من فاطمه رجبی هستم. خدا را شكر كه شيعه
هستم.
قبل از انقلاب به دليل جو حاكم – شاهنشاهی
– تا كلاس هشتم بيشتر در
مدرسه حاضر نشدم و بنابراين
نتوانستم در آن زمان چندان حضور فيزيكی داشته باشم.
در آن زمان پدرم در مسجد وليعصر در تهران
جلساتی داشتند كه در آنها دختران تحصيلكردهای شركت میكردند
كه اغلب من هم همراه پدر در اين جلسات حاضر میشدم و با
اينكه عضو هميشگیاش نبودم يكی دو
مرتبه سخنرانیهايی انقلابی در مبنای دين داشتم؛ هنگامی كه به
ديدار
برادرانم در زندانهای سياسی میرفتم با
گروههای سياسی آشنا میشدم ولی يك نكته هميشه برايم سوال
برانگيز بوده و هست؛ آن هم اينكه چطور مردان و
زنان در خانههای چريكی برای انجام
فعاليتهایشان در كنار هم زندگی میكنند؟ همين بود كه با تمام
روح انقلابی و انگيزههايی كه در من
حضور داشت هرگز نتوانستم از منظر
دينی به گروه خاصی بپيوندم. اين هم دليل
ديگری بود برای نداشتن فعاليتهای
عملی.
از سهسالگی چادر سر من كردند و در
واقع چادر هويت من است. 25 مهر
ماه سال 1358 وارد دانشگاه شدم.
كاملا با انگيزه مخالفتهای علنی با گروههای ملحد و كمونيستی
كه خيلی هم خطرناك بودند.
با "الهام" در يك دانشكده بوديم. من علوم
سياسی و ايشان
حقوق میخواندند و هر دوی ما نمايندهی
دانشكده در شورای مركزی انجمنهای اسلامی دانشگاه تهران وابسته
به دفتر تحكيم بوديم. در هر دانشگاه يك مرد و
يك زن در اين تشكيلات بودند كه در
آن دانشگاه من و ايشان نماينده بوديم و
بعد بر اساس نقطه نظرات اعتقادی كه
با هم داشتيم در سال 1361 با هم ازدواج
كرديم.
دو پسرم
علی 24 ساله كارشناسی هوا و فضای
دانشگاه صنعتی شريف و مشغول تحصيل در مقطع كارشناسی ارشد همان
رشته و صادق 22 ساله است
كه سال پنجم دانشكاه امام صادق (ع)
را میگذراند.
به دليل فعاليتهای سياسی كه من از همان
اوايل
انقلاب داشتهام اين طور به نظر میرسد كه
من خشونتطلب هستم و هيچگونه
لطافتی در من ديده نمیشود؛ به ويژه
در اين دو سال اخير، در حالی كه من
كاملا روح زنانه دارم و جالب است
اكثر همان دانشجويانی كه به عنوان مخالف
عقايدم با من روبرو میشوند بعد از
ديدار، خودشان اظهار میكنند كه انتظار
نداشتيم شما را با اين روحيهی آرام
و لطيف ببينيم. من يك زن مسلمان با روحيهی لطيف و مهر مادرانه
هستم.
با افتخار میگويم كه يك زن كاملا خانهدار
هستم چه دوران تجرد و چه تاهل
همينطور بوده است. از صبح فعاليت من در
خانهام شروع میشود. از خريد تا
امور نظافت منزل و شستشوی لباسها و اتو
و... كه بدون هيچ جبری عاشقانه
آنها را انجام میدهم. با تمام علاقه كفشهای اعضای
خانوادهام را هفتهای يك
بار خودم واكس میزنم. اول كارهای
منزل و بعد مطالعه و
نوشتن.
من يك زن فعال در بيرون از خانهام نيستم و
در
ابتدا يك مادرم.
يك نكته بگويم و خيال همهی مخالفين
خودم را راحت
بكنم؛ بنده چندان سر و كاری با رايانه و
اينترنت ندارم. بنابراين من خيلی از نوشتهها و انتقادات را نه
میبينم و نه از حضورشان آگاه میشوم. حتی سايت خودم را هم
نمیبينم كه چه زمانی مثلا فلان مطلب من در آن كار شده
است يا نه! و در ساير سايتها هم
اگر مطلب خيلی خاصی باشد برايم پرينت
میگيرند و در كل، من فرصت اين
چيزها را هم ندارم.
از دين است و تقدس دارد و توهين به
آن حتی در قالب هجو (!)
نابخشودنی است. من طنزهای مرحوم
كيومرث صابری گل آقا را میخواندم چه قبل
از انقلاب در مجلهای به نام توفيق
- پدر اهل ذوق بودند و اين مجله را
ايشان به منزل میآوردند و هم ما و
هم ايشان آن را میخوانديم - و هم در
گل آقا به ويژه قبل از دوم خرداد.
طنزنويس خوبی بودند.
- اگر تنها چند دقيقه برای انتخاب
موضوعی برای نوشتن فرصت داشته باشيد چه چيز را انتخاب میكنيد؟
رجبي: خطر بازگشت دوباره اصلاحطلبان
دينستيز به عرصهی حاكميت. |