ابتدا لازم است دو نكته را يادآوري كنم تا موجب سوءتفاهم نشود.
اول اينكه اين يادداشت براساس آشنايي و دانش كافي يا حتي
مقدماتي از ونزوئلا نوشته نشده است، چرا كه ما به دلايل متعدد
چندان پيگير دقيق مسايل آمريكاي لاتين نيستيم و در نتيجه
نميتوان درباره موضوعات اين منطقه اظهارنظري محتوايي كرد. از
اين رو اين اظهارات شكلي و غير محتوايي است و براي هر جاي
ديگري كه اين اتفاقات رخ دهد صدق ميكند.
نكته دوم اينكه نگرش منفي من نسبت به سياستهاي پوپوليستي،
بويژه با اتكاي به درآمدهاي نفتي روشن است و نيازي به تكرار
ندارد و سياستهاي هوگو چاوز هم مستثني از اين قاعده نيست،
بويژه هنگامي كه رفتارهاي فردي وي هم به اين سياستها ضميمه
شود، نگرشم منفيتر هم ميشود. اما عليرغم اين دو نكته بايد
نتيجه رفراندوم ونزوئلا را از جهاتي هم براي چاوز مثبت دانست.
1ـ اولين مسأله تفاوت بسيار كم نتيجه است. اگر نتيجه رفراندومي
مثلاً 60 به 40 به نفع حكومت باشد، حتي اگر حكومت كليه جوانب
دموكراتيك را رعايت كند، باز هم نميتوان آن حكومت را صرفاً به
واسطه انجام اين انتخابات ،دموكراتيك ناميد. زيرا معمولاً وقتي
نتيجه 60 به 40 يا مثلاً 70 به 30 به نفع طرف حاكم است، نيازي
به تقلب يا دستكاري وجود ندارد. اما اگر قرار باشد فقط و فقط
يك مثال براي سلامت يك رفراندوم ارايه كرد آن وقتي است كه قدرت
حاكم با فاصله يك درصد و يا كمتر نتيجه رفراندوم را واگذار
ميكند و اين حالت براي دولت آقاي چاوز رخ داده است، زيرا اگر
در رفراندومي امكان تقلب باشد، كوچكترين كار تغيير يك درصد در
نتيجه آراست. در برخي جوامع تا ده و بیست درصد هم تغيير
ميدهند، اما کماكان ادعاي سلامت انتخاباتي را دارند!!
2ـ فرض كنيم كه نتيجه رفراندوم 51 به 49 به نفع چاوز بود، در
اين صورت چگونه ميتوانست ثابت كند كه در رفراندوم دست نبرده
است؟ با توجه به اينكه وقتي كسي خواهان حكومت تا 40 سال ديگر
است و ميخواهد خود را مادامالعمر رييس جمهور بداند، طبيعي
است كه هر كس فكر كند، قدري از تقلب را هم چاشني كار خود
ميكند، در اين صورت شايد او از نظر قانونی پيروز رفراندوم
بود، اما احتمالاً به لحاظ رواني و حتي سياسي شكست خورده محسوب
ميشد و بايد تمام كوشش خود را صرف مخالفت با كساني ميكرد كه
فكر ميكردند اكثريت مطلق را دارند و بناحق رای آنها نادیده
گرفته شده است.
3ـ در کنار اصل ماجراي رفراندمي سالم، پذيرش شكست از سوي چاوز
است. وقتي در برخي كشورها افراد براي پذيرش شكست بايد 10 درصد
در برابر 90 درصد آرا را به دست آورند تا با هزار زحمت و اما و
اگر شكست را پذيرا شوند، پذيرش شكست با فاصله يك درصدي آن هم
وقتي كه فرد مغلوب بر سرير قدرت است، نكته بسيار مثبتي است كه
نبايد ناديده گرفت.
4ـ وقتي كه اصلاحيهاي حدوداً 70 مادهاي براي قانون اساسي
داده شود، حتي اگر 10 ماده آن مهم باشد، به لحاظ سیاسی كاري
خبط تلقي ميشود زیرا ممكن است بسياري از مردم به دلايل متعددي
با يكي از و نه همه آنها موافق نباشند، در نتيجه مجبور ميشوند
به كليت اصلاحيه و رفراندوم رأي منفي دهند، هنگامي كه بستهاي
ارايه شود كه افراد مجبور به رد يا تأييد كليت بسته پيشنهادي
شوند، هر فرد كه با يك جزء آن مخالف باشد، مجبور است كل بسته
را رد كند، ولي براي موافقت لازم است كه تا حدي كليت بسته را
قبول داشته باشد. لذا به نظر ميرسد كه مخالفان قسم خورده چاوز
در واقعيت امر برابر 51 درصد نباشند، بلكه تعدادشان كمتر است.
و اين نكته ميرساند كه رفراندوم مذكور ميتواند سكوي پرش
جديدي هم تلقي شود، اگرچه به لحاظ رواني گروه پيروز فعلاً در
موضع برتر قرار دارد. و با توجه به اينكه چند سال ديگر هم چاوز
بر رياست جمهوري تكيه ميزند، ميتوان تصور كرد كه فرصتي جهت
بازسازي خود پيدا كند و لذا این شکست ممکن است جبران شود، ولي
خطر اصلي براي حكومتهاي نفتي و رانتي جاي ديگري است. فساد
نظام اداري، اتلاف منابع، تورم و ناكارآمدي مديريت كشور و در
نتيجه سررسيد وعدهها، بيش از ديگران، تهديد اين حكومت به شمار
ميروند. دشمن واقعي آنها، همان نردباني است كه از آن بالا
رفته و همان عصايي است كه بر آن تكيه زدهاند.
|