داريوش سجادی روزنامه نگار ايرانی که چند سالی است در امريکا
مقيم شده و مواضعی متلون ميان بيت رهبری و دفاتر رياست جمهوري(
از دوره هاشمی و خاتمی تا احمدی نژاد) داشته و دارد، مقاله
مشروحی در باره روياروئی ايران و امريکا نوشته و خبرگزاری
انتخاب منتشر کرده است. دراين مقاله به شيوه مطبوعات امريکائی
برخی ارزيابی های مفصل در باره يارگيری های سياسی در حاکميت،
برکناری های و برگماری ها و... ارائه شده است که بنظر ما، لطمه
ايست به بخش اصلی مقاله وی. يعنی خطر روياروئی ايران و امريکا.
آن بخش های مورد اشاره را از مقاله وی حذف کرده ايم تا ذهن
خواننده روی نکات محوری متمرکز شود. خلاصه اين مقاله مشروح را
می خوانيد:
در تقابل شکل گرفته ميان تهران و واشنگتن، با عنايت به داده های
سياسی و نظامی موجود در منطقه نمی توان منکر موضع بالادستی
ايران در مواجهه با آمريکای فعلی شد. اما پرسش کليدی آن است که آيا اين
موضع
فرادستی تضمين کننده عبور ظفرمندانه ايران از بحران موجود است؟
دولتمردان جمهوری اسلامی بايد
متوجه اين نکته مهم باشند که ايالات متحده در آرايش سياسی ـ
نظامی متفوقانه فعلی ايران، قبل از آنکه مغبون فراست و زيرکی و
توانائی های سياسی و ديپلماتيک و بعضاً نظامی ايران باشند، چوب
نسنجيدگی کنش های سياسی و نظامی خود در منطقه را خورده و می
خورند.
اما اين بدآن معنا نيست که برای بر
هم زدن معادله موجود دست های واشنگتن بسته است. تصادفاً تهران
بابت
برخورداری از چنين موضع بالا دستی بايد بيش از گذشته احساس خطر
و دل
نگرانی کند ... از آنجا که مواجهه موجود ميان تهران و واشنگتن
از اساس
فاقد تناسب و تعادل قدرت است، لذا تهران بايد بشدت پروای رفتار
و واکنش
های محاسبه نشده کاخ سفيد
را داشته باشد.
بواقع جمهوری اسلامی ايران در حال
بازی شطرنج با گوريلی است که هر اندازه نيز که بتواند و يا
توانسته باشد
با تکيه بر توانائی ها و ظرفيت های قائم به ذات خود حريف را
«آچمز» و در
موقعيت «کيش و مات» قرار داده باشد اما متقابلاً هرآئينه بايد
خود را در معرض رفتار خارج از قاعده رقيب ببيند.
با توجه به توانائی های جهانی آمريکا در جميع حوزه های اقتصادی
و نظامی و سياسی، نبايد در ازای قرار
گرفتن اين گوريل در موقعيت «کيش و مات» توقع تن دادن وی به
شکست را داشت.
گزينه قابل تحقق در چنين شطرنجی زدن به زير صفحه شطرنج است.
ايالات متحده
به تعبير هاشمی رفسنجانی «دايناسوری است با مغز گنجشک» و
تصادفاً همين «کم عقلی تنومندانه» بايد پمپ کننده «شجاعت ترس» به رويارويان با آن
باشد.
به تعبير بوعلی سينا: بايد از گاو ترسيد. چون هم شاخ دارد و هم
مُخ ندارد.
از آنجا که در صفحه شطرنج سياسی موجود، واشنگتن فاقد موضع
فرادستی است و تهران نيز فاقد قدرت متناسب با
توان بين المللی آمريکاست لذا دو طرف می توانند از صرافت نتيجه
«بُرد ـ
باخت» افتاده و به فرجام مرضی الطرفين «پات» اکتفا کنند.
فرجامی که متضمن
بُرد نسبی و آبرومندانه برای طرفين اين معادله است.
در آينده ای
نه چندان دور (مشروط به ابرام دو طرف بر مواضع فعلی) جامعه بين
الملل می تواند شاهد نوشيدن جام زهر
«تن
دادن واشنگتن به مذاکره با ايران
باشد.
چنين چشم اندازی از اين جهت قابل گمانه زنی است که کاخ سفيد
عملاً خود را در بحران عراق در موقعيتی قرار داده که پيش
از اين ايران در سال های پايانی جنگ 8 ساله با صدام حسين مبتلا
به آن بود.
زمينگيری نيروی نظامی ايران در سال های پايانی جنگ با ارتش
صدام پايوران ايران را با رهبری هاشمی رفسنجانی به اين
گزينه منطقی سوق داد تا با استراتژی «جنگ، جنگ تا
يک
پيروزی" جميع نيروهای آفندی خود را اختصاص به يک حمله نظامی
جهت بدست آوردن موضع برتر و تغيير معادله جنگ بنفع خود نمايند.
ايران با چنين سياستی بدنبال آن بود تا
بدينوسيله اولاً بن بست جنگ را شکسته و ثانياً با تکيه بر يک
پيروزی نظامی افکار عمومی خود و جهان را متقاعد به برتری موضع
جهت نشستن پشت ميز مذاکره
با دشمن بمنظور پايان جنگ از طريق سياسی کنند. امری که با فتح
فاو محقق شد و ديری نپائيد که آقای خمينی شجاعانه قطعنامه 598 را پذيرفت.
وضعيت فعلی ايالات متحده در عراق نيز اکنون مبدل به قرينه ای
از وضعيت ايران در سال های پايانی جنگ با صدام شده است.
کاخ سفيد با
معرکه مبارزه طلبانه نسنجيده ای که از فردای انتساب محور شرارت
به ايران راه انداخت عملاً افکار بين
المللی را مهيای حل نظامی پرونده ايران کرد.
دور از انتظار نخواهد بود تا
دولتمردان کاخ سفيد بمنظور خلاصی از تنگنای موجود دست به يک
شهرآشوبی نظامی محدود، سنگين و حساب شده عليه ايران زده
تا بدينوسيله بتوانند با
برهم زدن آرايش سياسی و نظامی موجود در منطقه بنفع خود و بر
عليه ايران،
ضمن ترساندن تهران، از نظر روانی خود و افکار عمومی بين الملل
را متقاعد
به مذاکره با ايران کنند.
اين تهاجم می تواند برخوردار از يک بمباران وسيع و گسترده و سنگين عليه
مراکز نظامی و صنعتی و اقتصادی ايران باشد.
طبعاً ايالات متحده با توجه به استعداد ها و
توانمندی های ايذائی نظاميان ايران به هيچ وجه تن به جنگی
کلاسيک و زمينی با ايران نخواهد داد، بلکه هدف واشنگتن از چنين
جنگی کسب موقعيت ممتاز
روانی در افکار عمومی بمنظور نشستن پشت ميز مذاکره با ايران
خواهد بود.
تنها نقطه ابهام واشنگتن در آغاز چنين
تهاجمی نامشخص بودن پاسخ احتمالی ايران است. خصوصاً آنکه ايران
به استعداد
قوای موشکی خود بارها اعلام کرده هر گونه تهاجم نظامی آمريکا
را با موجی از شليک موشک پاسخ می گويد. اين هشدار موشکی از آن
جهت حائز اهميت است که
با لشکرکشی ايالات متحده به افغانستان و عراق اکنون سربازان و
پايگاه های آمريکا به راحتی در تيررس قوای نظامی ايران قرار
گرفته. گذشته از آنکه
دُردانه آمريکا در منطقه نيز (اسرائيل) با تقويت موشک های شهاب
3 هدف
استراتژيک و سهل الوصولی برای ايران خواهد بود.
مشکل موجود
در وضعيت فعلی خوش بينی مفرط دو طرف اين منازعه است.
از يک طرف جورج بوش خوش بينانه معتقد است با
دست زدن به تهاجم عليه ايران دولتمردان تهران بلافاصله در لاک
دفاعی رفته
و تسليم خواهند شد و از جانب ديگر حاکميت ايران با احتساب
مشکلات
مبتلابه واشنگتن در منطقه و فشار سياسی و اقتصادی موجود بر
توانمندی ايالات متحده با قاطعيت از زبان احمدی نژاد اعلام می
کند:
«اين تحليل که آمريکا برای رهائی از مشکل عراق می خواهد به ايران حمله کند يک تحليل اشتباه است و با
تحليل اشتباه
نيز نمی توان مديريت کرد، چرا که امروز آمريکائی ها در موضعی
نيستند تا
بتوانند اين اقدام را انجام دهند»
می توان نگران تک تک بمب ها يا موشک هائی بود که در صورت بروز
جنگ بين
ايران و آمريکا، سد ها و اتوبان ها و نيروگاه ها و کارخانجاتی
بود که مورد تهاجم و تخريب قرارمی گيرند.
«در شرايط حساس فعلی، نبايد ناپخته
و نسنجيده عمل کرد و مردم را به زحمت انداخت و
آثار عظيم انقلاب، دفاع و سازندگی را
زير سئوال برد» (هاشمی رفسنجانی در کنگره سرداران و 1400 شهيد
ارتش استان مرکزی) |