«تحرکات دشمن در منطقه بی سابقه است، تذکر هوشياری می
دهم...دشمن منطقه و اطراف ما را محاصره کرده و تهديد و ارعاب
می کنند، دشمن افکار خطرناکی در ذهن دارد و لازم است ملت و
مسوولان هوشيار باشند....مسوولان بايد هوشيار باشند در چنين
فضايی با صبوری و تحفظ سنگرها و منافع مردم را حفظ کنند و
اجازه ندهند مردم با حرف های خام و نسنجيده به زحمت بيفتند،
آثار انقلاب زير سوال رفته و سرمايه ها به باد رود...از ما
توقع هوشياری می رود....دشمن با اين بهانه که ايران در پی ساخت
بمب اتم است، ما را تحت فشار قرار داده است....چشم طمع به سوی
منطقه دوخته شده است...دشمنان به دنبال ضربه زدن به کشور
هستند...اينان[غربيها] به جای آنکه از اشتباهات گذشته درس
بگيرند امروز باز هم مثل همان زمان[حمله به عراق] تهديد می
کنند... اين تهديدها اولاً امروز دنيا را ملتهب و نگران می کند
و آثار منفی آن در همه جا وجود دارد و ثانياً اگر تحقق پيدا
کند باتلاق جديدی برای استکبار خلق و زحمت زيادی هم برای مردم
منطقه درست می کند که پايان آن امروز قابل تصور نيست و اين افق
را بايد بعداً ارزيابی کرد...» ( اعتماد- 12 آبان ماه)
شايد در وهله نخست اين سخنان به سبب کثرت ابراز اين گونه
نگرانی ها وبيان چنين هشدارهايی توسط بسياری از دلسوزان نظام
وکشور، وحتی کارشناسان وتحليلگران عرصه روابط بين الملل نسبت
به پيامدهای تداوم سياست های ماجراجويانه خارجی حاکميت يکدست
در طی دو سال ونيم گذشته تکراری به نظر آيد. اما هنگامی که
دريابيم اين سخنان از سوی چهره ای چون آيت الله هاشمی رفسنجانی
آن هم در جلسه ای علنی مطرح شده باشد حتما حق خواهيد داد که
اين پرسش در ذهن متبادر شود که چه اتفاقی افتاده ويا در شرف
وقوع است که موجب شده هاشمی رفسنجانی پا به ميدان گذاشته و
آشکارا نسبت به عواقب سياست های در حال اجرای حاکمان فعلی موضع
گيری کند؟
اگر کتاب تاريخ جمهوری اسلامی را حتی به صورت اجمالی ورق بزنيم
بدون اغراق شاهد خواهيم بود که در گذر نظام از بسياری از گردنه
های خطير حضور و تاثير هاشمی غير قابل انکار بوده است. همچنين
در صورت مداقه در نوع عملکرد هاشمی در مواجه با بحران ها
ومعضلات گوناگون در خواهيم يافت که وی بيشتر مرد گفتگوها
ومذاکرات پشت پرده بوده و کمتر تمايل داشته است در اين گونه
موارد به صحنه افکار عمومی منتقل شود.
در دو سال و نيم گذشته نيز که به سبب سياست های ماجرا جويانه
احمدی نژاد وحاميان وی هر روز کشور با بحران وتهديد تازه ای
روبه رو می شد وحتی در زمان بزرگترين شکست ديپلماتيک کشورمان
در دوره جمهوری اسلامی يعنی ارجاع پرونده هسته ای ايران به
شورای امنيت و يا تصويب تحريم های اقتصادی عليه ايران، هر چند
که از گوشه وکنار اخباری مبنی بر مخالفتها وانتقادهای هاشمی از
سياست های جاری در جلسات غيرعلنی و محرمانه سران عالی رتبه
نظام منتشرمی شد اما هيچ گاه شاهد آن نبوديم که هاشمی چنين
تمام قد پا به صحنه گذاشته و به صورت آشکار وصريح سياست های
اجرا شده توسط احمدی نژاد را به چالش بکشد.
حال دوباره اين پرسش را مطرح می کنيم که
چه تحولاتی رخ داده که چهره
هايی در سطح رئيس مجلس خبرگان رهبری را چنين تا اين حد نگران
ساخته است؟
به نظر می رسد برای پاسخ به اين پرسش بد نباشد به موقعيت جديد
ايران در عرصه بين الملل در ماه های اخير اشاره ای هر چند گذرا
داشته باشيم .
در اين مدت از سويی سارکوزی رئيس جمهور جديد فرانسه و وزير
خارجه وی به صورت تلويحی وحتی در يکی دو مورد به صورت مستقيم
از استفاده از روش های غير ديپلماتيک برای حل موضوع پرونده
هسته ای ايران تاکيد کرده اند.[تا پيش از صدارت سارکوزی فرانسه
تلاش داشته است که در مسائل بين المللی سياستی مستقل از ايالات
متحده را در پيش بگيرد]
از سوی ديگرانگلا مرکل صدر اعظم آلمان نيز به صراحت از قرار
گرفتن کشورش در کنار بوش در برابر ايران خبر می دهد وگردون
بروان نيز که تصور می شد در سياست های خارجی تونی بلر تجديدنظر
اساسی کند در مساله ايران با کمترين مخالفتی در کنارآلمان
وفرانسه قرار گرفته است.
اگر موضع گيری های اخير حاکمان اروپايی را بخش های کوچکی از
پازل بزرگ بحران هسته ای ايران بناميم که آرام آرام در کنار هم
قرار می گيرند، نمی توان از موضع گيری های سران ايالات متحده
که قاعدتا بخش های بزرگتر پازل هسته ای ايران را آشکار می کنند
به سادگی عبور کرد. انجائيکه جرج بوش از احتمال شعله ورشدن آتش
جنگ جهانی سوم خبر می دهد ويا با اشاره به رسالت! آمريکا برای
مبارزه با ديکتاتوری وفاشيسم اين پرسش را مطرح می کند که آيا
جلوگيری از قدرت يابی هيتلر و استالين عقلانی تر از جنگ دفاعی
در برابر آنها نبود؟ وآيا باعث نمی شد که جان بسياری از
بيگناهان در امان بماند؟ اين سخنان را می توان
آتش تهيه مناسبی برای پروژه
جنگ طلبان کاخ سفيد به سرکردگی چينی معاون بوش دانست . درکنار
اين سخنرانی ها اگر به برنامه های تبليغاتی کانديداهای مطرح
رياست جمهوری آمريکا نيز نظری بيافکنيم می توانييم به راحتی
مشاهده کنيم که با تمام اختلافات، نامزدها در يک مساله اتفاق
نظر دارند وآن مساله چيزی نيست جزعدم انعطاف در قبال ايران .
درباره متحدانی چون روسيه وچين هم که به نظر نمی رسد احتياجی
به توضيح وجود داشته باشد.[ تجربه عراق را که به خاطر داريد؟]
سياست های خاورميانه ای احمدی نژاد وحاميانش نيز دست کمی از
سياست های بين المللی وی نداشته ودر اين زمينه نيز باعث شده
است که وضعيت بغرنجی برای کشورفراهم شود. از سويی به متهم نخست
در گيری ها در عراق تبديل شده ايم و جالب آنکه هنگاميکه آنجا
به آرامش نسبی دست می يابد تازه اين
گمانه از سوی نيروهای آمريکايی مطرح می شود که ايران
ارسال سلاح به عراق را متوقف کرده است.(فرمانده نيروی زمينی
آمريکا در عراق-23آبان راديو فردا). در لبنان وافغانستان نيز
وضعيت مان بهتر از عراق نيست.
اين مسائل و بسياری از مسائل ديگر که فرصت وحوصله آن در اين
مجال اندک نمی گنجد باعث شده است که بسياری از دلسوزان کشور را
نسبت به وضعيت آينده نه تنها نظام که
کليت ايران بيمناک سازد.
ديگر هشدارها ونگرانی ها تنها به شخصيت های تاثيرگذاری چون
هاشمی وخاتمی يا اصلاح طلبان منحصرنمی شود بلکه بسياری از
نيروهای واقع گرای غير همفکر با اصلاح طلبان نيز نمی توانند
نگرانی خود را از وضعيت موجود کتمان کنند به طور نمونه دو
فرمانده کل سابق سپاه هم وضعيت را بحرانی ارزيابی کرده خواهان
به کارگيری روش های عاقلانه وبه دور از احساس در برابر اين
بحران شده اند.
اگر به پيش بينی های کارشناسان روابط ديپلماتيک در دو سال ونيم
گذشته در زمينه پرونده هسته ای ايران توجه کنيم شاهد خواهيم
بود که بدون استثنا همگی پيش بينی
های آنها تا کنون به وقوع پيوسته است و اگر بپذيريم که
حتی اگر يک در صد حمله نظامی به ايران محتمل باشد وظيفه شهروند
ايرانی است که برای جلوگيری از اين احتمال از هر گونه تلاشی
فروگذاری نکند.
در اين جا يک مساله جای پرسش وابهام فراوان دارد وآن اين که
چرا هيچ کدام از ريش سفيدان جريان محافظه کار در اين باره سخنی
بر زبان نمی رانند؟ آيا هيچ خطری را متوجه نظام وکشور نمی
بينند؟ ويا اينکه خود را در قبال آينده نظام، ايران و مردم
پاسخگو نمی دانند؟ در برخی محافل شايع شده که
يکی از مقامات بلندپايه به اين
عزيزان اطمينان خاطر داده است که هر اتفاقی که به وقوع بپيوندد
وی اجازه شعله ور شدن جنگ را نخواهد داد. نکته ای که در اين جا
بسيار حائز اهميت به نظر می رسد اين است که اگر زمان گذشت و
کسی از ما برای حمله به ايران اجازه نگرفت؟ آن وقت اين عزيزان چه پاسخی به آيندگان خواهند داشت؟[ در
توجيه اين سکوت می توان اين فرضيه را نيز مطرح کرد که بعضی از
عزيزان محافظه کار که در شعارهای انتخاباتی خود وعده ساختن
ژاپن اسلامی را به خلق الله داده بودند به اين نتيجه رسيده اند
که برای تحقق شعار های شان ابتدا بايد زمينه بازتوليد
هيرو شيما و ناکازاکی اسلامی
را در ايران فراهم کنند.]
با همه اين هشدارها وتحليل ها شاهديم که محمود احمدی نژاد در
چند ماه اخيربه صراحت از بسته شدن پرونده هسته ای خبر می دهد.
اين که با کدام قرينه وبه وسيله کدام رمل واصطرلاب اين سخنان
بيان می شود به ما ارتباطی ندارد وما نيز بسيار خوشحال می شويم
که اين پيشگويی ها قرين به واقع باشد. با اين حال وبا نگاه
نخست به نظر می رسد اين اظهارات بيشتر مخاطبان را به ياد لطيفه
آن جوان ساده دل می اندازد که در پاسخ به پرسشی درباره
خواستگاری از دختر مورد علاقه خود خبر از حل شدن پنجاه درصدی
ماجرا می دهد با اين تفاوت که جناب احمدی نژاد با اعتماد به
نفس فوق العاده به جای طرف مقابل نيز تصميم گرفته وماجرا را حل
شده اعلام می کند.
با توجه به تجزيه وتحليل موقعيت بين المللی کشور وهمچنين
هشدارهای بسياری از کارشناسان ودلسوزان کشوربه نظر می رسد که
عفريت جنگ ما را به کمين نشسته است و کرکس های منطقه نيز منقار
وچنگال خود را برای ضيافتی رنگين مهيا کرده اند[به موضع گيری
های يکی دو تن از مقامات آينده منطقه در باره ايران حتما توجه
کنيد]. |