ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

تحليل نهضت آزادی ايران از اوضاع خطير کشور
وضعيت فوق العاده
پيش از پاکستان، درايران برقرار شده

اگرچه جنگ يك خطر احتمالی است، وظيفه و رسالت ملی و دينی ما ايجاب می‌كند كه برای پيشگيری آن موضع بگيريم و به سياست های جنگ‌طلبانه اعتراض كرده، پيام صلح خواهی ملت ايران را به گوش جهانيان برسانيم. مردم ايران، بيش از هر كشور ديگر نگران يك جنگ احتمالی عليه كشورشان و بويژه تماميت ارضی کشورشان هستند. خطر فوری که – پيش از حمله نظامی- آنست که نفت ايران را تحريم کنند. پادشاه عربستان سعودی به چين قول پرکردن جای خالی نفت ايران را داده است. تحريم نفت ايران، زمينه ساز جدی جنگ و حمله است. اين درحالی است که وابستگی به نفت در دوره رياست جمهوری آقای احمدی نژاد به مراتب بيشتر شده است. پيوسته از «توطئه عليه نظام جمهوری اسلامی" و خطر انواع براندازی‌ها ـ از نوع نرم و آرام و قانونی يا انقلاب مخملی، نارنجی و غيره، صحبت می‌كنند و هر انتقاد يا اقدام غير موافقی از جانب هر گروه صنفی يا سياسی را با برچسب «براندازی" سركوب می‌كنند، اما غافلند که خود خود موجبات سقوط يا براندازی‌شان را در حال تدارك هستند. صلح مسلح – که اکنون به ايران تحميل شده- شوروی را از درون و بدون بر اندازی نرم و قانونی يا انقلاب مخملی و نارنجی متلاشی كرد.

 

 
 
 
 
 

نهضت آزادی ايران با انتشار بيانيه‌ای تحليلی ديدگاه‌های خود را درباره اوضاع خطير کشور منتشر کرد. دراين بيانيه آمده است:



«در چند ماه گذشته، تنش ميان دولت‌های ايران و ايالات متحده‌ی امريكا شدت گرفته و بارها شاهد سخنان تهديد‌آميز و اتهامات گسترده‌ای بوده‌ايم كه روسای جمهور محافظه‌كار دو كشور در سطح رسانه‌های داخلی و بين‌المللی عليه يكديگر به كار می‌برده‌اند. اين امر از افزايش تشنجات بين دو كشور و ورود دو دولت به سطحی ديگر از روابط نامطلوب سياسی حكايت دارد. بديهی است كه اين درگيری‌ها اسباب نگرانی عميق هر دو ملت، به ويژه‌ فرهيختگان و فعالان سياسی خواستار دمكراسی و صلح، را در هر دو كشور فراهم كرده است.

مردم ايران، بيش از هر كشور ديگر نگران يك جنگ احتمالی عليه كشورشان هستند و حق هم دارند كه نگران باشند، زيرا نيروهای نظامی آمريكا و متحدانش در كشورهای همسايه‌ی ما، بويژه عراق و افغانستان مستقرند. آمريكا در كشورهای آسيای مركزی، در قفقاز و در كشورهای عرب حوزه‌ی جنوب خليج فارس (عربستان، قطر، كويت، بحرين و...) پايگاه‌های نظامی دارد و حجم عظيمی از پيشرفته‌ترين تجهيزات و سلاح‌های جنگی آمريكا در خليج فارس، دريای عمان و اقيانوس هند مستقر شده‌اند. تمركز بی‌سابقه‌ی چنين حجمی از تجهيزات نظامی به خودی خود می‌تواند موجب ناآرامی و احساس خطر و ناامنی بشود. بنابراين، ملت ايران به‌حق نگران تهديدهای احتمالی و پيامدهای وحشتناك جنگ بر ساختارهای سياسی و اقتصادی كشور، ازجمله و به خصوص بر تماميت ارضی كشور، می‌باشد.

2- در سال‌های اخير، دولت‌های غربی به طور عام و آمريكا به طور خاص چهار مساله يا ايراد اساسی زير را عليه ايران به‌ طور مرتب مطرح كرده‌اند: تلاش برای دستيابی به سلاح‌های كشتار جمعی و ازجمله سلاح‌های هسته ای، حمايت از تروريست ها، مخالفت با روند صلح خاورميانه و، بالاخره، نقض مستمر حقوق بشر. در حال حاضر، غنی سازی اورانيوم در ايران مهم‌ترين محور بحران بين المللی عليه ايران محسوب می‌شود. آمريكا موفق شده است كه اجماع نظر جهانيان را در مورد پرونده هسته‌ای ايران و توقف غنی سازی اورانيوم كسب كند. اگر چه كشورهای غربی و اعضای گروه 1+5 ، بويژه چين و روسيه، با نظر آمريكا درباره تصويب قطعنامه‌های شديد عليه ايران موافق نيستند، در ضرورت توقف غنی سازی اورانيوم در ايران با آمريكا و اروپا متفق القولند. در صورتی كه ايران همچنان از اجرای قطعنامه‌های شورای امنيت سازمان ملل متحد و توقف غنی سازی اورانيوم خودداری نمايد، كشورهای عضو گروه 1+5 و اعضای ديگر شورای امنيت به تدريج و خواه و ناخواه مواضعشان را در راستای نظر آمريكا و به ضرر ايران تغيير خواهند داد. درآن صورت، دو پيامد احتمالی قابل پيش بينی است : در مرحله اول تحريم فروش فرآورده‌های نفتی ـ شامل گازوئيل و بنزين ـ به ايران، و در مرحله دوم، در صورت ادامه سياست‌های فعلی ايران، تحريم صدور نفت ايران مورد نظر قرار خواهد گرفت. اگر چه اين مساله قابل طرح است كه، با توجه به وضعيت بازار نفت در جهان، تصويب چنين تحريمی موجب بالا رفتن آنی و قابل توجه قيمت نفت خواهد شد و كشورهای عمده‌ی خريدار نفت خاورميانه، از جمله اروپا، ژاپن و چين، به علت هزينه‌هايی كه از اين بابت به آنها تحميل خواهد شد، با آن موافق نيستند، در همين دوران معاصر ما شاهد تحريم فروش نفت عراق در زمان حكومت صدام بوده‌ايم. پيش از آن هم، در جنگ رمضان (1967)ميان اسرائيل و مصر، كشورهای عربی، از جمله عربستان سعودی و كويت، صدور نفتشان را به كلی قطع كردند.

بنابراين، غير قابل تصور را بايد تصور و ارزيابی كرد كه قطع سهم نفت ايران از بازارهای جهانی غير ممكن نيست و خريداران نفت پيش از اين نيز از تجربه‌ی چنين وضعيتی، در صورتی كه منافع بيشتری را در دراز مدت نصيب ايشان می‌كرده است، حذر نكرده‌اند. از سوی ديگر، بايد به پيامدهای اين گونه تحريم ها برای كشوری كه 80% بودجه سالانه‌‌اش را از طريق فروش نفت تامين می‌كند و به ورود گسترده‌ی فرآورده‌های نفتی نيازمند است توجه داشت و يادآوری كرد كه در صورت اجرای چنين تحريم‌هايی چه بلايی بر سر ملت ايران، بويژه اقشار كم ‌درآمد، اقتصاد كشور، كه عميقا به درآمد نفت وابسته است و اين وابستگی در دوره رياست جمهوری آقای احمدی نژاد به مراتب شديدتر شده است، خواهد آمد.

در ارزيابی پيامدهای چنان تحريم هايی، همراهی كشورهای عرب نفت‌خيز منطقه با آمريكا و شورای امنيت را نبايد ناديده گرفت، به خصوص آن كه دولت آمريكا در جلب نظر كشورهای عربی عليه ايران موفق بوده است، به گونه‌ای كه چندی پيش، پادشاه عربستان در سفری به چين به مقامات آن كشور اطمينان داد كه در صورت تحريم فروش نفت ايران، عربستان سعودی نيازهای نفتی چين را تامين خواهد كرد.

سياست راهبردی دولت آمريكا عليه ايران، برخلاف عملكردش در افغانستان، عراق يا ليبی و كره شمالی، يك جانبه نيست. دولت آمريكا می‌كوشد كه كشورهای ديگر را در اقدام‌های تنبيهی عليه ايران، در زير پوشش قطعنامه‌های شورای امنيت سازمان ملل متحد، همراه سازد. شايد به همين علت است كه رسيدگی به پرونده هسته‌ای و صدور قطعنامه‌های جدی‌تر عليه ايران زمان بر شده و به درازا كشيده شده است.

در صورت ادامه وضعيت كنونی و موفقيت آمريكا در صدور قطعنامه‌ای داير بر تحريم صدور نفت ايران، احتمال اقدام نظامی آمريكا عليه ايران به شدت افزايش خواهد يافت. دولت آمريكا احتمالاً، به بهانه اجرای مفاد قطعنامه‌‌ی سازمان ملل از نيروهای نظاميش در دريای عمان ـ در ورودی تنگه هرمز ـ برای مهار كردن و بازرسی كشتی‌ها، به مقصد ايران يا از مبدا ايران، استفاده خواهد كرد. در آن صورت، خطر درگيری نظاميان دو كشور بسيار جدی خواهد بود. اما تا پيش از تصويب چنان قطعنامه‌ای احتمال درگيری نظامی ضعيف است.

از سوی ديگر، نمی‌توان و نبايد احتمال حمله نظامی ـ موشكی اسرائيل را به مراكز معينی در ايران از نظر دور داشت. بيانات رئيس جمهوری ايران در مورد محو اسرائيل از روی كره‌ی زمين و تشكيك درباره وقوع يا ابعاد هولوكاست به وسيله آلمان هيتلری، به رغم تعديل و توجيه بعدی اين سخنان ـ كه نمی‌توانست آثار آن را خنثی يا كمرنگ كند ـ فرصتی بسيار مناسب و بهانه‌ای بسيار جدی به دست رهبران افراطی و فرصت‌طلب حاكم در اسرائيل داده است كه جنگ تبليغاتی شديدی را عليه ايران به راه اندازند و افكار عمومی ملتهای آمريكا و اروپا را آن‌چنان آماده سازند كه اگر اسرائيل در يك شرايط ويژه سياسی بين المللی به مراكزی در ايران حمله موشكی كند، با اعتراض جدی و اثربخشی روبرو نشود. بی ترديد، ايران هم واكنش مناسبی نشان خواهد داد، اما حاصل آن همان چيزی خواهد بود كه اسرائيل خواهان آن است وآن كشاندن دولت آمريكا به درگيری نظامی با ايران است.

بديهی است كه امريكا در منازعه‌ی ميان ايران و اسراييل هيچ‌گاه متحد استراتژيك خود در منطقه را تنها نخواهد گذاشت و از اين كودكی كه هزينه‌ی تولد نامشروع و پرورشش را پرداخته است به هر طريق حمايت خواهد كرد. تصور احتمال بروز و پيامدهای چنان جنگی در كشورمان نبايد خيلی دشوار باشد. اسرائيل نه تنها مخالف هر نوع بهبود روابط ايران و آمريكا است، بلكه همراه با محافظه‌كاران جديد و جناح‌های جنگ طلب حاكم در امريكا، خواهان حمله‌ی نظامی آمريكا به ايران به هر بهانه‌ای می‌باشد. اما سياست آمريكا عليه ايران محدود و منحصر به يك جنگ احتمالی نيست، بلكه، بايد ابعاد اقتصادی، سياسی و روانی آن را نيز از نظر دور نداشت.

نمونه چنين ابعادی تحريم‌های اقتصادی اخير است. شرايط و مناسبات سياسی ـ اقتصادی كنونی جهان به گونه‌ای است كه بسياری از كشورها، حتی ناخواسته از سياست تحريم اقتصادی و مالی آمريكا عليه ايران حمايت می‌كنند. آثار نامطلوب اين تحريم ها بر اقتصادِ نه چندان سالم ايران از هم اكنون روشن و آشكار است. و اما، حماسه‌سرايی‌های جنگ محور و نظامی آمريكا عليه ايران دو بعد دارد. يك بعد آن بی ترديد از مقوله «جنگ روانی" است اما محدود كردن آن به «جنگ روانی" و ناديده گرفتن احتمال بروز جنگ واقعی، گرچه با احتمال ضعيف، غفلتی است كه می‌تواند به يك فاجعه‌ی ترسناك ختم شود. در ارزيابی احتمال حمله نظامی آمريكا و بروز جنگ ميان دو كشور بايد به چند نكته توجه داشت:

نكته اول اين است كه امروزه نيروها و نهادهای قدرتمندی در دولت و كنگره‌ی آمريكا فعالند كه به شدت جنگ عليه ايران را تبليغ و در راستای آن تحريك و توصيه می‌كنند و حتی تدارك می‌بينند. سه گروه عمده‌ی اين جناح عبارتند از صهيونيست‌ها و لابی اسرائيل، محافظه‌كاران جديد ( نئوكان‌ها ) و بخشی از ميليتاريست‌های آمريكا. اگر چه در حال حاضر برخی از جمهوری‌خواهان يا دموكرات‌ها با سياست جنگ محورانه‌ی بوش مخالفت می‌كنند، اخبار حكايت از آن دارد كه از نظر مقابله با خطر ايران هسته‌‌ای اختلاف و وجه تمايز اساسی و جدی ميان دموكرات‌ها و جمهوری خواهان وجود ندارد.

نكته دوم اين كه بنابر يك گفته مشهود، در سياست بايد هر پديده غير قابل تصور را تصور كرد و آنگاه درباره‌ی واكنش‌های ضروری و ممكن نسبت به آن به مطالعه و تدارك پرداخت. حمله نظامی آمريكا يا اسرائيل به ايران ممكن است برای بسياری غير قابل تصور باشد. اما تصور آن به تصميم‌سازان سياسی و دولتمردان ايرانی امكان می‌دهد كه جوانب امر را بررسی و واكنش‌های مناسب را پيش‌بينی كنند.

نكته سوم اين كه تجربه جنگ‌های گذشته، به خصوص در قرن بيستم، حاكی از آن است كه جنگ هنگامی به وقوع می‌پيوندد كه دو طرف تخاصم و درگيری نتوانند ميان اراده واقعی برای جنگ و بلوف و تهديد را از يكديگر تميز دهند. در جنگ روانی، طرفين درگيری از شيوه‌های تهديد و بلوف استفاده می‌كنند، اما ممكن است كه يك طرف بلوف را تهديد واقعی ارزيابی كند و به جای اقدامات سياسی ـ ديپلماتيك پيشگيرانه، در شروع جنگ پيشقدم شود يا، برعكس، تهديد واقعی را بلوف تصور كند و با خوش خيالی و ساده‌انديشی از اقدامات پيشگيرانه‌ی ديپلماتيك، اقتصادی و نظامی ممكن غفلت ورزد.

معمولاً، هر جنگی كه قابل پيش بينی باشد قابل پيشگيری نيز هست. به عنوان مثال، مردم آمريكا به شدت از سياست ها و عملكرد جنگ‌طلبانه و خشونت‌آميز دولت بوش در مورد عراق و افغانستان ناراحتند و ناخشنودی و اعتراض در همه جا موج می‌زند. بر اين اساس، زمينه برای مخالفت مردم آمريكا با حمله به ايران، به رغم امكانات تبليغاتی گسترده‌ی سه گروه صاحب نفوذ ياد شده در بالا، بسيار زياد است. اما استفاده از اين زمينه و بستر به درايت، خردمندی و فرزانگی دولتمردان ايران، فهم ساختارهای فكری ـ ذهنی مردم امريكا و توانايی آنان در استفاده ازاين شرايط بستگی دارد. متاسفانه، اظهارنظرها و سياست‌های دولت ايران تاكنون به سود گروه‌های سه‌گانه‌ی پيش‌گفته بوده است.

3- دولتمردان ايران، درست يا نادرست، پيوسته از «توطئه عليه نظام جمهوری اسلامی" و خطر انواع براندازی‌ها ـ از نوع نرم و آرام و قانونی يا انقلاب مخملی، نارنجی و غيره، كه هيچ محمل سياسی و توجيه حقوقی و قانونی ندارد ـ صحبت می‌كنند و هر انتقاد يا اقدام غير موافقی از جانب هر گروه صنفی يا سياسی را با برچسب «براندازی" سركوب می‌كنند، اما از يك نكته‌ی اساسی غافلند و آن اين‌كه درد آنان از خودشان و دوای دردشان هم در درون خودشان است. آنان خود موجبات سقوط يا براندازی‌شان را در حال تدارك هستند و از آن غافلند.

در تقابل‌های بين المللی، درگيری و تعارض و تخاصم ميان گروه‌ها پديده‌ی جديدی نيست و سابقه‌ای برابر عمر بشر دارد. اما در دوران جديد، يكی از راه‌های فلج ساختن و نابودی هر كشوری، تحميل وضعيت ناامنی واقعی يا ذهنی به آن كشور و ايجاد شرايطی است كه دولتمردان، به بهانه خطرات تهديد كننده مستمر خارجی، نتوانند برنامه‌های كلان توسعه سياسی و اقتصادی در سطح ملی را به اجرا در آورند. چنين شرايطی را می‌توان «صلح مسلح» ناميد.

صلح مسلح پديده دوران جنگ سرد است كه به شوروی سابق تحميل شد. اتحاد جماهير شوروی سابق، بدون پرده پوشی و به طور علنی و شفاف، هدف يا آرمانش را "محو امپرياليسم" و "به‌گور سپردن سرمايه‌داری" اعلام كرده بود و از هر فرصتی برای پيشبرد هدفش استفاده می‌كرد. آمريكا و متحدانش در غرب برای مقابله با چنين خطری، استراتژی نظامی بازدارنده را مطرح و پيگيری كردند. در نتيجه، يك رقابت تسليحاتی بی‌سابقه و خطرناك ميان دو بلوك شرق و غرب پديد آمد. اما آن رقابت نامتعادل بود. زيرا در حالی كه منابع اقتصادی آمريكا تداوم چنان مسابقه‌ای را برای آمريكا امكان پذير ساخته بود، صرف هزينه‌های عظيم نظامی در شوروی موجب شد كه دولت شوروی نتواند خدمات اقتصادی مورد نياز مردم را تامين كند. تهديد‌های خارجی نيز بهانه‌ای برای تشديد ديكتاتوری و سركوب هر نوع انتقاد و اعتراض گرديد. نتيجه آن شد كه صلح مسلح شوروی را از درون و بدون بر اندازی نرم و قانونی يا انقلاب مخملی و نارنجی متلاشی كرد. هنگامی كه تهديدهای درونی يا بيرونی، اعم از واقعی يا ذهنی و خيالی، موجب ادامه وضعيت فوق العاده در كشور می‌گردد، نخستين و مهم‌ترين پيامد آن توسعه‌نيافتگی، عدم تامين نياز‌های مردم و فقدان خدمات ضروری به مردم است. در چنان وضعيتی، شكاف دولت ـ ملت روز به روز عميق ترمی‌شود، موقعيت كشوربه تدريج به " وضعيت شكننده " می‌رسد و به علت فقدان توسعه‌ی سياسی و سركوب مطالبات و جنبش‌های مدنی و سياسی، مردم نسبت به حاكميت احساس بدگمانی و نااميدی كرده، از هرگونه حمايت و همكاری سر باز می‌زنند.

بديهی است كه راه مقابله با اين خطر تشديد سركوب نيست، بلكه اعتماد و اتكا به صاحبان اصلی اين سرزمين و باز كردن فضای سياسی كشور برای تشويق و حضور فعال تمام نيروهای سياسی و فكری است.

متاسفانه، برخی از نهادها و نيروهای دولت ايران در خلاف اين جهت عمل می‌كنند. يعنی از يك سو، تهديدها را جدی و خطرناك توصيف می‌كنند و از سوی ديگر، به همان بهانه،‌ وضعيت فوق العاده ايجاد كرده، به محدود كردن هر چه بيشتر آزادی‌های اساسی مردم و امنيتی كردن محيط و فضای سياسی ـ فرهنگی كشور پرداخته‌اند.

اگر در پاكستان، ژنرال مشرف صريحاً وضعيت فوق العاده اعلام كرده است، در ايران اين نهادها و جريان‌ها، بدون اعلام وضعيت فوق‌العاده، به محدود كردن آزادی‌های قانونی مردم، تشديد فشار بر فعالان سياسی، احزاب، زنان، كارگران، معلمان، دانشجويان، حقوق‌دانان، روزنامه نگاران، نويسندگان و صاحبان هنر پرداخته‌اند، به‌طوری كه فضای سياسی كشورمان بيش از هر زمان امنيتی شده است. برخی از اين نهادها ناكامی دولت در اجرای برنامه‌هايش، تشديد مشكلات اقتصادی مردم و عميق تر شدن شكاف ميان دولت و ملت را خطرهايی جدی برای اقتدارشان می‌بينند، اما به‌جای اصلاح اوضاع از داخل، دامن زدن به بحران‌های بين‌المللی و تنش‌زايی را به عنوان راه نجات خود انتخاب كرده‌اند. از سوی ديگر، برخی از نهادها و دولت‌مردان، با آن كه تهديد‌های احتمالی را جدی می‌دانند و درباره آنها هشدار می‌دهند، منفعل بوده، گام جدی و موثری در راه بهبود مناسبات سياسی در درون كشور بر نمی‌دارند.

در شرايط بحرانی و در برابر تهديدهای خارجی، تدبير سياسی حكم می‌كند كه نه تنها در جبهه‌ی داخلی آتش‌بس داده شود، تا آرامش و انسجام به وجود آيد، بلكه تماميت‌خواهان يك بار برای هميشه به دمكراسی و حاكميت ملت تن در دهند. برای پديد آمدن آرامش و انسجام، ضرورت دارد كه نهادها و مقامات امنيتی و حكومتی فشار بر گروه‌ها، احزاب، قشرها، اصناف و... را متوقف سازند. در حال حاضر، روابط ملت- دولت در ايران بيش از هر زمان دچار تنش و تلاطم است و اكثر مردم به شدت ناراضی هستند. در چنين شرايطی، توجه و اقدام جدی برای بهبود وضعيت در داخل ايران بايد اولويت نخست داشته باشد.

نهضت آزادی ايران همچنين از همه شخصيت‌ها، احزاب و گروه‌های ملی، ملی ـ مذهبی و روشنفكران عرفی، كه به ميهن عزيزمان علاقه‌مند و به تماميت ارضی آن متعهد هستند دعوت می‌كند كه عليه تهديدهای خارجی و جنگ احتمالی موضع بگيرند و اعتراض نمايند. تهديد‌های خارجی دو پيامد قطعی و محتمل دارد. تشديد تهديدها به نيروها و نهادهای سركوبگر، كه مخالف حقوق ملت هستند، بهانه می‌دهد كه آخرين بقايای دموكراسی را در ايران از بين ببرند. تهديدهای خارجی و واكنش‌های كنونی به آنها به ضرر فرايند دموكراسی در ايران است.
نهضت آزادی ايران اعلام می‌كند كه اگرچه جنگ يك خطر احتمالی است، وظيفه و رسالت ملی و دينی ما ايجاب می‌كند كه برای پيشگيری آن موضع بگيريم و به سياست های جنگ‌طلبانه اعتراض كرده، پيام صلح خواهی ملت ايران را به گوش جهانيان برسانيم.»