ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  مصاحبه پر خبر مهدی کروبی
کشاکش های پشت پرده
خاتمی درتلاش تائيد صلاحيت ها
رهبر در انديشه به دام انداختن خاتمی
 
 
 
 

 

"شهروند امروز" متن مصاحبه ای را با شيخ مهدی کروبی دبيرکل سابق مجمع روحانيون مبارز، رئيس مجلس ششم و بنيانگذار حزب "اعتمادملی" منتشر کرده است. اين مصاحبه پيش از سخنرانی اخير رهبر جمهوری اسلامی "علی خامنه ای" به بهانه آغاز ماه محرم و تهديد به رد صلاحيت ها برای مجلس هشتم انجام شده است. خامنه ای در آن سخنرانی کوشيد پيش از ثبت نام کسانی که احمد جنتی می خواهد رد صلاحيتشان کند، آنها را از ثبت نام داوطلبی مجلس هشتم باز دارد تا بعدا گرفتار اعتراض ها نشود. سياست کهنه ای که علی خامنه ای بارها در طول دوران رهبری خود بعنوان يک "بازی سياسی" دنبال کرده است.

مهدی کروبی در اين مصاحبه به نکاتی اشاره می کند، که زير بنای اختلاف دو ديدگاه در ميان روحانيون حکومتی و صف بندی های آنها از زمان آيت الله خمينی، از ابتدای تاسيس جمهوری اسلامی تاکنون بوده وهست. نقش علی خامنه ای در نزديکی و دوری به اين دو جبهه پيوسته قابل تعريف است، که عمدتا به سوی روحانيون جناح راست بوده است. اين بخش و اشارات کروبی به آن، شايد مهم ترين بخش مصاحبه وی باشد. در همين مصاحبه کروبی به سابقه قديمی فعاليت سياسی محمد خاتمی در کنار روحانيون معروف به نزديکی فکری و مذهبی به آيت الله خمينی و همچنين معروف ترين لقمه "والله بالله"، يعنی "بهزاد نبوی" می کند که احمدجنتی گاه اين لقمه را توانسته از گلو پائين بدهد و گاه نتوانسته. وضعی که هم اکنون نيز شاهد آن هستيم. بحث بر سر انحلال انتخابات در شهرها، برای مهره چينی در مجلس، از دوره دوم انتخابات مجلس شروع شد که کروبی به آن نيز اشاره می کند. اشاره به يادگار پر ريخته آيت الله خمينی، يعنی احمد خمينی در سالهای پس از درگذشت پدر تا لحظه ای که خود او را نيز برای هميشه از صحنه خارج کردند و يا دست باز جناح راست مسلط بر نهادهای انتصابی – مانند شورای نگهبان- برای عمل، حتی اگر خامنه ای بر سر موضوعی با نظر آنها موافق نباشد نيز از ديگر نکات اين مصاحبه است. بخش مهم ديگر اين مصاحبه که متاسفانه با صراحت کامل همراه نيست اما می توان از دل جملات بيرون آورد، تلاشی است که اکنون برسر ترکيب مجلس هشتم جريان دارد و ظاهرا کوشش های محمد خاتمی در مذاکره با علی خامنه ای در اين زمينه نتيجه بخش نبوده است. بويژه آنجا که رهبر از خاتمی سئوال می کند"خود شما چه می خواهيد بکنيد؟" و خاتمی برای فرار از چاله ای که رهبر با اين سئوال بر سر راه او می خواهد بکند، می گويد" من پير شده ام"

 

 

 

- بفرماييد كه اين سنت نامه‌نويسی شيعه را چطور شد كه ادامه داديد و به كجا رسيديد كه در جمهوری اسلامی به مقامات ديگر نامه بنويسيد؟

 

نامه‌نويسی من در دو بخش است. بخش اندك آن مربوط به زمان امام(ره) است. گاهی مساله‌ای پيش می‌آمد كه من نامه بنويسم. در زمان امام بيشتر بحث بود و مصاحبه. به عبارتی هنگامی كه به مسايلی برمی‌خورديم كه سروصدا داشت يا با يك جريان و فكری روبه‌رو می‌شديم كه آن را قبول نداشتيم، من مصاحبه می‌كردم.

 

- مصاديق را هم می‌فرماييد؟

مثلا در مجلس اول مصاحبه‌ای با روزنامه اطلاعات كردم كه در خصوص اظهارات آيت‌الله محمد يزدی بود.

 

- ايشان در آن زمان نايب‌رئيس مجلس بود؟

 

بله. هر دو در مجلس بوديم و آقای يزدی مصاحبه‌ای كرد و عليه آيت‌الله مشكينی و آيت‌الله منتظری سخن گفت.

 

- در چه موردی؟

در مورد زمين و بند «ج». آقای مشكينی و منتظری مسايلی را مطرح كرده بودند كه آقای يزدی و دوستانش مخالف آن اظهارات و نظرات بودند. آقای يزدی عليه آنها مصاحبه‌ای مفصل انجام داد. من هم در رد حرف‌‌های آقای يزدی مصاحبه مفصلی كردم. همين‌طور آقای هاشمی در نماز جمعه‌های خود بحثی را در خصوص عدالت اجتماعی مطرح كردند. ناگهان عليه ايشان حملاتی صورت گرفت و اتهاماتی را برخی از روحانيون به آقای هاشمی وارد كردند كه مثلا حرف‌های كمونيست‌ها را می‌زند. مرحوم آيت‌الله آذری‌قمی در نماز جمعه قم، عليه آقای هاشمی سخنرانی كرد. من هم دعوت شده بودم به خطبه‌های قبل از نماز جمعه. رفتم و آنجا از آقای هاشمی دفاع كردم و عليه آقای آذری‌قمی سخنرانی تندی كردم. همين باعث شد كه حملات به آقای هاشمی تمام و موضوع بسته شود.

 

- چطور؟

امام نطق‌‌ها را از طريق راديو گوش می‌كردند. آن نطق من را نيز گوش داده بودند. جمعه من اين حرف‌ها را زدم. روز يكشنبه نيز خانواده‌های شهدا با امام ديدار داشتند. من هم بودم. امام چيزی به روی ما نياورد. عموما نيز عادتشان اين بود كه به صراحت وارد اين موضوعات نشوند. اما من شنيدم كه به يكی از بزرگان گفته بود كه ديگر كسی چيزی در اين‌باره نگويد. نه اين آقايان و نه آنها. قضيه تمام شد. در حالی كه طبق خبری كه ما داشتيم بنا بود آنها اين موضوع را ادامه بدهند و عليه آقای هاشمی همچنان سخن بگويند.

 

- در واقع در زمان امام عموما شما به خطابه و مصاحبه روی می‌آوريد. نامه‌‌نگاری نبود اصلا؟

چرا يكی، دو مورد بود كه نامه نوشتم. يك نامه كوتاه به آقای مهدوی‌كنی نوشتم.

 

- اين اولين نامه شما بود؟

بله. فكر می‌كنم اولين نامه بود.

 

- چه زمانی؟

سال آخر مجلس اول بود. جامعه روحانيت در آن هنگام 15 روز يكبار با آقای خامنه‌ای كه رئيس‌جمهور بودند، جلسه داشت. در آن جلسات ما می‌رفتيم و اسامی افراد را برای انتخابات مجلس دوم مطرح می‌كرديم.

 

- شما در آن زمان عضو شورای مركزی جامعه روحانيت بوديد؟

بله. بحث‌های مفصلی در خصوص آن دوران است اما من فقط به يك بخش آن می‌پردازم كه در واقع منشاء نگارش نامه من شد. ابتدا اسامی برخی افراد كه قرار بود از طرف جامعه روحانيت برای انتخابات مجلس دوم مطرح شوند، اعلام شد و از ميان آنها جمعی در جلسه جامعه روحانيت رای آوردند. اين افراد قرار شد در تهران كانديدای انتخابات شوند. من هم عضو ليست بودم. آقای محمود دعايی نيز از جمله انتخاب‌شوندگان بود. جلسه بعدی يكی از بزرگان آمد و اعتراض كرد و گفت كه عده‌ای از اين افراد در سازمان‌ها و نهادها مشغول فعاليت هستند و نبايد كانديدا شوند. مثلا آقای دعايی در روزنامه اطلاعات است و برای چی بايد به مجلس برود.

 

- به شما هم اشاره شد؟ در آن موقع در بنياد شهيد بوديد، درست است؟

بله. شايد درباره من هم گفته شد. البته من آن موقع نماينده اليگودرز هم بودم اما قرار بود بيايم در تهران كانديدا شوم. نتيجه اينكه قرار شد برای دو، سه نفر رای‌گيری مجدد انجام شود. رای‌گيری كه شد، من مجددا رای آوردم. البته با رای كمتر. اما آقای دعايی رای نياورد. ديدم آقای دعايی متاثر است. آقای هاشمی نيز در آن زمان در جبهه بود و در جلسات حضور نداشت. من از اتفاقی كه افتاده بود، ناراحت شدم و نامه‌ای كوتاه به آقای مهدوی‌كنی كه دبيركل ما بود، نوشتم. گفتم كه من ديگر عضو جامعه روحانيت نيستم. بعد اشاره كردم به برخوردی كه با آقای دعايی شده بود و استعفا دادم.

 

- واكنش چی بود؟

خب من ديگر در جلسات نرفتم. بعد آقای هاشمی از جبهه آمد. دوباره همه را دعوت كرد و كسانی را كه از ليست حذف شده بودند، به ليست برگرداند. از جمله آقای دعايی را. بعد از مدتی نيز به اصرار و دعوت از من خواستند كه در جلسات حاضر شوم. به شوخی گفتند كه تو هم در انتخابات پيروز شدی، هم آقای دعايی برگشت. من هم دوباره به جلسات جامعه روحانيت برگشتم.

 

- نامه ديگری هم در اين زمان نوشتيد؟

تا آنجايی كه يادم می‌آيد، نامه‌های ديگر در زمان امام را با افراد امضا كرديم.

 

موردی را بازگو می‌كنيد؟

مثلا انتخابات دوم مجلس انجام شد، اما آرای برخی جاها را باطل كردند. فكر می‌كنم انتخابات اصفهان و شيراز را باطل كردند. چند تا شهر بود. در واقع آرای شهرهايی را ابطال كردند كه جريان چپ در آنها پيروز شده بود. جمعی به امام نامه‌ای نوشتند كه برخی امضا كردند. نامه به قلم آقای خاتمی نوشته شد و من آن را بردم به امام دادم. اين هم اتفاق عجيبی بود. من ظهر رسيدم دفتر امام. ايشان وقتی نماز را شروع می‌كردند، پرده را می‌كشيدند و ديگر كسی را راه نمی‌دادند و ايشان به عبادت مشغول می‌شدند. من آمدم در حياط كنار اتاق ايستادم. ديدم پرده كشيده شده است. مجيد انصاری به من گفت كه آقا دارند نماز می‌خوانند و نمازشان طول می‌كشد. هنوز سه، چهار دقيقه نگذشته بود كه ديدم امام پرده را كنار زد و آمد جلو. در حالی كه عمامه معمولی خود را به سر نداشتند و عمامه نمازخوانی خود را به سر داشتند. انگار صدای پايی را شنيده باشند، پرده را كنار كشيدند و گفتند فرمايشی داريد؟ گفتم نامه‌ای برايتان آورده‌ام. نامه را دادم و برگشتم.

 

- نامه جمعی ديگری هم نوشتيد؟

يك نامه ديگر هم بود كه آن هم شكايتی بود از يكی از افراد. اواخر جنگ هم دو، سه تا نامه نوشتيم. اينها را نيز آقای خاتمی می‌نوشتند و می‌گفتند كه وضع جنگ بد است و بايد نامه بنويسيم به امام. دو، سه تا نامه نوشتيم به امام.

 

- فقط شما و آقای خاتمی آن را امضا كرديد؟

بله. نامه‌ها بايد پهلوی آقای خاتمی هم باشند. من آنها را نخواستم. يك نسخه پيش ايشان مانده است.

 

- نامه‌ها را منتشر نمی‌كرديد؟

نه. خصوصی می‌برديم پيش امام. حالا يا من می‌بردم يا خود ايشان می‌بردند.

 

- چرا آن موقع نامه‌‌ها را منتشر نمی‌كرديد اما الان بنا را بر انتشار نامه‌ها گذاشته‌ايد؟

آن موقع در واقع در بولتن‌ها می‌آمد اما جهان، جهان مطبوعات نبود. لذا نامه‌ها خصوصی برده می‌شد.

 

- نامه ديگری هم در زمان امام جمعی يا خصوصی نوشتيد؟

بله.  در اواخر عمر امام يك نامه ديگر نوشتيم كه درباره آقای منتظری بود. من و آقای امام جمارانی و حميد روحانی نوشتيم. اما بيشتر بنای ما مصاحبه و نطق بود. نطق‌های جنجالی و مصاحبه بسيار داريم. اما نامه‌های مهم‌تر پس از رحلت امام بود كه نوشته شدند.

 

- چرا؟

به علت اينكه اتفاقات جديدی رخ داد. نامه‌های اول هر چی بود در خصوص موضع‌گيری يك فرد بود. مثلا فردی، نماينده‌ای، كسی حرفی می‌زد، كاری می‌كرد، ما نامه می‌نوشتيم. مثلا آقای منتظری بحث‌هايی را كرده بود كه ما نامه نوشتيم. يا در جامعه روحانيت فلان اتفاق افتاده بود كه من نامه نوشتم. اما پس از رحلت امام حوادثی رخ داد كه باعث شد من در خصوص اين جريانات و حوادث نامه بنويسم.

 

- اولين نامه شما پس از رحلت امام، موضوعش چه بود؟

نامه‌ای بود به شورای نگهبان در خصوص رد صلاحيت آقای بهزاد نبوی. آقای هاشمی از مجلس رفت و رئيس جمهور شدند. من چون نايب رئيس اول مجلس بودم، ‌رئيس مجلس شدم. سه چهار ماه پس از اين جريان، انتخابات مياندوره‌ای رسيد. آقای هاشمی، عبدالله نوری، حسين كمالی، دكتر نوربخش، دكتر معين و مهندس محلوجی از مجلس رفتند دولت. جناح راست چهار نفر را معرفی كرد، ما هم چهار نفر را معرفی كرديم. يك دفعه باخبر شديم كه بهزاد نبوی كه قبل از آن وزير صنايع بود، رد صلاحيت شده است. محتشمی، نبوی، سرحدی‌زاده و يك نفر ديگر كانديداهای ما بودند.

در مجمع روحانيون جلسه‌ای تشكيل داديم كه چه بايد كرد. بنابراين شد كه من نامه‌ای را به آقای گيلانی كه دبير شورای نگهبان بود بنويسم. من در نامه نوشتم آقای بهزاد نبوی را رد صلاحيت كرديد. اگر تا 24 ساعت ديگر به ما جواب مثبت داديد كه هيچ اگر نه،‌ ما تمام ستادهای خود را جمع می‌كنيم و در انتخابات اصلا شركت نمی‌كنيم. من نامه را به عنوان دبير مجمع امضا كردم و رفتيم مجلس. آقای جنتی تلفن كرد كه چرا اين نامه را نوشتيد. توضيح دادم. فردای آن روز پيش از ظهر آقای گيلانی به من تلفن كرد و گفت كه امروز هرچه تلاش كرديم جلسه شورای نگهبان را تشكيل بدهيم، نشد. چون عده‌ای از آقايان قم هستند. شما كارتان را انجام بدهيد و بدانيد آقای بهزاد نبوی نيز تاييد صلاحيت می‌شود. من يك نامه به ستادهای خودمان نوشتم و گفتم كه ستادها را به هم نزنيد، ولی كارها را انجام ندهيد. تهديدات ما مثل برخی نبود كه قرار بود از حكومت خارج بشوند اما دودستی آن را چسبيده بودند و تلاش داشتند بيشتر وارد حكومت شوند.

 

- نامه ديگری هم داشتيد؟

بله.  دكتر راه‌چمنی و جمعی از دوستان طرحی داشتند در خصوص اينكه با رد صلاحيت‌‌ها مقابله كنند. در واقع اينها  خبر داشتند كه شورای نگهبان می‌خواهد كسانی را با تاكيد بر اينكه التزام به اسلام ندارند، رد صلاحيت كند. اين افراد در مجلس طرحی ارائه دادند كه در واقع مقابله با اين عمل شورای نگهبان بود. آن زمان جامعه مدرسين قم، به من كه رئيس مجلس سوم بودم نامه‌ای نوشت كه شما از ياران امام هستيد، چطور توانستيد با اين طرح كه در مجلس ارائه شده شب به راحتی بخوابيد. لحن نامه برخورنده بود. خيلی به من برخورد. من هم نامه مفصل و تندی برای جامعه مدرسين نوشتم. آقای خامنه‌ای به طنز به من گفت كه وقتی كسی با يك ژ- 3  به آدم حمله می‌كند، طرف هم بايد با كلاشينكف پاسخ آن را بدهد نه با توپخانه. بعد از اين نامه، آقای مشكينی يك نامه خوب و صميمانه برای من نوشت كه چرا اين كار را می‌كنيد. اشاره كردند كه اين نامه مدرسين كوتاه بوده و شما می‌توانستيد بياييد و حضوری ماجرا را ختم كنيد. تاكيد كرده بود كه اين نامه را فقط برای تو نوشتم و پس از اينكه خواندی، آن را پاره كن. در واقع اينجا سرآغاز انتشار نامه‌های ما بود.

 

- حاج آقا عموما چه اتفاقی می‌افتد كه شما احساس می‌كنيد بايد الان نامه بنويسيد و آن را عمومی منتشر كنيد؟

خب پس از فوت امام،‌ كفه راست كشور سنگين شد. اينها در زمان امام، مقابل امام مقاومت‌‌هايی كردند اما عظمت امام آنگونه بود كه اينها ميدانی برای عرض اندام نداشتند. پس از فوت امام، آنها احساس كردند كه حالا می‌توانند كارهای خود را انجام بدهند ضمن آنكه آقای خامنه‌ای نيز با آنها اختلاف داشت اما آنها كار خود را می‌كردند. در عين حال در آن زمان روزنامه‌ای وجود نداشت كه ما نظرات و نامه‌های خود را منتشر كنيم. حالا حساب كنيد كه انتخابات مجلس چهارم نيز نزديك است. ناگهان رد صلاحيت‌ها آغاز شد و 41 نماينده را شورای نگهبان رد صلاحيت كرد؛ كسانی كه سه دوره، دو دوره يا يك دوره قبلا در مجلس حضور داشتند.

 

- شما در اين‌باره نامه نوشتيد؟

بله. اين بار دوتا نامه نوشتم. يك نامه به آيت‌الله خامنه‌ای نوشتم و يك نامه هم به آقای هاشمی.

 

- اين نامه‌ها را منتشر كرديد؟

نه، هيچ كدام منتشر نشدند.

 

- اين نامه‌ها تاثيری هم داشتند؟ شما اشاره كرديد كه در خصوص آقای نبوی، آيت‌الله گيلانی يا آقای جنتی با شما تماس گرفتند. بقيه نامه‌ها چطور؟ آيا اثرگذار بودند؟

متفاوت بود. برخی جواب می‌دادند مثل شورای نگهبان. برخی نامه‌‌ها مثل نامه به آقای هاشمی بی‌پاسخ می‌ماند. نامه‌ای كه به آيت‌الله خامنه‌ای نوشتم باعث شد چند نفری تاييد صلاحيت شوند اما بقيه نه.

 

- پس از هر نامه پيگيری هم می‌كرديد يا نه؟

بله، پيگيری هم می‌كرديم. بعد از نامه می‌رفتيم گفت‌وگو می‌كرديم، پيگيری می‌كرديم.

 

- مجمع روحانيون حدود 5 سال سكوت داشت. از مجلس چهارم تا رياست جمهوری سال 76. آيا در اين زمان شما نامه‌نگاری می‌كرديد؟

در چهار سال اول كاملا سكوت كرديم. از آغاز مجلس چهارم تا پايان آن. هيچ چيز نگفتيم. حتی مجمع روحانيون نيز تشكيل جلسه نمی‌داد. اصلا بنای ما اين بود كه فعلا هيچ كاری انجام ندهيم. البته من و آقای موسوی خوئينی‌ها با هم ارتباط داشتيم. در آن زمان ما روزنامه سلام را هم داشتيم. فشارهايی نيز به سلام وارد ميشد كه آنها را تحمل می‌كرديم اما نامه‌نگاری نداشتيم.

 

- سلام در مناسبات مجمع روحانيون درمی‌آمد يا فقط رابطه‌ای بين شما و آقای خوئينی‌ها بود؟

نه، در مجمع تصويب كرديم كه بايد يك روزنامه داشته باشيم و من گفتم كه سلام را بدهيم به آقای موسوی خوئينی‌ها و با مسئوليت ايشان منتشر كنيم.

 

- بين انتشار سلام و سكوت مجمع تضادی وجود نداشت؟

خب، سلام زمانی راه افتاد كه ما در مجلس سوم بوديم و سكوت نكرده بوديم. فشارها نيز بر ما همه‌جانبه بود. ما در غربت بوديم. من جلسات را اداره می‌كردم و آقای خوئينی‌ها سلام را. هر روز نيز به دادگاه ويژه می‌رفت. سر قضيه آقای منتظری،‌ برای سلام وضعيت خيلی سختی پيش آمد. يك ماه پس از پايان مجلس سوم بود. اينها نوشتند كه در بيمارستان به آقای منتظری نرسيدند و حالش بد است. گزارش سلام باعث شد كه روزنامه زير فشار قرار بگيرد. فضا خيلی سخت شد.  عباس عبدی را به بهانه‌ای چندين ماه در يك شرايط دشوار به زندان انداختند.

 

- حد فاصل 68 تا 72،‌ نسبت مرحوم احمد آقا با شما چگونه بود؟ و آيا به ايشان هم نامه‌ای می‌نوشتيد؟

تا زمانی كه ما در مجلس بوديم، به ما كمك می‌كرد. بعد از اينكه فضايی فراهم شد كه ما ديگر رای نياوريم، احمدآقا از ما دفاع كرد. سخنرانی كرد. گفت ايشان يعنی من، مثل شهيد بهشتی است. بعد كه احساس كرد سياست بر اين است كه ما ديگر حضور نداشته باشيم، رابطه‌اش را با ما خيلی خوب حفظ كرد. يادم می‌آيد در آن زمان نامه‌هايی نيز به احمدآقا نوشتيم و از او هم كمك خواستيم. او نيز نتوانست كاری بكند.

 

- چه زمانی اين نامه‌ها را نوشتيد؟

اواخر مجلس سوم بود. خبر داشتيم كه احمد آقا به برخی از جلسات شورای نگهبان رفته بود تا حداقل آقای خلخالی را تاييد كنند. اما شورای نگهبان حرف ايشان را هم گوش نمی‌كرد و اهميتی نمی‌داد. در خصوص انتخابات خبرگان نيز تلاش داشتند اما نشد.

 

- پس در واقع شما سكوت كرديد؟

بله، ديگر سكوت كرديم تا رسيديم به آستانه انتخابات مجلس پنجم. در اين زمان ما احساس می‌كرديم كه اوضاع ضعيفی در حاكميت داريم و بايد با رايزنی كارهای خود را انجام بدهيم. از اينجا من شروع به صحبت و مصاحبه كردم. با آقای هاشمی تلفنی صحبت می‌كرديم. با شورای نگهبان تماس گرفتيم. زيرا رد صلاحيت‌ها همچنان بود و بلكه بر افراد ما اضافه نيز شد. رشيديان رد صلاحيت شد. حكيمی‌پور همچنين. غريبيانی را تاييد نكردند و همين طور به ليست قبلی رد صلاحيت‌های ما اينها نيز اضافه شدند. در اين زمان به نظارت استصوابی هم می‌پرداختيم. در مجلس چهارم نظارت استصوابی را در قانون گنجاندند. در واقع در اين دوره ما فقط رايزنی می‌كرديم و مصاحبه. نامه‌ای ننوشتيم. اما در آستانه انتخابات مجلس پنجم دو اتفاق افتاد. اول كارگزاران سازندگی شكل گرفت و بعد جمعيت دفاع از ارزش‌ها. كارگزاران به رهبری آقای كرباسچی وارد صحنه شد. دفاع از ارزش‌ها نيز به رهبری آقای ری‌شهری با افرادی همچون آقای حسينيان، پورنجاتی و رازينی شكل گرفت. انتخابات مجلس پنجم كه انجام شد،‌ فائزه خانم هاشمی آرای خوبی آورد. اين بچه‌ها (كارگزاران) نيز رای خوبی آوردند. ما احساس كرديم كه الان ديگر می‌توانيم كار كنيم. فضای قبلی خيلی سنگين بود و همه با هم يكی بودند. اما الان فضا به گونه‌ای بود كه آقای هاشمی از آنها جدا شده بود و خود ايشان و كارگزاران مورد حمله قرار می‌گرفتند. جامعه نيز نسبت به چهار سال قبل دلزده و سرخورده بود. در آن چهار سال سخت‌گيری‌ها خيلی زياد بود و نارضايتی‌ها افزايش يافت. ما فهميديم كه بايد كار را دوباره شروع كنيم.

 

- جلسات مجمع پس از چهار سال تشكيل شد؟

بله، جلسات را تشكيل داديم. دو شب بحث كرديم كه بايد وارد فضای سياسی كشور شويم.

 

- چه كسانی موافق و چه كسانی مخالف بودند؟

آقای خاتمی مخالف بود. در نهايت نيز ايشان رای مخالف داد و مخالف حضور دوباره بود. همه رای مثبت دادند جز ايشان. می‌گفت كه هيچ نتيجه‌ای ندارد و نبايد كار را شروع كنيم. حتی ناراحت شد و گفت كه ديگر من مخالفم. گفتم اما بايد رای اكثريت را بپذيريم بعد با آقای خامنه‌ای ملاقاتی داشتيم. گفتيم كه می‌خواهيم كارهای خودمان را شروع كنيم و خواستيم كسی به ما حمله نكند.  گفتيم اگر كسی به ما حمله كند ما هم سخت جواب می‌دهيم. به طنز گفتيم كه جواب كلوخ‌انداز سنگ است. آقای خامنه‌ای گفت كه نه جواب كلوخ‌انداز همان كلوخ است. شما لازم نيست كه سنگ پرتاب كنيد. به هر صورت ايشان نيز استقبال كردند و ما به صحنه آمديم.

 

- بحث انتخابات رياست جمهوری هم همزمان مطرح شده بود؟

بله، كسانی كه به ما ايراد می‌گرفتند به همين اشاره می‌كردند كه شما برای رياست جمهوری چه برنامه‌ای داريد. ما می‌گفتيم كه حالا يك كاری می‌كنيم. يواش يواش بحث آقای مهندس موسوی مطرح شد كه نپذيرفت و نام آقای خاتمی مطرح شد. در اين زمان تمام تلاش ما فقط رايزنی بود. سياست همه بر اين بود كه حرف تند نزنيم، مراقب باشيم. به من می‌گفتند كه رابطه را با تشكيلات رهبری حفظ كنيم. ديدارهايی با ايشان داشته باشيم. چرا كه جناح راست می‌رفت و ذهنيت درست می‌كرد و اگر درگيری شود، جنگ مغلوبه می‌شود و از آنجايی كه ما زوری نداريم، ناكام می‌مانيم. من خيلی مراقب بودم تا اينكه آقای مهدوی‌كنی وارد صحنه انتخابات شد. اولين مساله تند ما اينجا بود. علت آن نيز اين بود كه به آقای خاتمی حمله شد. در آخرين جلسه‌ای كه در مجمع داشتيم تا آقای خاتمی انتخاب شود، ايشان مخالفت می‌كرد و می‌گفت كه ما را بی‌آبرو می‌كنند، از حيز انتفاع نيز می‌افتيم و وسط ميدان تنها می‌مانيم. به او گفتيم كه ما تا آخر می‌ايستيم. نتيجه جلسه اين بود كه من بروم پيش آقای خامنه‌ای. آقای خاتمی گفت كه نگو خاتمی می‌آيد. بگو يكی از مجمع می‌آيد يا خاتمی يا من (كروبی) يا آقای موسوی خوئينی‌ها. ما رفتيم پيش آقای خامنه‌ای. ايشان بسيار مثبت برخورد كردند. جلسه بعد نيز آقای خاتمی پيش ايشان رفت تا اينكه آقای مهدوی رفت در مشهد. ايشان در آن زمان يك حالت قداست پيدا كرده بودند . بالاخره سابقه‌ای داشتند و همه نيز به ايشان احترام می‌گذاشتند اما وضعيت به گونه‌ای شده بود كه هرچه می‌گفت بايد انجام می‌شد.

مثلا  درخصوص نشريه مبين، ايشان گويا گفته بودند كه نظرشان اين است كه اين نشريه بسته شود. دو نفر اين موضوع را به من گفتند. هم حسينيان و هم آقای نظام داماد آقای صانعی كه آن زمان در هيات منصفه مطبوعات بودند، گفتند كه اشعری مديركل مطبوعات، به آنها گفته است كه آقای مهدوی‌كنی نظرش اين است كه مبين بسته شود. حسينيان مخالفت كرده بود و همين باعث شد كه رای بدهد و هفته‌نامه مبين توقيف نشود. اين مسايل به گوش ما می‌رسيد. يك موضوع ديگر مربوط به سريال امام علي(ع) بود كه پخش می‌شد. در يكی از قسمت‌ها كه ابن‌ملجم قصد می‌كند اميرالمومنين را به شهادت برساند، پيش «قطام» می‌رود. ما ديديم كه قطام يك قری جلوی ابن‌ملجم داد. تكرار اين قسمت را كه ديديم، آن قر نبود.  از بچه‌های صداوسيما (فكر می‌كنم پورنجاتی بود) پرسيدم چرا اين صحنه را حذف كرديد. مردم كه اين را ديده‌اند. با اين كار باعث می‌شويد كه مردم بگويند قسمت‌های ديگر را نيز سانسور كرده‌اند. ايشان گفت كه آقای مهدوی‌كنی تلفن كردند گفتند كه حذف كنيد. اين مسايل در ذهن ما تلنبار می‌شد. من ديدم ايشان جوری حرف می‌زند كه گويی يا مرجع تقليد است يا رهبر. منتظر فرصت بودم تا جوابی به ايشان بدهم. ما شنيديم كه آقای مهدوی قصد كرده به شهرهای مختلف سفر كند و خودش مستقيم وارد انتخابات شود. از طرفی آقای خاتمی را نيز می‌شناختيم كه اگر حمله‌ای به ايشان شود، ممكن است انصراف بدهد. پشت سر هم، به من مراجعه می‌شد كه پاسخ بدهم. در اين ميان آقای مهدوی‌كنی نيز به خانم فائزه هاشمی به خاطر بحث دوچرخه‌سواری خانم‌ها حمله كرده بود. از طرف آقای‌هاشمی به ما خبر رسيد كه به كروبی بگوييد يك چيزی بگو.

آقای خاتمی برای سخنرانی رفت مشهد. آنجا در مسجدی يك سيد كلاه‌سبز عوام، ميان سخنرانی ايشان جنجال كرد. می‌خواست به خاتمی بگويد كه تو با نهضت آزادی رابطه داری، گفت تو با نهضت سوادآموزی رابطه داری. جلسه بهم ريخت. آقای خاتمی تلفن زد و به كيان‌ارثی گفت پس كروبی كجاست. چرا حرفی نمی‌زند؟ ما ديديم كه ديگر نمی‌شود سكوت كرد. آقای مهدوی هم گفته بود برای سخنرانی‌ها می‌خواهد به شهرستان‌ها برود. مصاحبه‌ای با روزنامه همشهری انجام داديم و گفتيم كه آقای مهدوی‌كنی شما نه رهبر هستيد نه مرجع تقليد كه به مقلدين خود دستور می‌دهيد. آقای مهدوی‌كنی در خاطرات خودش نوشته كه من گفتم «به تو چه». من نگفتم. اينجوری گفتم. گفته بودند كه ما طرفدار بنی‌صدر بوديم. گفتم شما خودتان طرفدار بنی‌صدر بوديد. عضو شما در ستاد بنی‌صدر بود. منظورم آقای شبستری تبريزی بود. آقای مهدوی رفت مازندران كه جواب بدهد. ما خبردار شديم. به چند تا از بچه‌ها گفتيم كه چند سوال از ايشان بكنيد. چون آن موقع فضا چنين بود كه وقتی آقای مهدوی حرفی می‌زد، سخنرانی می‌كرد، هيچ‌كس هيچ سوالی نمی‌پرسيد. ايشان رفت و سخنرانی كرد. تا حرف‌های ايشان تمام شد و خواست برود، شيخی بلند شد و ميكروفن را دستش گرفت و گفت حاج‌آقا لطفا به حرف‌های ما هم گوش بدهيد. ما هم سوال داريم. يك مرتبه فضا شكست.

 

- شما در اين ميان رايزنی هم داشتيد؟

بله.  من با آقای‌هاشمی هم تلفنی در ارتباط بودم. آقای كرباسچی به ما خبر داد كه آقای محمد‌هاشمی مدعی شده می‌خواهد كانديدای رياست جمهوری شود. از ما خواست به آقای‌هاشمی تلفن كنيم، موضوع را به ايشان بگوييم و يادآور شويم كه كانديدای ما آقای خاتمی است و بد نيست كارگزاران نيز از ما حمايت كنند. به آقای‌هاشمی تلفن زدم. گفتم می‌خواهم دو تا مطلب بگويم. اول اينكه آقای خاتمی وارد شده است و آقای مهدوی شروع كرده است. شما رئيس‌جمهور و رئيس دولت هستيد. بدانيد ما اين سيد را آورده‌ايم و می‌خواهيم از ايشان محكم حمايت كنيم. اگر آقايان كاری بكنند، ما سفت می‌ايستيم. نگو آقای‌هاشمی هم از خدا می‌خواهد. كرباسچی به من گفت ما وقتی رفتيم پيش آقای‌هاشمی ايشان به ما گفت كه مجمع وارد انتخابات شده است. همان بلايی كه سر شما در انتخابات مجلس پنجم آوردند، بدترش را سر اينها می‌آورند. اما آقای كروبی حرف‌هايی كه به من زد ديدم كه خيلی محكم وارد ميدان شده‌اند.

دوم موضوعی كه به آقای‌هاشمی گفتم، اين بود كه از طريق آقای حجازی به آيت‌الله خامنه‌ای خبر بدهند كه ما احساس می‌كنيم تخريب‌ها شروع شده است در حالی‌كه از شما خواسته بوديم به آنها تذكر بدهيد. اگر آنها تخريب كنند، بدانيد كه ما محكم جواب می‌دهيم.

بعد از اين موضوع دست شيخ قدرت عليخانی را گرفتم و رفتيم پيش آقای انواری. ما با آقای انواری رفيق بوديم. به ايشان هم گفتيم كه آقای انواری ما احساس می‌كنيم تخريب‌ها عليه آقای خاتمی شروع شده. اين مسايل از جانب آقای ناطق نيست. چون ايشان كانديدا هستند و اين‌كار را نمی‌كنند اما آقای مهدوی‌كنی شروع كرده است. ما اتمام حجت كرديم.

 

- در آن مقطع حتی آقای مهدوی‌كنی اعلام كردند كه نظر آيت‌الله خامنه‌ای به آقای ناطق نوری است.

بله.  ما خيلی زحمت كشيديم برای انتخابات 76. يك لحظه آرام و قرار نداشتيم. اينها فقط گوشه‌ای از آن ماجراها بود. من حتی به الله‌كرم و گروهش پيغام می‌دادم كه اگر جايی آقای خاتمی باشد و شما شلوغ كنيد، خانواده شهدا را می‌فرستم به سراغتان كه ندانيد چه بايد بكنيد. شما فكر كرديد با محسن نوربخش و محمد‌هاشمی طرف هستيد؟ نه، با من طرف هستيد.

 

- بعد از رايزنی‌ها، مرحله انتشار نامه‌ها را شروع كرديد؟

بعد از انتخابات و پيروزی خاتمی، ‌بازداشت‌ها شروع شد. ما از قضيه آقای كرباسچی نامه‌ها را شروع كرديم. اتهامی كه به ايشان و شهردارها زدند و سپس آنها را بازداشت كردند. به ما خبر رسيد كه آنها را شكنجه می‌كنند. يادم می‌آيد آيت‌الله يزدی آمد و گفت كه بيخود می‌گويند اينها شكنجه شده‌اند. نخير اينها اصلا شكنجه نشده‌اند. من يك نامه كوتاه به ايشان نوشتم و گفتم كه اينها را بخوان و ببين چه بلاهايی را سر ايشان آورده‌اند.

 

- نامه خصوصی بود؟

بله.  منتشر نكرديم. روزنامه رسالت مقاله خيلی بدی نوشت و به من فحش داد. سر موضوع آقای كرباسچی و حمايت‌های ما از ايشان، خيلی فحش خورديم.

روزنامه رسالت خيلی بد عمل كرد. حالا در روزنامه كيهان آقای هرندی مقداری رعايت می‌كرد كه چرا من خودم را برای كرباسچی هزينه می‌كنم. در آن زمان يكی دو نامه نيز جمعی امضا كرديم. جلساتی داشتيم كه مهندس موسوی هم در آنها شركت می‌كرد. نامه‌ها را برای آقای‌هاشمی كه هنوز رئيس‌جمهور بود می‌فرستاديم.

 

- مهندس موسوی هم نامه‌ها را امضا می‌كردند؟

ايشان در جلسات اول حضور داشت. بعد يواش‌يواش كه كار سنگين‌تر شد و تخريب‌ها شروع شد، ايشان به ما فهماند كه مايل نيست ديگر در جلسات شركت كند. رفت و ديگر نيامد. تا جايی كه يادم می‌آيد دكتر معين هم حاضر نمی‌شد كه هيچ كدام از نامه‌های ما را امضا كند. يواش‌يواش به انتخابات مياندوره‌ای مجلس پنجم رسيديم. آقای نوری و دری‌نجف‌آبادی از مجلس به دولت رفته بودند. بهزاد نبوی كه در مجلس پنجم تاييد صلاحيت شده بود، در انتخابات مياندوره‌ای رد صلاحيتش كردند. اصغرزاده را هم رد كردند. حركت‌هايی شروع شد. ضمن اينكه حالا دولت اصلاحات است. آقای جنتی يك مصاحبه كرد و گفت كسانی كه می‌گويند استصواب نباشد، بدانند كه نظارت استصوابی قانون است. اشاره به قانونی داشت كه در مجلس چهارم به تصويب رسيده بود. در حالی كه اينها از آغاز مجلس چهارم نظارت استصوابی را شروع كرده بودند. من يك نامه مفصل به ايشان نوشتم، گفتم كه حضرتعالی خيلی مرد شريفی هستيد اما انگار يادتان رفته كه شما ردصلاحيت‌ها را از انتخابات مجلس چهارم شروع كرديد و شما به تفسير خودتان عمل كرديد و هنوز هيچ قانونی اصلاح نشده بود.

 

- اين اولين نامه شما به آقای جنتی بود؟

بله، من ضدونقيض‌ها را درآوردم. مصوبه‌ها را نوشتم و نامه بلندبالايی تنظيم كردم.

 

- حدود سال 77 بود؟

نه، اواخر سال 76 بود. كانديداهای ما هم آقای عباسپور و خانم كروبی بودند. من در نامه همه چيز را ذكر كردم؛ اينكه قانون قبلی چی بوده و چه اتفاقاتی رخ داده است.

 

- در نامه‌ها، شما هميشه به گذشته می‌پردازيد و ارجاع شما به آن زمان است. آيا اين اتفاقات يا مصوبات را جايی آرشيو می‌كنيد؟

آرشيو ندارم. قدری به ذهنم رجوع می‌كنم، قدری مصوبه‌ها را می‌دانم. مثلا می‌دانم كه استصواب قانون اول ندارد. با تفسير آمدند آن را اجرا كردند و بعد در مجلس چهارم آن را در قانون گنجاندند. يك موضوع را بگويم كه خيلی جالب است. تنظيم‌كنندگان اوليه قانون اساسی در خصوص نظارت بحث زيادی داشتند. از ديوان عالی كشور تا شورای نگهبان بحث بوده. خلاصه نظارت را به شورای نگهبان می‌دهند. منتها فقط نظارت بر همه‌پرسی، انتخابات مجلس و رياست جمهوری را به شورای نگهبان می‌دهند. اما نظارت بر مجلس خبرگان را به آنها نمی‌دهند. يك اصل تصويب می‌كنند كه همه چيز مربوط به خودشان است؛ اصل 99 قانون اساسی. تا اينكه بحث بازنگری قانون اساسی مطرح شد. آقای عبدالله نوری اين اصل را به من نشان داد و گفت كه اينجا نوشته همه‌پرسی، مجلس و رياست جمهوری. خبرگان را هم به آن اضافه كنيد. ما هم گفتيم باشد. خبرگان را اضافه كرديم و بعد تصويب شد. من حتی در نامه به آقای جنتی به اين ماجرا نيز اشاره كردم كه شما در خصوص انتخابات خبرگان نيز تا پيش از بازنگری امكان نظارت نداشتيد. اين نامه را منتشر كرديم تا رسيديم به انتخابات خبرگان سوم. در آنجا من يك نامه طولانی و مفصل نوشتم به آقای مشكينی. تمام اتفاقات گذشته و حتی سخن آقای نوری را نيز در آن نامه آوردم. اوايل سال 77 بود كه اين نامه را برای ايشان نوشتم. در اواخر همان سال 77، دوباره مكاتبات را با آقای جنتی شروع كردم. دو تا نامه به ايشان نوشتم جواب داد و در نامه سوم نوشت كه جواب اين دو تا نامه را دادم اما ديگر به نامه‌های شما جواب نمی‌دهم.

 

- حاج آقا، همزمان با اين نامه‌ها، آيا گلايه‌های خودتان را به آيت‌الله خامنه‌ای نيز منتقل می‌كرديد؟ چون داستان ردصلاحيت‌ها از آن زمان تا الان همچنان ادامه دارد.

يكی از خصوصيات من اين است كه اگر بناست نامه بنويسم، پيش كسی نمی‌روم و چيزی نمی‌گويم. می‌دانم كه اگر بروم چيزی بگويم حرفی درست می‌شود. سوالی پرسيده می‌شود، توصيه‌ای می‌شود و نهايتا بايد به آن توصيه عمل شود. به همين خاطر قبل از انتشار نامه پيش كسی نمی‌روم. اتفاقا اشتباه آقای خاتمی به نظرم اين است كه می‌روند و می‌پرسند كه فلان كس تاييد می‌شود يا نمی‌شود. اسم كه نبايد برد. بعد كه سوال می‌شود خودت چه‌كار می‌كنی، می‌گويد من پير شدم. اين طور كه نبايد باشد. من اسم نمی‌برم. نامه‌ها را منتشر كرده‌ام و بعد رفتم خدمت آيت‌الله خامنه‌ای.

 

- در نامه‌های اخير شما، به نظر می‌رسد كه يك خط جديدی را دنبال می‌كنيد كه آن مقابله با تحجر است. برخلاف نامه‌های پيش، مخاطب شما نيز اين بار افكار عمومی است. در حالی كه قبلا نامه می‌نوشتيد به شورای نگهبان يا رئيس‌جمهور كه مانع يك اتفاق شوند اما الان برعكس است. منطق اين نامه‌های جديد چيست؟ و اثر‌بخشی آن كجاست؟

نامه و مصاحبه‌های ما معلول حوادثی است كه رخ می‌دهد. ما نامه می‌نويسيم به آقای محمدی گيلانی كه فلان شخص رد شده است. در جايی ديگر در خصوص برگزاری انتخابات، نامه می‌دهيم. اين مشی ما می‌شود در حالی كه قبلا اينگونه نبود. ريشه اين نامه‌ها به تفكرات من نسبت به انقلاب بازمی‌گردد. من می‌خواهم مشكلات را بيان و آنها را اصلاح كنم. مثلا در قضيه بازداشت كرباسچی و شهرداران و آن اتفاقات، آقای رازينی را خواستم. من اول از همه برای حل مشكل و بعد به خاطر اينكه يك روحانی هستم و نظام نيز اسلامی است، وظيفه خودم می‌دانم وارد ماجرا شوم. ما آقای جنتی را كه دشمن خودمان نمی‌دانيم. می‌خواهيم آنها را توجه بدهيم. در اين داستان اخير در بروجرد، حسينيه را خراب كردند. عده‌ای از جانبازان و بچه‌های جنگ مجروح شدند. زن و بچه مردم رفته بودند جلوی فرمانداری. خب من احساس می‌كنم نامه‌ای كه می‌نويسم موثر است. اساس اصلی اين نظام با روحانيت است. گاهی بوده كه من تنها عمل نكردم.  زنگ زدم به آقای ناطق كه شما هم كمك كنيد. خب خيلی از مسائل هم حل شده و برخی هم روی زمين مانده است. عادت من اين است كه كارها را پيگيری كنم. وقتی خانم نرگس محمدی يا خانم صابر پيش من می‌آيند، وظيفه خودم می‌دانم به آنها كمك كنم. دو سه بار تلفن می‌كنم تا مسائل حل شود. ما بايد كشور را به سمت قانونمندی ببريم. كشور بايد قانونمند شود. خودسری نبايد باشد. شورای نگهبان نظارت دارد. خب اين نظارت بايد قانونی باشد.

 

- اگر كشور قانونمند شد، شما نامه‌نويسی را ترك می‌كنيد؟

بله، آن وقت كاری نداريم. در زمانی كه بحث جامعه مدرسين حوزه علميه مطرح شد و آنها به من نامه نوشتند و من به آنها جواب مفصلی دادم، رفتم پيش آيت‌الله‌العظمی گلپايگاني(ره). ايشان مرجع مطلقی بودند. بيش از 90 سال داشتند. امام كه از دنيا رفته بودند، آيت‌الله خويی نيز در قيد حيات نبودند. آيت‌الله گلپايگانی از من پرسيد، اين طرحی كه شما در مجلس داريد، چيست؟ به من خبر دادند شماها در مجلس طرحی را تصويب كرديد كه التزام به اسلام واجب نيست. ببينيد ذهن مراجع را چگونه خراب می‌كنند. گفتم آقا آن كه می‌گويد التزام به اسلام منظور اين نيست كه طرف بايد نماز بخواند، روزه بگيرد، مشروب نخورد. اين اوامر و نواهی بحث نيست. اينها در شورای نگهبان به مردم می‌گويند شما التزام به اسلام نداريد. می‌پرسيم چرا؟ می‌گويند كه در نطق خود فلان حرف را زده‌ايد. آقا شايد اين حرف را من درست می‌دانستم. می‌گويند نه، ما آن را اشتباه می‌دانيم. آيت‌الله‌العظمی گلپايگانی به ما گفتند كه يك تفسير بر اين اصل بگذاريد كه التزام به اسلام يعنی اينكه اوامر را انجام بدهد و نواهی را پرهيز كند. يعنی مقيد كنيد وجوه التزام به اسلام را تعريف كنيد. الان من می‌گويم متصوفه يك گروه مسلمان است. اينها نه حزب هستند نه درگيری با جايی دارند، نه كاری به كسی دارند. امام جماعت بروجرد نوشته كه حسينيه آنها خانه تيمی بود. گفتم كه بابا به دراويش می‌گويند بی‌خاصيت. شما چرا اتهام می‌زنيد. اصلا تصوف وقتی به وجود آمد كه سرخوردگی در اسلام شروع شده بود. اينها كه فقط كنج خانه‌هايشان هستند. به هر حال شما می‌گوييد اينها خطر هستند؟ بايد قانونی با آنها برخورد كنيد. نبايد همه چيز بر محور زور باشد. اگر اين گونه باشد فردا يك عده زورشان بيشتر می‌شود و چادر را از سر زن‌ها می‌كشند. اين كه نمی‌شود. متاسفانه همه قانونگريز هستند.