آن می تواند آسمان اين کشور را تحت کنترل خود داشته باشد. "ويليام آرکين" در مقاله ای که چند روز پيش در واشنگتن پست نوشت، آورد: " انتظار می رود که نيروهای ويژه آمريکا حضور خود را در پاکستان به گونه ای وسيع تر گسترش دهد. اين گستردگی، بخشی است از تلاش به منظور آموزش و حمايت از نيروهای ضد شورش بومی و واحدهای مخفی ضد تروريسم."

توجيه رسمی و زمينه سازی جهت افزايش حضور آمريکا در پاکستان، گسترش جنگ بر عليه تروريسم، اقامه شده است. واشنگتن در همين راستا و به منظور توجيه برنامه ضد تروريسم خود، حمايت مخفی از تروريست ها را افزايش داده است.

 

بالکانيزه کردن پاکستان

به نقل از "واجيد شمسول حسن"، کميسر مالی سابق پاکستان در بريتانيا که در تاريخ 13 فوريه 2005 در تايمز هندوستان به چاپ رسيد آمده که "گزارش شورای اطلاعاتی ملی ايالات متحده و سيا پيش بينی کرده بود که در فاصله يک دهه از طريق جنگ داخلی، خونريزی و رقابت های استانی که اخيرا در بلوچستان حادث شده است، برای پاکستان همان سرنوشتی رقم خواهد خورد که يوگسلاوی به آن دچار گرديد" (انرژی کاميس 20 مارچ 2005).

بر اساس اين گزارش، "پاکستان تا سال 2015 قطعه قطعه و سقوط خواهد کرد، که اين ناشی از جنگ داخلی، طالبانسيم و مبارزه در راه کنترل سلاح هسته ای خواهد بود."

شمسول حسن با اشاره به گزارش مذکور گفته است که "اصلاحات قدم به قدم دمکراتيک، تغيير اندکی در شکل اپوزيسيون سياسی نخبگان و گروهای راديکال اسلامی بوجود خواهد آورد. در فضائی که حاکی از آشوب داخلی خواهد بود، کنترل مرکزی دولت بر سرزمين پنجاب و استان اقتصادی کراچی احتمالا کاهش خواهد يافت."

اين ديپلمات سابق با نگرانی می پرسد که: "آيا حاکمان نظامی ما بر روی يک موضوع مشابه کار می کنند و يا بر روی چيز که سال هاست دو سازمان اطلاعاتی آمريکا به عنوان گزارش های مختلف در اختيار آنان قرار داده اند؟" تداوم و استمرار که به ارتش پاکستان و سازمان اطلاعاتی اين کشور شخصيت می بخشد، نتيجه ای جز از هم پاشيدگی سياسی و بالکانيزه کردن اين کشور نخواهد داشت."

وی در ادامه می افزايد؛ "بر اساس سناريوی مشترک سيا و شورای اطلاعات ملی که واشنگتن قصد دارد آنرا پيگيری کند، پاکستان به راحتی از پس مشکلات دهه های متوالی در زمينه های سياسی، عدم مديريت اقتصادی، سياست های تفرقه افکنانه، بی قانونی، فساد و اختلافات قومی بر نخواهد آمد."

طرح آمريکا شامل تحريک اجتماعی، قومی، دسته بندی های فرقه ای و سياسی و موزائيکی کردن کشور پاکستان می باشد. اين روش عمل که ديکته شده طرح های جنگی آمريکاست، دو کشور افغانستان و ايران را نيز در بر می گيرد.

طرح آمريکا برای پاکستان، شبيه بر طرحی است که اين کشور برای خاور ميانه بزرگ و منطقه آسيای مرکزی در نظر داشت. استراتژی ايالات متحده که عمليات پنهان اطلاعاتی به آن کمک می کند، شامل هدف گيری اختلافات قومی و مذهبی، تعميم و حمايت مالی از جنبش های تجزيه طلب از يک سو و تضعيف نهادهای دولت مرکزی از سوی ديگر می باشد.

هدف گسترده تر ايالات متحده، از هم پاشی دولت شهرها و ترسيم دو باره مرزهای عراق، ايران، سوريه، افغانستان و پاکستان است.

 

ذخائر نفت، گاز پاکستان

ذخائر عظيم نفت و گاز پاکستان عمدتا در بلوچستان قرار دارد، خطوط لوله های نفتی که از اين استان می گذرد و موجب شده است تا ارتش به منظور حفظ منافع استراتژيک نفتی انگليس و آمريکا؛ در اين منطقه حضور مستمر نظامی داشته باشد.

بلوچستان از لحاظ وسعت، 40 در صد خاک پاکستان را تشکيل می دهد و صاحب ذخائر مهم نفت و گاز و همچنين ذخائر وسيع مواد معدنی می باشد.

خطوط لوله ايران به هند نيز از بلوچستان می گذرد. بلوچستان همچنين بندر دريائی عميق دارد که چين بر روی آن سرمايه گذاری کرده است و فاصله زيادی از تنگه هرمز ندارد که 30 درصد نفت روزانه جهان از طريق خط لوله و کشتی از آن می گذرد. (آسيا نيوز، 29 دسامبر 2007).

پاکستان به طور تخمين، 25/1 تريليون فوت مکعب ذخيره گاز دارد که 19 تريليون آن در بلوچستان قرار دارد. در ميان کنتراکتورهای نفت و گاز بايد از بريتيش پتروليوم، ای ان آی ايتاليا، اوام دی اطريش و بی اچ پی استراليا نام برد. بی دليل نيست که شرکت های دولتی گاز و نفت پاکستان که بيشترين سهم را در منطقه سوئی بلوچستان دارند، در صدد خصوصی کردن آنها تحت نظارت صندوق بين المللی پول می باشند.

بر پايه گزارش های نشريه نفت و گاز، ذخائر تائيد شده نفت پاکستان بالغ بر300 ميليون بشکه است که بيشتر آنها در بلوچستان قرار دارد. بر آوردهای ديگر نشان می دهد که ذخائر نفت در بلوچستان بر6 تريليون بشکه می رسد که برخی از آنها در ساحل اين استان و برخی ديگر در بستر دريا قرار دارند.

 

حمايت پنهانی جدائی طلبان بلوچ

ذخائر انرژی استراتژيک بلوچستان موجب شده است تا موضوع جدايی طلبان بلوچ اهميت تازه ای پيدا کند. بر اساس طرح آشنا، شواهدی در دست است که شورشيان بلوچ از سوی انگلستان و آمريکا حمايت مالی و آموزشی می شوند.

جنبش مقاومت ملی بلوچ به دهه چهل و زمانی بر می گردد که پاکستان اين منطقه را به اشغال خود در آورد. در چارچوب ژئوپولتيک جاری، جنبش جدايی طلب بلوچستان در روندی قرار گرفته است که قدرتهای خارجی در صدد ربودن آن هستند.

اين مدعا وجود دارد که سازمان اطلاعاتی بريتانيا بطور مخفی از جدايی طلبان بلوچ حمايت به عمل آورد (و اين در حالی است که ارتش پاکستان مشغول سرکوب آنها می باشد). در ماه ژوئيه سال 2006 ، کميته دفاع سنای پاکستان، سازمان اطلاعاتی بريتانيا را متهم کرد که شورشيان بلوچ را که در نزديکی مرز با ايران قرار دارند تعليم نظامی می دهد. (پرس تراست هند، 9 اوت 2006). به نوشته اين خبرگزاری، ده تن از پليس های نظامی بريتانيا در پشت درهای بسته کميته دفاعی سنای پاکستان حضور يافتند تا در اين مورد توضيح دهند. علاوه بر اين گزارشهايی به دست آمده که نشان می دهد سيا و موساد از شورشيان بلوچ در ايران و افغانستان حمايت به عمل می آورند. بنظر می رسد که بريتانيا و ايالات متحده از هر دو سوی مناقشه حمايت می کنند. از يک سو ايالات متحده جت های اف- 16 در اختيار پاکستان قرار می دهد تا از آنها در بمباران دهکده های بلوچستان استفاده شود و از سوی ديگر ادعا می شود که بريتانيا از جنبش جدايی طلبی به منظور تضعيف دولت مرکزی حمايت می کند (گزارش های کميته سنای پاکستان).

هدف فعلی سياست ضد تروريسم ايالات متحده، حمايت پنهانی و آموزش ارتش های آزاديبخش با انگيزه بی ثبات کردن دولت های حاکم می باشد. در کوسوو و در دهه 90 آموزش ارتش آزاديبخش کوسوو به شرکتی خصوصی به نام شرکت صنايع حرفه ای نظامی واگذار شده بود که با پنتاگون قرارداد بسته بود.

ارتش آزاديبخش بلوچستان، مشابه ارتش آزاديبخش کوسوو شده است که از طريق تجارت مواد مخدر صاحب منابع مالی شد و سيا و بوندس ناخرشتين ونيست آلمان از آن حمايت بعمل می آورد.

ارتش آزاديبخش بلوچستان پس از کودتای نظامی سال 1999 تشکيل شد. اين گروه هيچگونه ارتباط محسوسی با جنبش مقاومت بلوچستان ندارد که از دهه چهل به بعد رشد کرده است. در حال حاضر هاله ای از رمز و راز رهبری ارتش آزاديبخش بلوچستان را در بر گرفته است.

واشنگتن طرفدار ايجاد "بلوچستان بزرگ" است که بايد با ادغام مناطق بلوچ نشين پاکستان و ايران و احتمالا بخشی از جنوب افغانستان تشکيل شود تا به پروسه ای منتهی شود که حاصل آن فروپاشی سياسی در ايران و پاکستان باشد.

"ايالات متحده با استفاده از حس ناسيوناليستی مردم بلوچ سعی دارد تا شورش در داخل بلوچستان ايران را دامن بزند. جنگ بر عليه ترور در افغانستان سياست پشت پرده مفيدی است که نتيجه آن بالا رفتن حس نظامی گيری در ميان بلوچ ها خواهد بود" (گلوبال ريسرچ، 6 مارس 2007).

سرهنگ رالف پترز، استاد علوم نظامی در مقاله ای در شماره ماه ژوئن 2006 مجله نيروهای مسلح معتقد است که هيچ راهی مگر تشکيل کشوری به نام بلوچستان بزرگ، و يا بلوچستان آزاد، نمی تواند موجب از هم گسيختگی پاکستان شود.

بلوچستان آزاد بايد متشکل از بلوچستان پاکستان و ايران به عنوان يک موجوديت واحد سياسی باشد.

بر اساس نوشته پيترز، استان مرزی شمال غربی پاکستان بايد به افغانستان منضم شود که دليل آن "وابستگی قومی و زبانی می باشد." اين نوشته که از آن بوی تجزيه می آيد و به گونه ای گسترده سياست خارجی آمريکا را بازتاب می دهد. قلمروی پاکستان بدينسان تقريبا به 50 درصد مساحت فعلی می رسد .

علاوه براين، در صورت تغيير و تحولات پيشنهادی، پاکستان از سواحل طويل خود در دريای عربی نيز محروم خواهد شد.

نقشه جديد و تقسيم شده منطقه دکترين پنتاگون رسما بيان نمی شود، اما از آن در برنامه های آموزشی کالج دفاعی ناتو برای افسران عاليرتبه ارتش آمريکا استفاده شده است. اين نقشه و نقشه های مشابه آن احتمالا در آکادمی ملی جنگ و طرح های نظامی به کار گرفته شده است. (مهدی ناظم روآيا، گلوبال ريسرچ، 18 نوامبر 2006).

ناگفته نماند که تمايلات جدائی طلبان تنها به بلوچستان محدود نمی شود. در حال حاضر گروهائی جدايی طلب در استان سند وجود دارند که برعليه رژيم نظامی ژنرال مشرف که مقر آنها در پنجاب قرار دارد مبارزه می کنند.

 

داروی قوی اقتصادی، تضعيف دولت مرکزی پاکستان

پاکستان صاحب ساختار فدرالی است که از لحاظ مالی بايد به استان ها کمک نمايد. بر اساس ساختار مالی فدرالی، دولت مرکزی منابع مالی را به عنوان حمايت از برنامه استانها، به اين مناطق اختصاص می دهد. زمانی که راه اين انتقال مسدود شود، همانطور که در يوگسلاوی در ژانويه 1990 و به دستور صندوق بين المللی پول مسدود شد، ساختار مالی فدرال سقوط خواهد کرد.

درآمد دولت که بايد به جمهوری ها [فدراسيون يوگسلاوي] انتقال داده می شد، به پرداخت بدهی های بلگراد اختصاص يافت... از اينرو جمهوری ها به ناچار متکی به درآمد خود شدند... کاهش بودجه به اين ترتيب تعليق پرداخت های بلگراد به دولتهای جمهوری ها و ايالات خود مختار را به دنبال آورد.

در يک شتاب سريع نزولی، اصلاحات به سقوط نهايی ساختار مالی فدرال يوگسلاوی و لاجرم نهادهای سياسی فدرال که از اين امر آسيب ديده بودند انجاميد. با قطع رابطه مالی ميان بلگراد و جمهوری ها، اين اصلاحات، تمايلات جدايی طلبی را به دليل اقتصادی و اختلافات قومی تشديد و عملا جدايی طلبی را در ميان جمهوری ها تسهيل نمود. (ميشل شوسوروفسکی در کتاب جهانی کردن فقر و نظم نوين جهانی).

تصادفی نيست که گزارش مشترک سيا و شورای اطلاعات ملی در سال 2005، سرنوشت پاکستان را به دليل عدم مديريت اقتصادی به "سرنوشت يوگسلاوی" تشبيه کرده بود تا توجيهی باشد برای فروپاشی سياسی و بالکانيزه کردن اين کشور.

عدم مديريت اقتصادی، اصطلاحی است که نهادهای مالی بين المللی واشنگتن به منظور تشريح هرج و مرج استفاده می کنند که دليل آن عدم تابعيت از برنامه تعديل ساختاری صندوق بين المللی پول می باشد. اما در عمل، عدم مديريت اقتصادی و هرج و مرج نتيجه تابعيت از نغمه های صندوق بين المللی پول و بانک جهانی است که نتيجه آن تورم شديد و بدهي های غير قابل پرداخت است که کشورها را به فقر شديد می کشاند.

پاکستان نيز مانند يوگسلاوی محکوم به خوردن داروی اقتصادی صندوق بين المللی پول شده است:

در سال 1999، فردای روزی که پرويز مشرف با کودتای خود دولت نظامی را تشکيل داد، صندوق بين المللی پول مجموعه ای از طرحهای اقتصادی تحويل وی داد که پائين آوردن ارزش پول واتخاذ  سياست رياضت منشانه از آن جمله بود. بدهی خارجی پاکستان به 40 ميليون دلار سرمی زند. کاهش بدهی "بر اساس پذيرفتن مجموعه طرحها منوط به فروش سرمايه های سود آور دولتی به سرمايه های خارجی است (شامل تاسيستات نفت و گاز بلوچستان ) آنهم به پائين ترين قيمت ممکن.

وزير دارائی مشرف از سوی وال استريت انتخاب شد که غير قابل انتظار نبود. وی شوکت عزيز نام دارد که معاون رئيس سيتی گروپ بود و در زمان انتصاب اش رئيس بانکداری  خصوصی جهانی سيتی گروپ بود.  سيتی گروپ يکی از بزرگترين نهاد بانکی تجارتی در پاکستان به شمار می آيد.

در ارتباط با کشورهايی که به آنها جهان در حال پيشرفت اطلاق می شود، شباهت های زيادی در سرشت عمليات اطلاعاتی پنهان ايالات متحده ديده می شود. اين عمليات که شامل سازمانی است به نام  "سازمان کودتاهای نظامی" اغلب عمليات خود را با اصلاحات اقتصاد خود صندوق بين المللی پول و بانک جهانی هماهنگ می کند. در همين رابطه بود که ساختار مالی فدرال يوگسلاوی در سال 1990 سقوط و فقر انبوه و اختلافات قومی و اجتماعی را موجب گرديد. ايالات متحده و ناتو، "جنگی داخلی" را در اواسط سال 1991 به راه انداختند و در کنار آن به تحريک گروه های اسلامی و نيز حمايت پنهان از جدايی طلبان مسلح در بوسنی، کوسوو و مقدونيه پرداختند.

سناريوئی مشابه به جنگ داخلی در يوگسلاوی از سوی شورای اطلاعاتی ملی و سيا برای پاکستان نيز در نظر گرفته شده است. از ديد سازمان های اطلاعاتی آمريکا که تجربه طولانی در حمايت از جدايی طلبان دارند، "ارتش های آزاديبخش" و آلبانی بزرگ "همان اندازه برای کوسوو دردسر ايجاد می کند که در "بلوچستان بزرگ" در جنوب شرقی استان بلوچستان برای پاکستان، به لحاظ شباهت نيز، ارتش آزاديبخش کوسوو، مدلی انتخابی است برای واشنگتن که نتيجه ديگر آن در استان بلوچستان فعال است.

 

ترور بی نظير بوتو

بی نظير بوتو در راول پندی ترور شد که شهری معمولی بشمار نمی رود. راول پندی شهری نظامی است که مقر ستاد نيروهای مسلح و سازمان اطلاعاتی نظامی پاکستان در آن قرار دارد. آنچه که غير عادی به نظر می آيد اين است که بی نظير بوتو در محلی ترور شد که از سوی پليس نظامی و نيروهای ويژه تحت کنترل شديد قرار داشت. راول پندی مملو از افسران اطلاعاتی سازمان اطلاعاتی پاکستان است که در سازمان های سياسی اين شهر لانه کرده اند. ترور بی نظير بوتو حادثه ای اتفاقی نبود.

منابع درونی پاکستان و رسانه های گروهی غرب بدون ارائه مدرکی مستند، نقش القاعده را در اين ترور برجسته نشان دادند، اما در عين حال همين منابع دخالت احتمالی سازمان اطلاعاتی پاکستان را در ترور بی نظير بوتو رو نکردند. اما آنچه که اين گزارش ها به آن اشاره نکردند اين است که سازمان اطلاعاتی پاکستان به نيابت از سوی سازمان های اطلاعاتی امريکا از القاعده حمايت می کنند. رسانه های گروهی به دو واقعيت مهم و مستند اشاره نکردند:

سازمان اطلاعاتی پاکستان با سيا ارتباط نزديک دارد. اين سازمان از شاخه های فرعی سيا است.

القاعده مخلوق سيا بشمار می آيد. سازمان اطلاعاتی پاکستان، به نيابت از سوی سازمان های اطلاعاتی آمريکا به طور پنهان از القاعده حمايت می‌کنند.

دخالت القاعده و يا سازمان اطلاعاتی پاکستان در توطئه ترور بی نظير نشان می دهد که سازمان های اطلاعاتی آمريکا يا از اين ترور آگاهی داشتنداند و يا در طرح آن سهيم بوده اند.